پنج‌شنبه, مارس 28, 2024
خانهاخبار ویژهبه بهانه سالگردِ مرگِ فدریکو فلینی فلینی از خودش می‌گوید: یک دروغگوی...

به بهانه سالگردِ مرگِ فدریکو فلینی فلینی از خودش می‌گوید: یک دروغگوی صادق

در بخشی از کتاب «فلینی درباره فلینی» که در سال ۱۹۷۶ چاپ شده است، او کولاژی از مباحث گوناگون، که در مصاحب‌ هایی متفاوت بین سال‌های ۱۹۵۹ تا ۷۲ به آنها پرداخته را تنظیم کرده که بسیار خواندنی است. آن چه می‌خوانید انتخابی دوباره از آن کولاژ است که سعی شده حتی الامکان با تنوع موضوع‌های ذکر شده، جامع بودن مجموعه اولیه را حفظ کند.

۱- یک روز ناگهان متوجه شدم که کارگردان هستم. فکر کنم ماجرا دقیقاً یادم باشد. اولین روز فیلم برداری شیخ سفید بود. این یک داستان واقعی ست، ولی هر دفعه که تعریفش می کنم، همه طوری نگاهم می کنند، انگار که دارم از خودم در می آورم. دقیقاً ماجرا عین این است که می گویم: یک روز صبح بود که دیدم سوار قایق از “فیوچی مینو” دارند مرا می برند به طرف یک کشتی در دریا، با هنرپیشه ها و گروه فیلم برداری در حال انتظار روی آن.
اول صبح با جولیتا (ماسینا) خداحافظی کرده بودم، با همان تشویش و اضطرابی که انسان با آن به جلسه امتحان می رود. حتی قبلش به کلیسا رفته و سعی کرده بودم که دعا کنم … آن جا وسط دریا سرنوشتم را می دیدم که منتظرم ایستاده است. در آن روز باید فصل پیچیده ای را با آلبرتو سوردی و برونلا بوو فیلمبرداری می کردم. همین طور که به کشتی نزدیک می شدم می توانستم چهره اعضای گروه، نورافکن ها و وسایل صحنه را ببینم. از خودم پرسیدم: “حال چه کار باید بکنم؟” هیچ چیز از فیلم نامه یادم نمی آمد. ذهنم خالی از هر چیزی بود، تنها اشتیاق عجیبی برای فرار داشتم. ولی هنوز مدتی از آن لحظه ای که پایم را روی کشتی گذاشتم نگذشته بود که، شروع کردم به این و آن دستور دادن و درخواست این چیز و آن چیز را کردن.
در این سفر چند دقیقه ای از ساحل تا کشتی، تبدیل به یک کارگردان دقیق و با اراده شده بودم، همراه با تمام اشکالات و شایستگی هایی که در کارگردان های واقعی دیده و تحسین کرده بودم.

۲ -قصد ندارم چیزی را ثابت کنم، می خواهم آن را نشان دهم. فکر نمی کنم بتوانم بدون فیلم ساختن زندگی کنم. اگر احساس تاسف چیز خوبی باشد، من متاسفم که چرا فیلم های بیش تری نساختم. دوست داشتم که همه جور فیلمی می ساختم. مستند، آگهی تبلیغاتی، فیلم برای بچه ها و ملودرام هایی که در پارک های عمومی به مردم نشان دهند و …
من می توانم از چیزها فاصله بگیرم و به آن نگاه کنم حتی از دوربین. هرگز چشمم را پشت دوربین نمی گذارم. من باید در میان چیزها باشم. باید همه چیز را راجع به همه بدانم و به هر چیزی در اطرافم عشق بورزم. دوست ندارم تنها یک جهان گرد باشم و نمی دانم چطور می شود بود. من یک ولگرد خانه بدوش هستم. کنجکاو در میان همه چیز، با ریسک این که توسط پلیس بیرون انداخته شوم، به همه جا سر می کشم.

۳- برای یک هنرمند، حتی زندگی بر مبنای حواس چیزی در سطح است. من فکر نمی کنم که دارای احساساتی عمیق باشم، مگر برای فیلم ساختن. من طبیعت خیلی آسان گیر و بی قیدی دارم ولی برای یک نتیجه هنری گرفتن، می توانم خیلی سخت و بی رحم باشم.

