اخبار هنری : «خروج» از آن دست فیلمهایی است که اولین و مهمترین ضربه را از فیلمنامه خورده است. فیلمنامه سه پاره شده است. پارهی اول فیلم، بیشتر در معرفی شخصیتها، کشمکش شخصیتها دربارهی مشکل زمینهایشان و تکریم جایگاه شهداست. پارهی دوم فیلم، دربارهی سفری است که شخصیتها برای اعتراض انجام میدهند و در طول سفر، تجربهای به تجاربشان اضافه میشود. پارهی نهایی و سوم فیلم دربارهی کشمکش میان دولت و این کشاورزان است که تبدیل به تقابل میان نمایندهی کشاورزان با نمایندهی دولت میشود. حاتمیکیا در فیلمنامهی این فیلم، از این شاخه به آن شاخه پریده است. درنگی که فیلمساز برای به ثمر رسیدن ایدههای مدنظرش در ذهن مخاطب باید انجام دهد، در «خروج» نیست. به نظر میرسد فیلمساز بیشترین تلاشش را در پارهی اول فیلم انجام داده است، زیرا در این قسمت از فیلم، ایدهها به درستی پرورش یافته، شخصیتها به درستی معرفی میشوند، تضاد و کشمکش میان شخصیتها دربارهی ورود رحمت به روستا، تضارب آرا میان آنها را نشان میدهد و مفاهیمی از این دست که پختگی فیلمنامهنویس و فیلمساز را در این قسمت نشان میدهد. اما یک سؤال: آیا نیاز بود که عین به عین حضور تراکتورها در جاده برای رفتن به تهران به اندازهی بیش از یک ساعت بر پردهی سینما ظاهر شود؟ فیلم از پارهی دومش به شدت ضربه میخورد. نه فرازی، نه فرودی و نه همراهی مخاطب با این بخش، باعث شده بخشهایی از این پارهی «خروج» تبدیل به کمدی شود. در سالنی که فیلم را میدیدم در این بخش، فیلم حاتمیکیا بیش از فیلمهایی مانند «هزارپا» و «مطرب» از تماشاگرش خنده میگرفت. پارهی سوم فیلم هم به حدی دیر شروع میشود که حاتمیکیا مجالی برای تمرکز و درنگ در ایدهاش درون فیلم ندارد. با عجله فقط در پی آن است که داستان اتفاق افتاده در دنیای واقعی را به مخاطبش بگوید و تمام کند. ما نه دولت را در این فیلم درست میشناسیم و نه رئیس جمهور را. نیاز به شناخت رئیس جمهور نیست اما تماشاگر واقعا درست نمیداند که چرا به یکباره حرکت کشاورزان «خروج»، اقدام علیه امنیت ملی شمرده میشود. مشاور رئیس جمهور به آنها هشدار میدهد که دارند از نظام خارج میشوند. چرایی این واقعه برای تماشاگر مفهوم نیست. به نظر میرسد تعجیل برای رساندن فیلم به جشنواره باعث افت کیفیت در روند پرداخت داستانی شده است. اما مثلا یک ایراد اساسی فیلمنامه غیرقابل توجیه است. داستان در یکی از روستاهای بخش تلخاب گچساران آغاز میشود، اما شخصیتهای فیلم که در این روستا زندگی میکنند، هر یک لهجههای متفاوتی دارند. یکی بختیاری حرف میزند، یکی لهجهی آذری دارد، یکی تهلهجهی آذری دارد، دیگری با تهلهجهی شیرازی صحبت میکند و در نهایت یکی هم تهرانی حرف میزند. اینها از گافهای فیلمنامهنویس است.
از اینها گذشته جز بازی فرامرز قریبیان، باقی بازیگران بازی ویژهای از خود ارائه ندادهاند. پانتهآ پناهیها، گریمی که روی صورتش آمده جوانیهای نقش او در فیلم «نفس» نرگس آبیار را یادآوری میکند. آتش تقیپور، محمد فیلی، جهانگیر الماسی، رامین پورایمان، مهدی فقیه و سام قریبیان بارها و بارها این نقشها را با همین کیفیت بازی کردهاند. بازی کامبیز دیرباز، نکتهی قابل ذکری ندارد و بازی محمدرضا شریفینیا هم کلیشهایتر و سادهتر از آن است که بتوان نکتهی خاصی را در آن جستوجو کرد. تنها نکتهی قابل ذکر بازیگری در این فیلم، بازیهای در سکوت فرامرز قریبیان است. بعد از سالها کار در سینمای ایران، قریبیان بازی در سکوت را به خوبی بلد است و به ما یادآوری میکند که یک بازیگر فقط با بیانش نیست که میتواند روی تماشاگر تأثیر بگذارد. سکوت هم بهاندازهی دیالوگ میتواند نقش یک بازیگر را پررنگ و با صلابت نشان دهد.
