اخبار هنری : کیوان علیمحمدی بعد از چهار همکاری مشترک با امید بنکدار در مقام نویسندگی و کارگردانی، با ساخت «سینما شهر قصه» به همراه علیاکبر حیدری (نویسندهی دو اثر قبلی بنکدار و علیمحمدی) فضای جدیدی را در سینما تجربهاندوزی کرده است. علیمحمدی در فیلمهای قبلی، سراغ کمدی نرفته بود و این مهمترین تفاوت این فیلم با سایر فیلمهای اوست. همانگونه که از نام فیلم پیدا است، «سینما شهر قصه» قرار است مخاطب را با سینما به دنیای سینما ببرد. اما در این مسیر، افتان و خیزان گام برمیدارد. فیلم در بستر عاشقانهی کلیشهای شکل میگیرد: عشق پسری از خانوادهای سلطنتطلب به دختری از خانوادهای انقلابی. مسیر عشق این دختر و پسر از قبل از انقلاب ایران آغاز میشود و برهههای دیگری از تاریخ معاصر ایران را شامل میشود. فیلم در روایت، دو پاره میشود. منظور از دو پاره شدن فیلم، دو پاره شدن مضمون و موضوع فیلم است. تا نیمههای فیلم، داستان وصال دو جوان از دو خانوادهی مختلف، نگاه مسلطتری نسبت به ادای دین و احترام به سینمای ایران دارد اما از نیمههای فیلم تا انتهای آن، به یکباره موضوع فیلم چرخشی به سمت ادای دین مفصل به تاریخ سینمای ایران و ستایش آن میکند. سال گذشته نیز همین معضل در فیلم «مسخرهباز» همایون غنیزاده اتفاق افتاد. آن فیلم هم محو ایدههای سینمایی و ادای احترام به فیلمهای معروف سینمای ایران و جهان در سکانسهای انتهایی فیلم شده بود و مخاطب را آزار میداد. هر دو فیلم پلانهایی بیربط از فیلمهای مختلف را عینا در فیلمشان تکرار کردهاند. بیارتباط بودن فیلمهای سینمای ایران در «سینما شهر قصه» بهحدی زیاد میشود که عملا بازسازی تولید پلانی از فیلم «کاغذ بیخط» ناصر تقوایی در انتهای «سینما شهر قصه» نه تنها کمکی به روند فیلم نمیکند که برای مخاطب حوصله سر بر هم میشود. واقعا لزوم بازسازی پلانی از «کاغذ بیخط» چیست؟ مرحوم جمشید مشایخی در انتهای عمر که صدایش به زحمت به مخاطب میرسد با هدیه تهرانی در ماشین نشستهاند و عشق و علاقهی به سینما را بازسازی میکنند. دختر و پسر جوان ابتدای فیلم در میان دههی 60 که حالا نقش جدیدی به عنوان مادر و پدر در زندگی دارند! در پشتصحنهی فیلم «کاغذ بیخط» در دههی 80 حاضر میشوند! و زن علاقهاش به سینمای تقوایی را نشان میدهد. تقوایی (با بازی افشین هاشمی) هم از اکران آخرین فیلمش با نام «ناخدا خورشید» که به تازگی به سینماها آمده، حرف میزند! همین یک سکانس کافی است که مشخص شود چقدر از نظر روایت و زمان در فیلم آشفتگی به وجود آمده است. شخصیتهای فیلم در دهه 60 حضور دارند، به پشتصحنهی فیلمی در دههی 80 میروند، دو بازیگر فیلم ناصر تقوایی در دههی 80، بازیشان را بازسازی میکنند، پلان تمام میشود، تقوایی با شخصیتهای «سینما شهر قصه» گفتوگو میکند و خبر از اکران آخرین ساختهاش به نام «ناخدا خورشید» میدهد و یعنی شخصیتها در سال 1366 حاضر هستند.
