شنبه, آوریل 20, 2024
خانهپارادیزوارنست بریل - «بی‌پایان» کیشلفسکی

ارنست بریل – «بی‌پایان» کیشلفسکی

اخبار هنری:

در فیلم «بی‌پایان» کیشلفسکی پس از پایان محاکمه لابرادور شعری از «ارنست بریل» می‌خواند، هرچند نام شاعر را به اُرشولا نمی‌گوید. شعر از زبان کسی است که می‌گوید نمی‌داند چه اتفاقی افتاده که او از گرگی جوان و آزاد و شاداب تبدیل می‌شود به سگی گَر و پیر و مطیع. می‌گوید شاید هیچکس قلاده بر گردنش نزده و دنبالش نیفتاده که دربندش کند. می‌گوید خودش تن به خفت داده و سگی نوکرصفت شده. و در پایان از خدا می‌خواهد که عزتش دهد و تضمین کند که آزاد است؛ انگار همۀ اینها را از زبان کارگر جوانی که دادگاه در نهایت حکم به آزادیش داده می‌خواند. ارنست بریل متولد اول مارس 1935 در ورشو است که هنگام اکران فیلم «بی پایان» حدودا پنجاه سال داشت. شاعر و نویسنده و ترانه سرا و روزنامه نگار و مترجم و نقدنویس سینما و دیپلمات. فارغ‌التحصیل رشتۀ زبانشناسی تاریخی از دانشگاه ورشو در 1957. بریل علاوه بر فعالیت ادبی و رسانه‌ای، در نیمۀ اول دهۀ 1990 سفیر لهستان در ایرلند بود. در نیمۀ دوم دهۀ 1970 مدیر موسسۀ فرهنگ لهستان در لندن بود. او عضو کانون نویسندگان لهستان است.

لابرادور (وکیل پیر): چیزی پیدا کرده ام. اجازه می دهی برایت بخوانم؟

ارشولا (همسر وکیل مرده): البته

لابرادور از روی کاغذی شعری دکلمه می‌کند:

ــ نمی‌دانم چه پیش آمد
گرگی جوان بودم اما
سگی شدم گَر و پیر.

[در اینجا نمایی از شوهر اورشولا، وکیلِ مرده، می‌بینیم که در دادگاه نشسته و موکل و معلم و همسر خویش و همسر موکلش را نظاره می‌کند.]

شاید باد سردی بود که رُخم را سوزاند.
یا چون به آسمان نگاه کردم
چشم های زرد از یرقانم لوچ شد.

شاید هم بازتاب ترس بود، نه آتش،
که در تیرۀ پشتم رقصید.

و شاید قلاده‌ای بود
که هیچ کس هرگز بر گردنم نبست
هیچ کس هرگز در پی م ندوید
من، خود، گردن نهادم پست
چون سگی سر به راه.

آه خدایا
تو که که عزیز می‌داری حتی خزندگان را
تو که در خون بی رنگ کِرمی خُرد هم
می‌چکانی قطره‌های غرور،
بازکن راه این گلوی گرفته را که
استغاثه می‌کند خاموش.

یقینم ده که آزادم من
هرچند که می‌گریم زار.

ــــ ترجمه صالح نجفی

No End, 1985
Dir. Krzysztof Kieślowski

اخبار مرتبط

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

مطالب مرتبط