اخبار هنری : «روز بلوا» دربارهی فساد در وضعیت اقتصادی امروز است. اقتصادی که شفافسازی نشده و نمیشود. این فیلم، نمونهی درستی از مدیریتهای اشتباه و نادرست سیاستهای اقتصادی در جامعه امروز ایران است. نمونهای که فضای ملتهب و بحرانی را به درستی نشان میدهد. بهروز شعیبی این بار به سراغ فساد مالی رفته است. همان فسادی که از بس گفته و شنیده شده عادی به نظر میرسد و تیتر بسیاری از روزنامهها و سایتها قرار گرفته است. این فساد به قدری عادی شده که از شکل اشاره و نشانه در فیلمها فراتر میرود و تبدیل به موضوع اصلی فیلم «روز بلوا» ساختهی بهروز شعیبی محصول سازمان رسانهای اوج میشود. به نظر میرسد سازمان اوج شجاعت به خرج داده که منتقد فساد موجود در اقتصاد بحرانی ایران شده و فیلمی دربارهی فساد اقتصادی ساخته است. اغلب تولیدات سینمایی سازمان اوج دربارهی ارزشهای انقلاب و دفاع مقدس است. آثاری درباره تاریخ و انقلاب ایران با روایتهای رسمی، که اغلب پرخرج و عمدتاً ایدئولوژیک هستند. اما «روز بلوا» فیلمی دربارهی فساد و اقتصاد امروز ایران است. فیلمی که فقط میگوید و پیشتر نمیرود. برای خودش خط قرمزی تعیین میکند که جلوتر از آن نرود.
فیلمساز «روز بلوا»، در سکانس معرفی شخصیت اصلی، او را را با شناسههایی از دیگر شخصیتها متمایز میکند. عماد بدیعی (با بازی بابک حمیدیان) استاد دانشگاه و روحانی جوانیست که با دیگر آدمها فرق دارد. در سکانس معرفی، او را در برنامههایش در تلویزیون از پشت دوربین تلویزیون میبینیم. حرفهایی از جنس انتقاد میزند و نشان میدهد برای مردمی که زیر فشار زندگی هستند دلسوز است و آنها را از لایق عذرخواهی از سوی مسئولین میداند، اما انتقادهایش به قدری تند است که در اتاق فرمان برنامه کارگردان به تکاپو میافتد و در گوش مجری مدام تکرار میکند حرف را عوض کن تا پخش برنامه ممنوع نشود.
عماد در یک روز در یک موقعیت ملتهب بحرانی که هر لحظه بحرانیتر میشود قرار میگیرد. فضای ملتهبی که همان ابتدای فیلم بر او تحمیل میشود، تلاش دارد از خود و کارهایش دفاع کند و دستهای نامرئی مدیران فاسد را رو کند.
کمی پس از شروع فیلم روابط مشخص میشود. عماد داماد حاجآقا امیری (با بازی داریوش ارجمند) یکی از خیرین و سرمایهداران اقتصادیست. راحله (با بازی لیلا زارع) همسر عماد و دختر حاجآقا امیری مسئول موسسهی خیریه است. کمی بعد عماد احضار میشود. ایمان (با بازی محسن کیایی) برادر کوچکتر عماد غیبش زده است. نیروهای امنیتی از مدتها پیش او را زیرنظر داشتهاند. تمام ارقام حسابها و فعالیتهای مشکوک و خلاف مالیاش را پیگیری کردهاند، حالا ایمان از دیروز عصر غیبش زده و حسابهای شرکت هم خالی شده است. ایمان تمام سپردههای مردم در حساب مؤسسه مالی و اعتباری را بالا کشیده و فرار کرده و گوشی تلفن همراهش خاموش است. بسیاری از چکها و معاملهها به اسم عماد انجام شده است. حتی خانهای که ایمان و همسر باردارش و بچهاش در آن زندگی میکنند به نام عماد است. در کل تمام اموالی که به نام عماد زدهاند باعث شده تا پایش به این پرونده کشیده شود. حالا پای عماد هم به این بازی کشیده شده است و اعتبار و آبرویش در خطر است.
«روز بلوا» دربارهی فساد مالیِ پیچیده و همهجانبهای است که درگیری زیادی برای شخصیت اصلی بوجود میآورد. عماد را دچار شک عظیمی میکند. عماد از جستوجوی برادرش به اعداد و ارقام نجومی با صفرهای بیشماری میرسد که هر چه پیشتر میرود وضعیت را بدتر میبیند. این فساد مالی به شکل دریافت وام از اعتبارات بانکی و سوءاستفاده از سپردههای مردم و مهمتر از آن، اعتماد مردم بوده است. شخصیت عماد دچار تعارض و تناقض میشود. لباسش را در میآورد. باید به جستجوی چیزی برود که مدتهاست از آن غافل بوده است. میخواهد به تنهایی چه با لباس و چه بیلباس در مقابل این فساد بایستد.
