اخبار هنری : مهمترین چیزی که باید درباره سریال Dickinson «دیکینسون» محصول اپل تیوی پلاس بدانید این است که خیلی سریال بامزهای است. Dickinson به عنوان یکی از اولین سریالهای سرویس استریم جدید اپل یک اثر شاداب، چابک و جذاب است. این سریال به رویکرد خودش اطمینان داشته و با انتخاب هیلی استاینفیلد (Hailee Steinfeld) در نقش امیلی دیکینسون یکی از بهترین انتخاب بازیگران طی چند سال اخیر را داشته است. اگر به دنبال سریالی مناسب بینج واچ کردن هستید حتما Dickinson را تماشا کنید.
پس از تماشای سه اپیزود از Dickinson میتوانم با اطمینان بگویم این سریال پرتویی از نور است. این سریال که هر اپیزودش نیم ساعت طول میکشد خیلی به سریالهای تینیجری شبکههای Freeform و CW شباهت دارد اما همچنین رگههایی از Euphoria «سرخوشی» محصول HBO هم در آن دیده میشود. اما با وجود این شباهتها، کاملا مشخص است آلنا اسمیت (Alena Smith) سازنده و نویسنده سریال به رویکرد خودش برای روایت داستانی خیالی از دوران جوانی دیکینسون کاملا اطمینان دارد.
سریال در سال ۱۸۴۸ آغاز میشود: امیلی یک دختر جذاب و ۱۸ ساله است که با وجود تاریکی هوا از خواب عمیقی بیدار میشود چون قصد دارد یک شعر جدید بسراید. او فرزند وسط خانواده است و برادر بزرگتری به نام آستین (با بازی آدریان انسکو (Adrian Enscoe)) و خواهر کوچکتری به نام لاوینیا (با بازی آنا باریشنیکوف (Anna Baryshnikov)) دارد تا متحدان او در برابر والدین سختگیر با بازی توبی هاس (Toby Huss) و جین کراکوفسکی (Jane Krakowski) باشند. خانواده دیکینسون یک خانواده سختگیر و برجسته است، جایی که آقای دیکینسون به عنوان پدرسالار خانه شناخته میشود. امیلی محدودیتهای زندگی که والدینش از او انتظار دارند را احساس میکند و به همین دلیل در مقابل والدینش سرکشی میکند. او با مردی که مادرش به امیلی معرفی کرده طوری برخورد میکند که گویا توسط شیاطین تسخیر شده؛ تمرکز او بیشتر روی پیدا کردن خط بعدی شعر خودش است تا اینکه بخواهد از دستورات خانواده خودش پیروی کند؛ او آشیانه پرندهها را جمع کرده و به آنها اجازه میدهد در اتاق پذیرایی خانهشان زندگی کنند؛ او دیدارهای شبانهای با معشوق خودش مرگ (با بازی ویز خلیفه (Wiz Khalifa)) دارد، جایی که امیلی با او مثل یک روانشناس صحبت کرده و دث هم به او هشدار وقوع جنگ داخلی را میدهد، آن هم یک دهه قبل از اینکه این جنگ رخ دهد.
شاید Dickinson یک درام تاریخی به نظر بیاید اما کاملا یک اثر مدرن است. اسمیت طرز صحبت کردن آن دوران را نادیده گرفته و حالتی محاورهای به دیالوگها داده است. در حالی که از رویکرد مدرن به آن دوران تاریخی لذت میبریم، باید اسمیت را تحسین کرد که چطور مهمانی دوستانه دیکینسونها را مثل جشن فیلمهای کمدی تینیجری دهه هشتادی به تصویر کشیده است.
حتی نمایش رابطه امیلی با دوست صمیمی خودش سو (با بازی الا هانت (Ella Hunt)) کاملا خوب کنترل شده و به روشی که اصلا شبیه سوء استفاده کردن از دیگران نیست نشان داده میشود. وقتی امیلی با درد دست نیافتنی شدن برادرش پس از ازدواج با سو روبرو میشود کاملا حس او را درک میکنیم. دانستن همین نکته درباره زندگی دیکینسون باعث شده این داستان قابل درک و دردآور باشد.
با اینکه فضای سریال Dickinson جذاب است – یک درام تینیجری قرن ۱۹ که از دیدگاه شاعری معروف روایت میشود – اما این نقشآفرینی عالی بازیگران است که باعث شده این سریال خیلی خوب باشد. استاینفیلد خیلی خوب در نقش امیلی فرو رفته و روحیه یاغیگری جالبی از خودش نشان میدهد. اعتماد به نفسی در رویکرد استاینفیلد نسبت به دیکینسون وجود دارد اما همچنین میتوان پریشانی دیوانهوار رسیدن به آستانه بزرگسالی را در بازی او حس کرد. همچنین باید هاس و کراکوفسکی را تحسین کنم که نه تنها همکاری خوبی در روند داستان دارند بلکه هر کدام به صورت مجزا فرصت خودنمایی پیدا میکنند آن هم بدون اینکه تمرکز داستان را از دیگر بازیگران همسن خود بگیرند.
البته Dickinson سریالی عالی نیست و مشکلاتی دارد. یکی از مهمترین آنها احساسات فمینیستی آشکار هستند که کاملا بر داستان حکمفرما شدهاند. سریال هیچ زمانی را برای نشان دادن امیلی در حال ایستادگی در برابر رسوم سنتی علیه زنان تلف نمیکند. این قضیه از همان اپیزود ابتدایی آغاز میشود جایی که امیلی ساعت ۴ صبح توسط خواهرش بیدار میشود تا به شهر رفته و برای خانه آب بیاورد. وقتی امیلی از او میپرسد چرا آستین برادرشان نمیتواند از شهر آب بیاورد لاوینیا به او میگوید: اون یک پسره. پاسخ کوتاه امیلی: این مسخرس! قبل از تیتراژ ابتدایی این اپیزود نشان میدهد Dickinson قرار است از هر شانسی برای بازنویسی تاریخ استفاده کرده و در آن همیشه شاهد ابراز احساسات فمینیستی خواهیم بود.
نکته عجیب دیگر که میتوان آن را نادیده گرفت ترانهها هستند. موسیقی سریال کاملا از نظر زمانی به آن دوران ارتباطی نداشته و بیشتر شبیه موسیقی مدرن است. در همان سه اپیزود اول شاهد ترانههای جذابی مثل Bury a Friend از بیلی ایلیش و Boys از لیزو هستیم. برخی از آنها اصلا با حال و هوای سریال همخوانی نداشته و ممکن است شما را از فضای داستان خارج کنند. البته این ترانهها اهداف داستانی دارند که به عمق بخشیدن به نکات داستانی کمک کرده و همچنین برای مخاطب نسل جدید جالب هستند.
البته اشتباه نکنید Dickinson حتما به نقل محافل تبدیل خواهد شد. این سریال کاملا برای کسانی که به دنبال ملودرامی شبیه Big Little Lies «دروغهای بزرگ کوچک» هستند مناسب است و در حالی که فضای روشنی دارد میتواند مخاطبان را در دنیای جذابش غرق کند. Dickinson با ۱۱ اپیزود نیم ساعته سریال کاملا مناسبی برای بینج واچ کردن است.
آریامووی