۴- هرگز قضاوت اخلاقی نمی کنم. شایستگی اش را ندارم. من یک مامور سانسور، کشیش یا سیاست مدار نیستم. تجزیه تحلیل را دوست ندارم. یک سخن ران، فیلسوف یا نظریه پرداز نیستم. من صرفاً یک داستان گو هستم و کارم سینماست. من برای خودم یک کل خلق کرده ام، یک کودکی، شخصیت، آرزوها، خاطرات و رویاهایی، همه در خدمت این که مرا قادر سازند تا آن ها را تعریف کنم. من عاشق حرکت در اطرافم هستم. این دلیل اصلی فیلم سازی من است. برای من سینما بهانه ای است که چیزها را حرکت دهم.

۵- عاشق این هستم که تنها باشم و فکر کنم. ولی فقط موقعی می توانم تنها باشم که میان مردم باشم. تنها زمانی قادر هستم فکر کنم که به اجبار توسط مشکلات محاصره شده باشم، سوالاتی که باید جواب دهم و مسائلی که باید حل کنم، جانوران وحشی ای که باید رام کنم. این ها مرا گرم می کنند و راه می اندازند.

۶- کاملاً صحیح است که انسان موضعی فروتنانه در مقابل زندگی داشته باشد، ولی زمانی که به طرف دوربین می روی، تواضع بدرد نمی خورد. برعکس، انسان باید خیلی از خودش مطمئن باشد. یک حاکم ستمگر با حضوری ابدی. نه فقط استاد و ارباب هنرپیشه ها، بلکه همه چیز.

۷- من هنرمند معالج دردها نیستم. فیلم های من روش یا راه حل خاصی را پیشنهاد نمی کنند، آن ها ایدئولوژی ندارند. تمام کاری که من انجام می دهم، شهادت بر اموری است که برایم اتفاق می افتند، تعبیر و بیان واقعیت هایی که مرا در بر گرفته اند. اگر مردم از طریق فیلم هایم (و دیدن خود در آن ها)، بتوانند به آگاهی جدیدی در مورد خویش برسند، و آن آگاهی آن ها را به موقعیت روشن بینانه و رها، که برای گرفتن تصمیمات جدید امری واجب است برساند، آن تصمیمات منجر به تغییرات جدیدی در آن ها خواهد شد.

۸- نیات خیرخواهانه و احساسات صادقانه و باور و شیفتگی پر از شور و احساس به ایده آل های مشخص، ممکن است که به یک روش سیاسی فوق العاده و یا یک فعالیت مفید اجتماعی تبدیل شود، (چیزهایی که ممکن است از سینما مفیدتر باشند)، ولی لزوماً منجر به ساختن یک فیلم خوب نخواهند شد. و واقعاً هیچ چیزی زشت تر و غم انگیزتر، (به این علت که کاملاً بیهوده و بی ثمر است)، از یک فیلم بد سیاسی نیست.

۹- سینما – حقیقت … من”سینما – دروغگویی” را ترجیح می دهم. دروغ همیشه از حقیقت جالب تر است. دروغ روح اصلی نمایش گری است و من نمایش را می پرستم. به نظر من داستان ها ممکن است از وقایع آشکار روزانه، حقیقت بیشتری داشته باشند. چیزهایی که انسان نشان می دهد، احتیاج به معتبر بودن ندارند. به عنوان یک قانون، حتی بهتر است که آن ها صحیح و معتبر نباشند. چیزی که باید درست و صحیح باشد، احساسی است که انسان سعی دارد آن را دریابد و بیان کند.