عماد موفق میشود از طریق دوست یکی از دانشجویانش رد برادرش ایمان را پیدا کند. او یک جوان هکر با سر و لباس امروزیست که هر چی بیشتر جست و جو میکند به گندابی میرسد که عمقش مشخص نیست. عماد رد برادرش را در کارخانهای متروک در اراک پیدا میکند. او بدون لباس روحانیتش به اراک میرود و از حرفهای ایمان میفهمد که در تمام این مدت بازی خورده و مؤسسهی خیریهاش تنها پوششی برای پولشویی بوده است. ایمان از فساد صحبت میکند. فسادی که یک سرش به حاج آقا امیری میرسد و سر بلند دیگرش به بالایی وصل است که هیچوقت فاش نمیشود چه کسی یا کسانی هستند. حاجآقا امیری که با دلار چهار هزار تومان یک کشتی جنس میخرد و بعد از رسیدن به مقصد وقتی دلار سیزده تومن شده با همان قیمت سیزده تومن جنس را میفروشد. چرخش داستانها، حسابسازیهای مشکوک، معاملات پیچیده، وامها، چکها، کالاها و زمینها و ثروتهای بیحد این سالهای فساد طوری پیش میرود که عماد حتی به نزدیکترین حلقه اطرافیانش هم دیگر نتواند اعتماد کند و جایی که جوان هکر نام زنش را فاش میکند که پای او هم در میان است دیگر کم میآورد. برای عماد دیگر چیزی نمانده است. تنها رفقایش همان جوان هکر است و عمویش که در محلهای قدیمی مانده و درد و دلهایش را گوش میدهد. عمویی که همان شغلی سنتی را دارد و به عماد اطمینان میدهد او و برادرش لقمهی حلال خوردهاند و جزئی از حلقهی فساد نیستند. در مقابل بقیه به هم وصلند و سر این کلاف فساد به همهجا میرسد.
حاجآقا امیری که بالاخره در انتها با عماد روبهرو میشود سر این کلاف ناپیدا را به عماد نشان میدهد. سرنخها در دست اوست. اعتراف میکند برای انقلاب و سازندگی ایران زحمت کشیده و حالا مزد زحماتش را میگیرد. او تأکید میکند در ارتکاب به خطاهایش به همان بالاها وصل است که نمیگوید کجاست. بالاهایی که مشخص نمیشود مقصود کدام بالاهاست! فیلم «روز بلوا» با پشتیبانی سازمان اوج به دنبال جواب این سؤال نیست. متلکهایش را به دامادش میگوید، میپرسد که چرا عماد پیش از این از خودش نپرسیده ماشین صد میلیونی و موبایل بیست میلیونی و خانه میلیاردیاش از کجا آمده است! برای حاجآقا امیری حفظ آبرویش کافیست. همین اندازه که ننگ بیآبرویی و لکهدار شدن لباس عماد را پاک کند کافی است. اما عماد زیر بار نمیرود. به کمک جوان هکر تمام مدارک را جمعآوری میکند و میرود که تصمیم بگیرد. در انتها عماد میرود پیش عمویش و در مسیر رفتن زیر باران مدارک اثبات ادعایش را زیر لباسش میگذارد اما اینقدر خیس شده که به زیر پل پناه میبرد. زیر پل جایی که مردی از طبقهی فرودست بساط کرده و از عماد میخواهد کنار آتش بایستد و خودش را گرم کند. به او چای تعارف میکند. دوربین کمکم فاصله میگیرد و آدمهای دیگری از همان جنس را زیر پل و کنار بساط مشغول خوردن میبینیم. آدمهایی معمولی که شبها دیروقت و در ساعتهای شلوغ مترو زیر فشار زندگی کمرشان تا شده است. حالا عماد در میان این جمع فرودست قابل تشخیص نیست و به نظر میرسد یکی از آنها شده و به گذشتهاش باز گشته است. این پایان میتوانست انتهای تصمیم و فیلم «روز بلوا» باشد اما نشد.
فیلمنامه نوشتهی مهران کاشانی است اما طرح اولیه از شعیبی و حسین ترابنژاد نوشته است. باید اعتراف کرد که فیلمنامه پر از ناگهانهای آشنای فیلمنامههای سینمای ایران است. به عنوان مثال هکری که به طور جالب توجهی میخواهد به عماد کمک کند. حتی کتک هم میخورد و باز خم به ابرو نمیآورد. نمیترسد و حتی یک بار عماد را قال نمیگذارد. همه کار بلد است. از همه کار و همه چیز سردرمیآورد. حسابهایی که هک میشوند و لو میروند. نیروهای امنیتی داستان که بسیار مثبت هستند و بنا به میل فیلمنامهنویس در جاهایی کمهوش و در جاهایی پرهوش میشوند و گرههایی که ناگهان باز میشوند.
بابک حمیدیان این بار در نقش متفاوتی ظاهر شده است. بازی در نقشهای خاصی از جمله نقش یک جوان روحانی جالب توجه است. این نقش در «روز بلوا» از تیپ فاصله میگیرد و شخصیتی پیچیده به حساب میآید. وابستگی «روز بلوا» به بازی قابل توجه بابک حمیدیان نکتهی حائز اهمیتی است. حمیدیان در نقش عماد بدیعی خوب و باورپذیر ظاهر شده است و در مجموع باید گفت از پس نقش خوب برآمده است.
داریوش ارجمند نقش تیپیک معمولی را برعهده دارد. نقشی که پیش از این در بسیاری از فیلمها نمونهاش یافت میشود. لیلازارع را کمتر در نقشی شبیه به راحله دیدهایم اما بازی او هم قابل قبول بود. محسن کیایی تنها در یک سکانس حضور دارد که تفاوتی با نقشهای پیشینش ندارد.
شعیبی در «روز بلوا» نسبت به کارهای گذشتهاش موفقتر ظاهر شده است. هنوز جهان فیلمهایش بیشتر سیاه و سفید است تا خاکستری. هنوز جا دارد در فیلمهایش شخصیتها را در موقعیتهای مختلف با عمل و عکسالعملهای متفاوت نشان دهد. هدایت بازیگران فیلم باعث قوام قصه شده است. تماشاگر به شکلی فعال در پرداخت و شناختن شخصیت، در مسیر داستان حرکت میکند.
پریسا کیومرثی