اخبار هنری : نقد فیلم سینمایی «یک افسر و یک جاسوس» به کارگردانی رومن پولانسکی
«یک افسر و یک جاسوس» آخرین ساختهی پولانسکی که حواشی متعددی به خود دید در نهایت به اکران رسید و در فصل جوایز نیز توانست در جشنوارههایی همچون ونیز و سزار موفق عمل کند، اما دلیل حواشی متعدد این فیلم چه بود؟ از دو منظر میتوان این حواشی را ریشهیابی کرد. مورد اول، مسائل و مباحثی است که این سالها گریبانگیر پولانسکی بوده است و به دلیل پروندهی جنسی مرتبط با وی، باعث حساسیتها روی خود او و فیلمش شده است. لایهی دوم حواشی مربوط با مضمون انتقادی و موضع تند فیلم است. فیلم موضع تندی نسبت به مسائل درون ارتش در جمهوری سوم فرانسه دارد. جمهوری سوم فرانسه نزد افکار عمومی فرانسه، از مقبولیت برخوردار است و مخاطب با تاخت و تاز اینچنینی نمیتواند آن را برتابد. نقد تندی که پولانسکی در «یک افسر و یک جاسوس» نسبت به فرانسهی آن دوران میکند، فقط به این لایه ختم نمیشود. پولانسکی با صدایی رسا در فیلم، یهودستیزی آن دوران را به باد انتقاد میگیرد. شخصیت فیلم، فقط به دلیل یهودی بودن متهم به جاسوسی میشود و این دین اوست که باعث از دست رفتن زندگیاش میشود.
فیلم پولانسکی، ارتش فرانسه در جمهوری سوم را مسموم میداند و این مسمومیت تا انتهای فیلم باقی میماند. فیلمساز سرنوشت را محتوم میداند و حتی راه چارهای برای آن ندارد. کلنل پیکار با بازی ژان دوژاردن که به مبارزه علیه این فساد برمیخیزد، در نهایت خود سمت وزارت را قبول میکند و تن به فساد سیستم میدهد.
کلنل پیکار که تا انتهای فیلم، قهرمانانه در پی کشف حقیقت است، در سکانس انتهایی فیلم، تبدیل به شخصیتی خاکستری میشود و پولانسکی عمل قهرمانش را نیز زیر سؤال میبرد.
دو شخصیت اصلی «یک افسر و یک جاسوس» سفر متفاوتی را طی میکنند ولی منطق فیلمساز و فیلمنامه را به هم نمیزنند. در سکانس افتتاحیه، آلفرد دریفوس با بازی لویی گارل در بند است و تبعید میشود و کلنل پیکار در موضعی بالاتر با دوربینش نظارهگر ماجراست. دو شخصیت، موانع متعددی را در طول فیلم پشت سر میگذارند و در نهایت در سکانس پایانی دوباره آنها را میبینیم. اینبار هم پیکار موضعی بالاتر از دریفوس دارد. دریفوس برای احقاق حق نزد پیکار میرود ولی پیکار این احقاق حق را غیرممکن میداند و فیلم با این سکانس پایان مییابد. با اینکه دو شخصیت، سرنوشت افتان و خیزانی در طول فیلم دارند اما جهانی که فیلمساز برای این دو شخصیت ساخته، از توازن اولیه پیروی میکند و به پایان میرسد.
فیلمنامهی فیلم دارای روایت قابل قبولی است و توانسته مخاطب را همراه خود کند، اما در بعضی از سکانسها، بعضی وقایع اَلکن باقی میمانند، مثل چگونگی فهمیدن راز هِنری در طول فیلم که بلافاصله منجر به خودکشی وی میشود.
فیلم بر اساس داستانی واقعی ساخته شده و دست فیلمساز از بعضی جهات بسته بوده ولی میشد با پرداختی بهتر دربارهی بعضی اشخاص، پولانسکی در این فیلم بهتر عمل کند. طراحی صحنه و لباس و همچنین فیلمبرداری فیلم بسیار موفق عمل کردهاند. در بحث فیلمبرداری، فیلمبردار همیشگی پولانسکی یعنی پائولو ادلمن در بعضی از سکانسها حیرتانگیز عمل کرده است. به عنوان مثال در سکانس تغییر فضا از کافه به خیابانی در پاریس، میتوان تغییر آرام تصویر و رنگ را شاهد بود. تغییر تصویر دوربین، از فضایی پر از موسیقی و شادی به فضایی پر از سردی نه تنها مخاطب را پس نمیزند که او را بیش از پیش با فیلم همراه میکند. در رنگپردازی، تأکید فیلم بر استفاده از رنگهای سرد به جای رنگهای گرم هم فضای مسموم ارتش فرانسه که مورد نظر پولانسکی بوده است، را به درستی القا کرده است و هم فضای رسمی و خشک نظامیگری موجود در فیلم را به مخاطب تلقین میکند.
تدوین به خصوص در یک سوم ابتدایی فیلم دچار اشکال است. فیلم در دو سوم بعدی، حرکت قابل قبولی به خود میگیرد و حوادث با ریتم مناسبی روایت میشوند اما در یک سوم ابتدایی (به استثنای سکانس افتتاحیهی فیلم) کُند است و داستان محرک فیلم دیر شروع میشود.
موسیقی الکساندر دسپلا با تصاویر خیابانهای پاریس در «یک افسر و یک جاسوس» با هم چفت شده است یا زمانی که پرده از واقعیت در فیلم برداشته میشود موسیقی ملتهب همراه بازی ژان دوژاردن شده است. موسیقی دسپلا، کارکرد درست خود را در فیلم دارد.
چند سالی بود که از ژان دوژاردن بازی خوبی ندیده بودم. دوژاردن پس از اسکار و جوایز متعددی که برای فیلم «هنرمند» گرفت، چند سالی از بازیهای خوب به دور بود و حالا «یک افسر و یک جاسوس» نقطهی بازگشت درستی برای دوژاردن در زمینهی بازیگری است. دوژاردن، پیچشهای شخصیتی کلنل پیکار را به درستی و با ظرافت در بازیاش، نشان داده است. بازی امانوئل سنیه در نقش معشوق کلنل پیکار هم تا حدودی در کارنامهی سنیه، نقش قابل قبولی به حساب میآید. با این حال لویی گارل نتوانسته از عهدهی نقش آلفرد دریفوس، یک ارتشی یهودی، بربیاید. گارل را پیش از این در نقشهای متنوعی دیده بودم، اما این بار نتوانسته عذاب و فشاری که دریفوس در سالهای تبعید و زندان متحمل شده است را نشان دهد. وی در سکانس پایانی از صلابتی برخوردار است که انگار نه انگار سالهای طولانی زندانی بوده است!
«یک افسر و یک جاسوس» شاید جزء آثار درخشان پولانسکی نباشد، اما از نظر فکر و اندیشه و نقد اجتماع و تاریخ، یکی از مهمترین آثار سالیان اخیر وی به شمار میآید. پولانسکی همچنان فیلم میسازد، چه تماشاگر و جشنوارهها، او را پس بزنند و چه برای او دست بزنند.
محمدرضا رسولی