پنج‌شنبه, مارس 28, 2024
خانهنقد و یادداشتنقد ماجرای نیمروز:رد خون

نقد ماجرای نیمروز:رد خون

اخبار هنری: کارگردان ماجرای نیمروز:رد خون : محمدحسین مهدویان

نویسندگان : ابراهیم امینی، حسین تراب‌نژاد

بازيگران : جواد عزتی، هادی حجازی‌فر، محسن کیایی، بهنوش طباطبایی، حسین مهری، هستی مهدوی و مهدی زمین‌پرداز

خلاصه فیلم

ماجرای نیمروز 2: رد خون، داستان پیچیدگی‌های اجتماعی-سیاسی ایران در تقابل ایدئولوژی‌های متفاوت رسوخ کرده حتی در خانواده‌های ایرانی است که در این فیلم داستان دوپارگی یک خانواده به سبب این تقابل‌های ایدئولوژیک و به هم رسیدن آنها در بستر عملیات فروغ جاویدان_مرصاد _ و تیم امنیتی اطلاعاتی -ماجرای نیمروز 1 به تصویر کشیده میشود.

نقد فیلم ماجرای نیمروز:رد خون

در این یادداشت ماجرای نیمروز 1 با نام ماجرای نیمروز نوشته شده است.

ماجرای نیمروز:رد خون آخرین ساخته‌ی محمدحسین مهدویان پس از تجربه‌ی متفاوت او در فیلم لاتاری و به نوعی در ادامه‌ی فیلم ماجرای نیمروز است. ماجرای نیمروز، یک گروه امنیتی-اطلاعاتی را در خدمت خط اصلی داستانش یعنی دستگیری و انهدام خانه‌های تیمی مجاهدین و به طور مشخص یکی از سردسته‌های این گروه یعنی موسی خیابانی، پرورش داد و کاراکترهای این گروه را به سمپاتی بیننده نزدیک کرد و با به تصویر کشیدن آنها در خلال انجام عملیات و ایجاد همین فرمول “یک عشق قدیمی در گروه مجاهدین” و یا “یک آشنای نزدیک در مجاهدین” که هم پایه و اساس رئالیستی در ایران دارد و هم به شکل‌ ایجاد درام کمک اساسی میکند، به خوبی توانسته بود یک اثر شاخص در آثار داستانی پیرامون تقابل گروهک مجاهدین بسازد. اما فیلمنامه رد‌ خون برخلاف ماجرای نیمروز، بر اساس یک اصل خط داستانی شکل نگرفته است که سپس بخواهد یک گروه امنیتی-انقلابی را دور هم جمع کند و آن هدف اصلی که هدف داستان است را پیگیری کند بلکه آن گروه امنیتی-اطلاعاتی را از فیلم قبلی به همراه خود آورده است و سعی کرده که برای آن یک داستان با رعایت همان فرمول‌های جواب پس داده یعنی “یک عشق قدیمی در گروه مجاهدین” و یا “یک آشنای نزدیک در مجاهدین” بسازد که طبعا ساختگی بودن آن و تساهل نویسندگان در توجه به جزئیات داستانی برای جور شدن یک فیلمنامه کاملا در فیلم مشهود است.

(تو گویی به نویسندگان فیلم گفته‌اند : یک گروه اطلاعاتی داریم که قصد داریم پای آنها را به عملیات مرصاد بکشانیم فقط توجه کنید که یک رابطه‌ی عاطفی باید مثل فیلم قبلی بین یکی از اعضای این تیم و یکی از اعضای مجاهدین ایجاد کنید تا یک مقدار بار دراماتیک هم بگیرد که هم منتقدان راضی شوند هم مردم بیشتر بپسندند)

در این شکی نیست که ماجرای نیمروز:رد خون یک فیلم قوی در اجرای سینمایی در همه‌ی زمینه‌ها از فیلم‌برداری به سبک همیشگی مهدویان گرفته تا طراحی صحنه و جلوه‌های ویژه و حتی بازیگری است اما مشکل این فیلم از اساس در فیلمنامه‌ی آشفته و پر اطلاعات آن است. فیلم فاقد خط داستانی مشخص است.