واقعا به نظر میرسد در جایجایِ اثر، سازندگان فیلم، محو ایدهی خود شدهاند. تقریبا پس از طی شدن یک سوم ابتدایی فیلم، فیلم چیز جدیدی برای ارائه ندارد و دستش برای مخاطب رو شده است. لحظههای کمدی فیلم معطوف به تقابل دو خانوادهی سلطنتطلب و انقلابی است. جز در همین لحظات، در موقعیتهای دیگر، فیلم موفق به خنده گرفتن از مخاطبش نمیشود. فیلمسازان این اثر، میخواستند فیلمی در ستایش تاریخ سینمای ایران بسازند، اما فیلم بیش از حد طولانی است. به نظر میرسد برای اکران عمومی فیلم، نیاز است که سازندگان اثر، تدوینی دوباره انجام بدهند. فیلم در سکانسهای متعددی از ریتم میافتد و این نشان از این دارد که باید تدوینی مجدد روی اثر شکل بگیرد. ضعف در شخصیتپردازی، باعث دیده شدن تیپهای کلیشهای و تکراری در جایجای فیلم شده است. به همین دلیل است که مخاطب بیشتر با بازی بابک کریمی در فیلم همراه میشود. حامد کمیلی، فرخ نعمتی، سیاوش مفیدی، آناهیتا درگاهی، رؤیا میرعلمی، فریبا جدیکار، علی اوجی و سایر بازیگران فیلم، نقشهایی را در این اثر ایفا میکنند که قبلا بارها مخاطب این ایفای نقشها را از آنها دیده است و چیز جدیدی برای مخاطب به همراه ندارد. با این حال، به دلیل همان تقابل کمدی میانِ آن دو خانواده است که مخاطب تا انتهای فیلم در سالن سینما باقی میماند. موسیقی فیلم هم همان فضای نوستالژیک فیلمهای مشهور ایرانی را یادآوری میکند: از «قیصر» گرفته تا «ممل آمریکایی». اصرار بیش از حد سازندگان اثر به تکرار کردن پلانهای این فیلمها در «سینما شهر قصه»، کمکم به رویهای کسالتبار در طول فیلم تبدیل میشود. مخاطب از ابتدا تا انتهای فیلم شاهد وصل شدنِ اجباری پلانهایی از فیلمهای قبل از انقلاب (با دوبلهی دوبارهی چنگیز جلیلوند و سایر افراد) است که کمکی به پیشرفت قصه نمیکند. نظر شخصی من این است که بهتر بود فضای فیلم در همان روزهای آخر قبل از انقلاب اسلامی میماند، زیرا فیلم هرچه از انقلاب اسلامی ایران فاصله میگیرد و به جلو میآید در ساخت لوکیشنها و قصهپردازی ضعف دیده میشود. صحنههای جنگ ایران و عراق در این فیلم، بیشتر شبیه ترقهبازیها و آتشسوزیهای چهارشنبه سوری است تا نشاندهندهی خط مقدم جبهه. حتی ماندن در فضای فیلمهای قبل از انقلاب به حدی در سازندگان اثر تأثیر گذاشته که حواسشان نبوده، لباس، لوکیشن، صحنه و غیره در خلال میان دهههای 50 تا 70 ایران بایستی تغییر کند. فضای ایران در دههی شصت در پوشش و لباسها تقریبا شبیه به همان چیزی است که در قبل از انقلاب وجود دارد. صرف اینکه مردان، کراوات را کنار گذاشتهاند و زنان نیز با چادر تردد کنند که تغییر پوشش و لباس دو دهه به حساب نمیآید. مخاطب باید با گریم بازیگران متوجه شود که زمان تغییر کرده است و این تغییر در طراحی صحنه و لباس آنچنان دیده نمیشود. در نهایت باید گفت با اینکه فیلم «سینما شهر قصه» ضعفهای متعددی در فیلمنامه و تولید دارد اما با تدوینی دوباره، شاید بتواند اکران عمومی قابل قبولی را پشت سر بگذارد. مخاطب، خاطرهباز است؛ برمبنای همین مسئله است که میگویم شاید فیلم با تکیه بر خاطرهبازی و نوستالژی بتواند مخاطبان بیشتری را به سالنهای سینما بیاورد.
حمید توران پور