اخبار هنری :
در بهار و تابستان 1973 رابرت تاون (فیلمنامهنویس) و پولانسکی دو ماه در خانۀ پولانسکی روی فیلمنامۀ «محلۀ چینیها» کار کردند. تاون فکر نمیکرد که فیلمنامهاش احتیاج به ترمیم داشت و علاقهای به کار کردن روی آن نشان نداد. هر روز طرفهای یازده صبح با سگش میآمد و اول به این و آن تلفن میکرد و بعد هم پیپش را روشن میکرد. به گفتۀ پولانسکی، «توی اون اطاق داغ سگ او میخوابید روی پاهام و بهم زل میزد. رابرت هم پیپش را پر توتون میکرد و دود اطاق را پر میکرد. واقعا برای هشت هفته تجربۀ دشواری بود. رابرت سر هر کلمه، هر خط دیالوگ میجنگید انگار که فیلمنامه را در مرمر حک کرده بودند.» پولانسکی با شور و هیجان دربارۀ اینکه چرا باید فلان صحنه را به این نحو عوض کنند صحبت میکرد و تاون سرش را تکان میداد و میگفت، «باید سگم را ببرم بیرون بشاشه…»
تاون تصدیق میکند، «ما هر روز سر هر چیزی جنگ و دعوا داشتیم. حتی روی اسامی شخصیتها. در هیچ جای فیلمنامه اشارهای به محلۀ چینیها نشده بود. تاون مشکلی با آن نداشت و چون نویسنده بود، این برایش یک استعاره بود. ولی پولانسکی که کارگردان بود اصرار داشت که حتما باید یک صحنه در محلۀ چینیها باشد. تاون و پولانسکی کلی سر این موضوع چک و چانه زدند و ریچارد سیلبرت گفت، «بلکه اگر فقط غذای چینی بخورند کافی باشد.»
بزرگترین جنگ و جدال بر سر پایان فیلم بود. در نسخۀ اول فیلمنامۀ رابرت تاون، اِوِلین مالری (فی داناوی) پدر تجاوز کارش نواه کراس (جان هیوستون) را میکشد. یعنی یک پایان خوش هالیوودی که شیطان به سزایش میرسد. برای پولانسکی، دنیا مکان تاریکتری بود. او حس کرد که نواه کراس باید زنده بماند، سرپرستی دختری را که با زنای با محارم پدرش شده بود به عهده بگیرد در حالیکه اِوِلین مالری باید بمیرد. کاراگاه جِیک گیتز (جک نیکلسون) کاری جز شاهد بودن بر این اتفاق نمیتواند بکند. پولانسکی گفت، «من فکر کردم که یک فیلم جدی بود، نه یک داستان ماجراجویی برای بچهها.» به گفتۀ تاون، «استدلال رومن این بود که این زندگی است. بلوندهای زیبا در لسآنجلس میمیرند. همانطور که شارون مرد.»
Chinatown, 1974
Dir. Roman Polañski
کتاب «ایزی رایدرها، گاوهای خشمگین» ــ پیتر بیسکیند ــ ترجمه علی موسوی