ماجرای نیمروز:رد خون در ابتدا با تمرکز بر گروه اطلاعاتی آشنا برای بیننده از فیلم ماجرای نیمروز و یک کپشن از معرفی مجاهدین و فعالیت‌هایشان در عراق آغاز میشود و صادق (با بازی جواد عزتی) در معراج شهدا یک از اعضای مجاهدین را در بین شهدا شناسایی میکند و بلافاصله یک عملیات برون‌مرزی در عراق طراحی میکند که برای اجرای آن به سراغ قهرمان منزوی شده‌اش (به سبک فیلم‌های امریکایی) یعنی کمال (با بازی هادی حجازی‌فر) میرود و او را برای انجام عملیات به مقر اصلی سازمان میکشاند و به همراه شادکام به عراق میفرستد. عملیات شکست میخورد، شادکام تیر خورده و شهید میشود و زن و فرزندانش بی‌سرپرست میشوند و کمال (هادی حجازی‌فر) با مشقت فراوان به تهران برمیگردد. از اینجای کار فاز داستان به کلی عوض میشود و با عکس‌هایی که نفوذی‌های اطلاعات از پادگان اشرف (متعلق به مجاهدین) میفرستند، یکی از اعضای جدید تیم اطلاعاتی که در فیلم قبلی حضور نداشت به نام افشین (با بازی محسن کیایی)، عکس همسرش سیما (با بازی بهنوش طباطبایی) را در بین مجاهدین میبیند و عکس را مخفی میکند تا برای خودش و کمال که برادر سیما است، دردسری درست نشود. داستان با اعلام پذیرش قطعنامه و نشان دادن سیما یا اسم سازمانی‌اش خواهر لیلا (بهنوش طباطبایی) در پادگان اشرف و سپس تحرکات دیگر مجاهدین و آغاز عملیات فروغ جاویدان و دفاع ایران در عملیات مرصاد، ادامه میابد و کمال و افشین به دنبال سیما میروند تا هم خود را از مخمصه ارتباط با مجاهدین تبرئه کنند و هم یک انتقام ایدئولوژیک از او بگیرند. و طبعا صادق (جواد عزتی) و اعضای تیم اطلاعاتی هم به نفوذی بودن آنها مشکوک میشوند و داستان شکل میگیرد.

این دوپارگی داستان ماجرای نیمروز:رد خون که موجب عدم تمرکز بر خط اصلی داستانی است دقیقا از آنجایی می‌آید که عوامل فیلم بر پایه‌ی یک داستان مشخص، روایت خود را پرورش نداده‌اند و سردرگمی فیلم نیز دقیقا از همین نقطه ناشی میشود. چون فیلم فاقد روایت محوری است اساسا داستانک‌های فیلم نیز ربطی به بقیه قسمت‌ها ندارند. داستان فرعی مسعود (با بازی مهدی زمین‌پرداز) و نفوذی تواب مجاهدین و خواهرش که در پایان فیلم منجر به شهادت مسعود نیز میشود، دقیقا یک از داستان‌های فرعی بی‌ربط است.

همانطور که بیان شد حجم بالای اطلاعات و حواشی داستانی، بزرگترین نقطه آسیب رد خون است. این حجم بالای اطلاعات در تاریخ روز به روز جلو رفتن در مختصات جغرافیایی و داستان‌های خیلی فرعی و بی فایده پیرامون شخصیت‌ها از جمله روابط بین افشین و دخترش و مادرش یا کمال و خانواده‌اش یا شادکام و زن و فرزندانش یا مسعود و وحید و خواهرش واقعا جز شلوغ‌کاری‌های فرمالیستی چیزی ندارد. به واقع فیلم خوب از دل این شامورتی‌بازی‌های داستانی و حالا دیگر پرامکانات بودن این گروه فیلمسازی درنمی آید بلکه آن چیزی که یک فیلم را به یک فیلم خوب بدل میکند یه ایده‌ی داستانی قوی و پرداختن دقیق به آن است. کاری که این گروه فیلمسازی تا به حال چندین بار به خوبی از پس آن برآمده است.

ماجرای نیمروز:رد خون از اسمش گرفته تا رسمش و تا پوسترش همواره برای نگارنده مطلب تداعی فیلم‌های ابر قهرمانی (Super Hero) را دارد. مخصوصا فیلم‌هایی که بر اساس یک گروه شگفت انگیز شکل میگیرد و مدام پیرامون آن گروه داستان‌های عجیب و تخیلی شکل میگیرد. رد خون نیز امروز نسخه‌ی دومی از ماجرای نمیروز است که پیرامون این گروه اطلاعاتی بدون داستان منسجم شکل گرفته است

ماجرای نیمروز:رد خون از اسمش گرفته تا رسمش و تا پوسترش همواره برای نگارنده مطلب تداعی فیلم‌های ابر قهرمانی (Super Hero) را دارد. مخصوصا فیلم‌هایی که بر اساس یک گروه شگفت انگیز شکل میگیرد و مدام پیرامون آن گروه داستان‌های عجیب و تخیلی شکل میگیرد. رد خون نیز امروز نسخه‌ی دومی از ماجرای نمیروز است که پیرامون این گروه اطلاعاتی بدون داستان منسجم شکل گرفته است و به زور میخواهد یک رابطه‌ی نه چندان باورپذیر از یک زن و شوهر انقلابی، یکی در اطلاعات و یکی در مجاهدین یا یک عملیات ناموفق از یکی دیگر از اعضای گروه یا رکب خوردن یکی دیگر از این گروه از یک تواب معتمد و یا در انتخاب شرکت کردن رییس این گروه و نتایجش و بالاخره حلقه‌ی واسط همه‌ی آنها یعنی صادق را روایت کند که تا حدودی زیادی موفق به این کار نمیشود تا خروجی آن یک فیلم شلوغ و به‌هم‌ریخته‌ی نه چندان دلچسب باشد با شعارهای هر از چندگاه کمال(هادی حجازی‌فر) و درگیری‌های درونی بی‌معنای افشین(محسن کیایی) و اشک‌های غیرباورپذیر مسعود(مهدی زمین‌پرداز) از به انحراف رفتن وحید و یک کاریکاتور بسیار دم‌دستی از مجاهدین که به اندازه‌ی گریم فاجعه‌بار بینی بهنوش طباطبایی، مضحک است.

