اخبار هنری : یادداشتی دربارهی فیلم «خداحافظ دختر شیرازی» ساختهی افشین هاشمی به بهانهی پخش در شبکهی نمایش خانگی
«خداحافظ دختر شیرازی» افشین هاشمی در تکتک لحظاتش سعی میکند ایرانی باشد ولی نیست. فیلم بر اساس فیلمنامهی «دختر خداحافظی» نیل سایمون نوشته شده است. شاید دلیل اصلی عدم انطباق فیلم با فضای جامعهی ایران نیز همین است. فیلم با موقعیتی یکسان مانند «دختر خداحافظی» آغاز میشود: مردی غریبه بر اساس اتفاقی پیشبینی نشده وارد خانهی زن و دختربچهای میشود. از همینجا ایرانی نبودن فیلم آغاز میشود. فیلم پُر است از موقعیتهایی که شروع نشده و تمام هم نمیشوند! فیلم پر از شخصیتهایی بیهدف است که میآیند و میروند. موقعیت بازیگری نسیم کارونی و اشخاص حاضر در فیلمبرداری نمونهای از موقعیتهای مورد اشاره است. بود و نبود سکانسهای فیلمبرداری سریالی که نسیم کارونی میخواهد بازی کند چه تأثیری در روند فیلم دارند؟ شخصیتهایی مانند عمهی نسیم کارونی یا شخصیت مردی که حسین یاری آن را بازی میکند، از ناکجا میآیند و به لاجرم به ناکجا پرتاب میشوند. در مقولهی بازیگری هم فیلم، حرفی برای گفتن ندارد. افشین هاشمی را بارها و بارها در چنین نقشی دیدهایم؛ مردی مهربان و تا حدی دست و پا چلفتی که روزگار با او نامهربان بوده است. افشین هاشمی از همین «خداحافظ دختر شیرازی» تا «بیخداحافظی» احمد امینی و حتی «آزمایشگاه» حمید امجد؛ در همهی این فیلمها یکسان است. یک بازی متوسط از شبنم مقدمی که لااقل مخاطب را اذیت نمیکند و باقی شخصیتها که از بس در داستان نیستند نمیتوان راجع به بازیشان نظر داد. افشین هاشمی از شاگردان بهرام بیضایی محسوب میشود. شاید خواسته در بعضی از سکانسها، ادای دینی به بهرام بیضایی کند، اما به شدت ناموفق است. وقتی بیضایی در «وقتی همه خوابیم» سیستم سینمای ایران را نقد میکند، کیفیت نقدش باعث تلنگری جدی به مخاطب میشود اما افشین هاشمی به حالتی بسیار سطحی این ماجرا را بیان میکند. سکانس جابجایی بازیگر خوشحال با نسیم کارونی و مواجههی کارگردان سریال با نسیم کارونی، خود گواه این سطحینگری است. رنگآمیزی و کارکرد بصری آن در فیلم، ما را یاد فیلمهای دکتر علی رفیعی در سینمای ایران میاندازد. شاید مثبتترین نکتهی فیلم همین استفاده از رنگهای شاد و طراحی صحنهی وجدآور برای مخاطب باشد.
فیلم به هر دری میزند که بگوید ایرانی است. محلههای ایرانی به مخاطب نشان میدهد، معماری ایرانی را نشانش میدهد. تماشاخانه سنگلج و فضای سنتی آن را به مخاطب نشان میدهد. حتی وارد استادیوم آزادی میشود و تماشاگران صنعت نفت آبادان را نشان میدهد. همهی اینها را نشان میدهد که بگوید ایرانی است. اما ماجرا از جای دیگری میلنگد. هرچقدر هم فضا ایرانی باشد، باز هم دغدغه، دغدغهای ایرانی نیست. فضای غربی «دختر خداحافظی» را به این راحتیها نمیتوان ایرانیزه کرد. سکانسهای انتهایی فیلم که دیگر عملا از این ایرانیزه شدن هم گذشته و حالتی فانتزی پیدا کرده است. نمونهای موفق در ایرانیزه کردن فضای فیلمهای اقتباسی را میتوان در «اینجا بدون من» بهرام توکلی مشاهده کرد. دو فیلم گفته شده در موضوع و ژانر یکی نیستند اما تطبیق آداپته کردن فیلمنامه با ایران امروزی در این دو فیلم نکات خوبی را به ما گوشزد میکند.
فیلم «خداحافظ دختر شیرازی» افشین هاشمی تلاشی ناموفق در اقتباس از فیلمهای خارجی است. فیلم موقعیتها و شخصیتهایش را رها میکند تا به داستان اصلی برسد. افشین هاشمی کماکان فیلمهایی میانمایه میسازد، فیلمهایی که نه مخاطب جدیشان میگیرد و نه منتقدین سینمایی.
محمدرضا رسولی