در جایی از فیلم «آلفاویل» ژان-لوک گدار ــ لمی کوشن (ادی کنستانتین) در مییابد که یکی از یارانش در ستیز با آلفا، دختر پروفسور ون براون، در زیر بالش خود کتابی دارد. این کتاب شعر «پایتخت اندوه» از پل الوار شاعر سورئالیست است. گدار تماشاگر خود را زیرکانه میخواند تا در لایهٔ ژرفتری از اندیشار و در چارچوبی سورئال به فیلم او بنگرد و این پرسش پیچیدهٔ گدار در شعری از الوار پنهان است که لمی آن را برای ناتاشا (آنا کارینا) میخواند:
«و به بهانهٔ آنکه دوستت دارم همه چیز در جنبش است؛ و برای زیستن تنها باید پیشرفت، باید رفت. در راستایی در پیش به سوی آنچه که تو دوست داری. من بسوی تو میرفتم. من برای همیشه بسوی روشنایی میرفتم.»
و پاسخ این پیچیدگی در بخشی از شعر الوار است که ناتاشا برای لمی میخواند:
«ما در خلاء دگردیسی خویش میزیایم. اما آن پژواک که پخش میشود در همهٔ روز، آن پژواک در ماورای هنگام و نیاز و نوازش به تکرار میپرسد: آیا ما نزدیک شدهایم یا که هنوز بسی دوریم از آگاهیمان…»
▪️تصویر: کتاب «پایتخت اندوه» پل الوار در دست آنا کارینا در نمایی از فیلم «آلفاویل» ژان-لوک گدار