نگاه فیلمساز در این اثر به مجاهدین آنقدر ناپخته و از سر عدم شناخت صحیح است که تو گویی به طور کلی فیلمسازی و میزانسن و کارگردانی را فراموش کرده است. مهدویانی که دوربین خاصش در زوایای بسیار دلپذیر با میزانسن‌های خیلی درست قرار داشت، امروز مدیوم‌شات همذات‌پندارانه از نماز جماعت مجادین و نجات دادن کودک توسط آنها به ما نشان میدهد و هنگام اعدام انقلابی پاسداران، دوربینش را در طرف مجاهدین میکارد و از نظرگاه آنها به موضوع نگاه میکند و موقع سوزاندن این مظلومان، همین دوربین فاصله میگیرد و عطوفت پست‌فطرتانی امثال عباس زریباف (با بازی حسین مهری) را نشان میدهد تا دستور دهد که : “خلاصش کن، زجر نکشه” و جالب اینجاست که به واقع مصمم بودن این شخص در ایدئولوژی‌اش و عدم نفوذ ذره‌ای خلل در آن همراه با گذشتن حتی از خانواده و عشق و تقارن آن با حرکت امام حسین(ع) در این فرد، یک شخصیت قابل احترام از چنین جنایتکاری برای بیننده ترسیم میکند. همچنین سکانس خودکشی‌های با نارنجک که پافشاری روی عقیده‌ی احمقانه‌ی این گروه را علنا دراماتیزه میکند و در ناخودآگاه بیننده با این مقدار مصمم بودن اثر معکوس میگذارد. درحالیکه از آن سو ما قهرمانان فیلم را یعنی کمال و افشین و صادق و مسعود را افرادی بازنده، مشکوک، ترسو و نادان و ناتوان در تشخیص و مدام در حال فرار از یکدیگر و متشتت در تصمیم و دارای زندگی‌های فلاکت‌بار میبینیم. نمود این سکانس‌ها را در اعلام قیمت دلار و وضعیت خراب جامعه از طرف صادق و سکانس پرس‌وجوی افشین از دوست سیما و مطرح شدن کار کردن او در مخابرات و ری‌اکشن بازیگر زن مقابل کیایی که به نوعی عملا او را در موضع یک اطلاعاتی احمق تصویر میکند که همه‌ی عالم میدانند او اطلاعاتی است اما او همچنان کبک‌وار خود را کارمند مخابرات اعلام میکند.

به واقع شخصیت‌پردازی در ماجرای نیمروز:رد خون به طرز فاجعه‌باری ناامیدکننده و به واقع از این تیم فیلمسازی بسیار بعید است. هر چه ماجرای نمیروز در ساخت همین قهرمان موفق بود و آنان را به اوج عزت رساند،رد خون تمام آنها را به حضیض ذلت کشاند.

در پایان امیدوارم مهدویان نیز به مانند بسیاری از کارگردانان خوب کشور پس از تعدادی کار و احتمالا عوض شدن وضعیت زندگی‌ شخصی و هنری‌اش به ندرت دچار سندروم فاصله گرفتن از دغدغه‌های ابتداییش نشود و مسیری خلاف آنچیزی که از ابتدا در آن قرار گرفته است را طی نکند تا نتیجه‌ای اینگونه ناموفق بگیرد.

علی منصوری

اخبار هنریhttps://artnewspress.com
با استعانت از خداوند متعال و جمعی از دوستان هنر سینما، اولین پایگاه خبری سینمایی چند زبانه ، در اسفند 97 به صورت آزمایشی و در تاریخ 4 اردیبهشت 98 مصادف با نیمه شعبان و میلاد مهدی (عج) افتتاح و تامین محتوا گردید. هدف از افتتاح این پایگاه خبری ایجاد تعامل بین فرهنگ کشورها و دوستداران و علاقه مندان اخبار سینما، اطلاع رسانی جشنواره ها و فستیوال‌های سینمایی در ایران و جهان می باشد ، ما و تیم خبری بر این باور هستیم هنر مرز نمی‌شناسد،
اخبار مرتبط

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

مطالب مرتبط