اخبار هنری :
بهزاد عشقی: داستان «قورباغه» میآید و نمیآید، سرانجام منجر به این شد که «قورباغه» آمد. آیا واقعا آمد؟ پنج اپیزود «قورباغه» را دنبال کردیم که ببینیم به کجا میرسیم. آیا میرسیم؟
در کوچههای پیچ در پیچ قدیمی گاهی به شوخی مینوشتند: این خط را بگیر و برو. طرف خط را میگرفت و میرفت و سرانجام به یک جمله توهین آمیز میرسید: تو خری! آیا هدف «قورباغه» ساز هم همین است؟
میخواهیم آدمهای سریال را واقعی بپنداریم و سر از فانتزی در میآوریم. میخواهیم با منطق فانتزی داستان را دنبال کنیم و به علت و معلول جهان واقعی میرسیم. میگویند هر اثری مقید به قراردادی است که با مخاطب میبندد.
صادق هدایت در «بوف کور» از همان ابتدا با ما قراردادی فراواقعی گرا میبندد، اما در «داش آکل» از همان ابتدا ما را به شهر شیراز و مناسبات زندگی واقعی دعوت میکند، البته در جهان متکثر امروز، گاهی میتوان واقعیت و فرا واقعیت را به هم آمیخت و جهان تازهای ابداع کرد.
در هرصورت هنرمند میباید آدمهای واقعی و یا خیالی خود را به ما بباوراند. کاری که هومن سیدی از عهدهاش بر نمیآید. هومن در قسمتهایی از مجموعه، به پارهای از نو آمدگان آموزشگاه پروین، از جمله سپنتا زارع و آریو قربانزاده، بیتا فرید، رها قلیزاده، ابوالفضل طاهری، آتنا سحرخیز و… این فرصت را میدهد که بازیگری جلوی دوربین را بیازمایند، اما آیا این نو آمدگان میتوانند خود را نشان دهند و دیده شوند؟
آیا بازیگران حرفهای فیلم، با نقشهای خام و ناپرورده، میتوانند خود را نشان دهند؟ هیچ بازیگری نمیتواند به تنهایی اعجاز کند و از هیچ نقش بسازد.
کیارستمی میگفت: نسل اول فیلمسازان زندگی میکردند و فیلم میساختند، نسل بعدی کمی زندگی میکردند و کمی فیلم میدیدند و فیلم میساختند، اما نسلهای بعدی زندگی نمیکنند و فقط فیلم میبینند و از روی دست دیگران فیلم میسازند.
هومن سیدی نیز فیلمهایش را زندگی نمیکند و وسترن اسپاگتی و فیلم حادثهای و سینمای علمی تخیلی و ناتورالیسم و خشونتگرایی و تارانتینو و نولان و میرالس و کاهانی و روستایی و دیگران را به هم میآمیزد و سرانجام به «قورباغه» میرسد، آیا میرسد؟
بهزاد عشقی