جلوههای ویژه، طراحی صحنه، نورپردازی و فیلمبرداری «خروج» یک نقطهی مشترک با هم دارند. تمامی این بخشها در ابتدای فیلم، قدرتمند ظاهر میشوند و هرچه از فیلم میگذرد از قدرتشان کاسته و نقششان کمرنگ و کمرنگتر میشود. فیلم با نمایی از حرکت قطار روی ریل و پایین آمدن دوربین در زمینهای پنبهی کشاورزان آغاز میشود که کار خوب جلوههای ویژه، فیلمبردار، طراح صحنه و نورپرداز در این نما بیش از پیش به چشم تماشاگر میآید. همان اشکالی که در فیلمنامه وجود دارد در بخشهای گفته شده هم احساس میشود. تعجیل در رساندن فیلم به جشنواره، باعث ضربه دیدن این بخشهای فیلم هم شده است. اگر راجع به این بخشها و فیلمنامه صحبت کردیم، باید نقش کارگردان در این تعجیل را بیش از همه یادآور شویم، زیرا فکر مسلط و رهبر فیلمهای حاتمیکیا خود اوست. فیلم در سکانسهای ابتدایی، موقعیتی را نشان میدهد که جوانان روستا که در بازداشت بودهاند، فرار کردهاند و پدرانشان برای اعتراض به حرکت دولت که کسی حرف آنها را نمیشنود به سمت پایتخت حرکت میکنند، اما سؤالی که اینجا از حاتمیکیا باید پرسید این است که جوانان فیلم چه بر سرشان آمد؟ یکی را نشان داد که پلیس او را گرفته است، بقیه کجا رفتند و چه بلایی سرشان آمد؟ به یکباره این نخ تسبیح پاره میشود و دانههای تسبیح را در نخی دیگر به هم متصل میکند. به همین دلیل چند دانه تسبیح از دست کارگردان در رفته است و سرنوشتشان تا آخر فیلم و پس از تیتراژ هم نامشخص است.
اصرار حاتمیکیا برای نشان دادن صحنههای طویل جادهای در این فیلم باعث میشود که تماشاگر به هدف فیلمساز توجه نکند. جایجای حضور کاراکترها در جاده و موقعیتهایی که برای آنها اتفاق میافتد برای تماشاگر جنبهی سرگرمی پیدا میکند و او منتظر است فیلم بیشتر به کمیک بودن سوق پیدا کند. این اصلیترین اتفاقی است که برای «خروج» افتاده است. خروجی که میخواهد درد روزهای سخت کشاورزانِ گچسارانی را نشان دهد، تبدیل به سرگرمی و تفریح تماشاگرش میشود. شعارزدگی حضور یا عدم حضور رئیس جمهور و حرف زدن دربارهی او در غیاب شخصیت رئیس جمهور مانند اخبار روز ایران است که در جهت تخریب یا تشویق شخصیتی، دربارهی کسی صحبت میکنند که حضور ندارد. فیلم بیش از اینکه تلنگری دربارهی این حادثه باشد، گزارشی عمل میکند و صرفا پیرامون زئیس جمهور و اطرافیانش، حرف دارد و نقد میکند. چرا مردم نقد نمیشوند؟ نقد مردم، نقد حضور آنها در اینستاگرام و خبررسانیهای راست و دروغ آنها است. این نگاه سطحی باعث عمق نیافتن شخصیتها هم شده است.
باید گفت فیلم «خروج» حاتمیکیا با این نکات و تعجیلی که در ساخت آن به چشم میخورد، فیلم روبهجلویی از این فیلمساز محسوب نمیشود. سالها است از فیلمهای خوب حاتمیکیا میگذرد و او باید نگاهی عمقیتر همانگونه که در زمینهی صنعتی سینما (جلوههای ویژه، طراحی صحنه و غیره) دارد به فیلمنامه هم توجه بیشتری نشان دهد. رکن اصلی فیلم، فیلمنامه است که «خروج» به شدت از ناحیهی آن ضربه خورده است.
حمید توران پور