۱۰- هر چیزی که در فرایند خلاقیت اتفاق می افتد یا زمانی که مقدمات فیلم برداری و تدوین آماده می شود، برای فیلم مفید است. در حقیقت هیچ چیز غیر مهمی وجود ندارد، همه چیز مهم است. هیچ گونه شرایط ایده آلی برای فیلم ساختن وجود ندارد، یا به کلامی دیگر، شرایط همیشه ایده آل هستند، به این علت که آن ها دقیقاً چیزهایی هستند که فیلم را به نوعی که هست می سازند. مریض شدن بازیگر و لزوم جایگزینی آن با شخصی دیگر، مشکلات با تهیه کننده، واقعه ای که جلوی فیلم برداری را می گیرد و … تمام این ها موانع نیستند، بلکه به خودی خود عناصری هستند که فیلم را می سازند. چیزی که در آخر وجود دارد، خود را بر چیزی که احتمالاً می بایست وجود می داشت، فائق می کند. وقایع غیر منتظره بخشی از این سفر نیستند، بلکه خود سفر هستند. تنها چیزی که اهمیت دارد، باز بودن ذهن کارگردان است. فیلم ساختن، سعی در تبدیل واقعیت به ایده هایی از قبل شکل گرفته نیست، بلکه آماده بودن برای وقوع هر اتفاقی است.

۱۱- رئالیسم لغت بدی است. به نوعی همه چیز واقع گرا ست. من تفاوت زیادی بین نیروی تخیل و واقعیت نمی بینم. بخش زیادی از واقعیت در تخیل موجود است. من فکر نمی کنم که دارای این مسئولیت باشم که هر چیزی را تمیز و دقیق، در سطح جهانی قابل قبول تنظیم کنم. من توانایی نامحدودی برای شگرف نمودن چیزها دارم و هیچ دلیلی نمی بینم که با خلق یک پرده کاذب عقلانی شده، خود را از شگفت زدگی مصون نگه دارم.

۱۲- بعضی وقت ها خیلی خوب با مصاحبه کنار می آیم.حتی کاملاً آماده حرف زدن هستم، در حقیقت فکر می کنم که حرف زیادی می زنم. معمولاً وقتی که دیرتر گفته هایم را می خوانم، به نظرم احمقانه می آیند. آن وقت به خودم لعنت می فرستم که: “این باید آخرین بارت باشد”، منتها چون هیچ وقت “نه” نمی توانم بگویم، ماجرا دوباره تکرار می شود. بدم نمی آید که یادداشت هایی از جواب هایم نگه دارم و به خبرنگارانی که همیشه همان سوال ها را می پرسند بدهم و بگویم: “بیا این جواب شماره ۲۰۰۵”.

۱۳- من یک دروغ گو هستم اما از نوع صادقش. مردم مرا سرزنش می کنند که چرا یک واقعه را همیشه به یک طریق تعریف نمی کنم. به این علت که من در کل داستان را از آغاز از خودم درآورده ام و به نظرم برای شنونده کسل کننده و بی انصافانه است اگر بخواهم خودم را تکرار کنم.

۱۴- هیچ چیز غم انگیزتر از خنده نیست. هیچ چیزی زیباتر، با شکوه تر، غنی تر و متعالی تر از وحشت یک یاس عمیق نیست. من بر این باورم که هر انسانی، مادام که زندگی می کند، زندانی این ترس وحشتناک است که در آن هر گونه خوش بختی محکوم به فناست. اما همین ترس حتی در ژرف ترین حالات خود، در بر گیرنده آن آزادی امیدوارانه ای است که او را قادر می سازد به موقعیت های ظاهرا ناگزیر و مایوس کننده زندگیش لبخند بزند. به این دلیل است که قصد واقعی نویسنده های کمدی به هیچ وجه این نیست که فقط ما را سرگرم سازند، بلکه آن ها می خواهند دست روی دردناک ترین نقطه زخم های ما بگذارند که ما قادر شویم بیش تر از قبل آن ها را حس کنیم. این مسئله در مورد شکسپیر و مولیر گرفته تا ترنس و آریستوفان هم صدق می کند. از جهت دیگر هیچ شاعر تراژیک واقعی وجود ندارد، (کسانی مثل اوری پیدس، گوته و دانته را می گویم)، که نمی دانند چگونه یک فاصله مشخص از زخم های وحشتناک شان بگیرند. روی این اصل احمقانه است که کسی بخواهد این مردان بزرگ خلاق را دسته بندی کند. تفاوتی بین کمدین و فیلسوف، بازیگر و نویسنده، دلقک سیرک و شاعر، نقاش و فیلم ساز وجود ندارد …

۱۵- منظور از مسیحی بودن چیست؟ اگر مسیحیت عشق به همسایه است، بله تمام فیلم های من دارای این مضمون هستند. کوشش من این است که دنیایی بدون عشق را نشان دهم، شخصیت هایی مملو از خودخواهی، مردمی که هم دیگر را استثمار می کنند. در میان همه این ها، (بخصوص در فیلم هایم با جولیتا)، مخلوق کوچکی را خلق می کنم که می خواهد عشق بورزد و برای عشق زنده باشد …

۱۶- به عنوان یک قاعده دوست ندارم فیلم هایی که ساخته ام را ببینم. زمانی هم که این کار را می کنم، در موردشان بی تفاوت هستم. با چیزی مرده طرف هستم که تمام جنبه های جالبش را برایم از دست داده است.

۱۷- هر دوره بی روح مادی گرایی، معنویت را بدنبال دارد. ما در حال حاضر در یک نوع تونل تاریک درد و رنج زندگی می کنیم و قادر نیستیم که با یک دیگر ارتباط برقرار کنیم. ولی من احساس می کنم که اثر کوچکی از نور را در آن دور دست ها می بینم. یک نوع جدید آزادی، ما باید به احتمال رستگاری اعتقاد داشته باشیم.

۱۸- اگر بگویم که خیلی مطمئن هستم، نمی خواهم مثل پروانه ای که شادمان از این گل به آن گل می پرد به نظر بیایم، ولی مانند فردی که احساس زنده بودن می کند و هنوز از حس ماجراجویی خالی نیست، من واقعاً هر چیزی را راجع به زندگی دوست دارم. از کنجکاوی لبریزم، انگار که هنوز کاملاً متولد نشده ام. بله من هنوز تمامی ایمانم را به این سفر از دست نداده ام، با این که به نظر بسیار سخت و تیره می آید. مهم ترین چیز برای انسان در این دوره و زمانه این است که اجازه ندهد افسرده و مایوس شود، بلکه دائم به چیزی چسبیده به جلو و به سوی ته تونل پیش رود. احتمالاً حتی یک راه نجات از راه فانتزی و قدرت اراده اش خلق کند، بخصوص از طریق باور. به این دلیل اعتقاد دارم که اثر هنرمند در این شرایط مورد نیاز است.

۱۹- من بر این باورم (توجه کنید که این فقط یک فرض است)، که بیش تر از هر چیزی در دنیا به آزادی انسان اهمیت می دهم. رهایی شخص از قواعد مرسوم اجتماعی -اخلاقی که به آن اعتقاد دارد، یا فکر می کند که اعتقاد دارد. شبکه ای از قوانین که او را زندانی می سازند و قدرت هایش را محدود می کنند و او را کوچک تر و حقیرتر از چیزی که هست، می سازند. اگر واقعاً دوست دارید که معلم وار برایتان سخنرانی کنم، خلاصه این که: همان چیزی که هستی باش و خودت را از طریق عشق ورزیدن به زندگی بشناس. برای من زندگی با تمام فاجعه ها و دردهای غیرقابل تحملش زیباست و تکانم می دهد. آن را دوست دارم و از آن لذت می برم و تمام سعی ام را دارم که این احساسات را با دیگران تقسیم کنم.

ترجمه : مانی پتگر

اخبار هنریhttps://artnewspress.com
با استعانت از خداوند متعال و جمعی از دوستان هنر سینما، اولین پایگاه خبری سینمایی چند زبانه ، در اسفند 97 به صورت آزمایشی و در تاریخ 4 اردیبهشت 98 مصادف با نیمه شعبان و میلاد مهدی (عج) افتتاح و تامین محتوا گردید. هدف از افتتاح این پایگاه خبری ایجاد تعامل بین فرهنگ کشورها و دوستداران و علاقه مندان اخبار سینما، اطلاع رسانی جشنواره ها و فستیوال‌های سینمایی در ایران و جهان می باشد ، ما و تیم خبری بر این باور هستیم هنر مرز نمی‌شناسد،
اخبار مرتبط

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

مطالب مرتبط