سه‌شنبه, آوریل 23, 2024
خانهنقد و یادداشتهزارتویی در کار نیست؛ همان سینمای رئالیستی دهه‌‌ 90 است

هزارتویی در کار نیست؛ همان سینمای رئالیستی دهه‌‌ 90 است

اخبار هنری : نقد فیلم سینمایی «هزارتو» به کارگردانی امیرحسین ترابی به بهانه‌‌ی پخش از شبکه‌‌ی نمایش خانگی

اولین تجربه‌‌ی امیرحسین ترابی در زمینه‌‌ی کارگردانی فیلم بلند سینمایی، نوآوری به خصوصی ندارد. ادامه‌‌ی سینمای رئالیستی به وجود آمده در دهه‌‌ی 90 است، با همان مختصات همیشگی. تم‌‌های خیانت، دزدی، دروغ، نزاع، مرگ و غیره از جمله ویژگی‌‌های بارز سینمای رئالیستی دهه‌‌ی 90 ایران است. سینمایی که سنگ‌‌بنای آن توسط اصغر فرهادی گذاشته شد. هر چه این سینما در ابتدای دهه‌‌ی 90، قابل اتکا و مخاطب‌‌پسند بود، در انتهای این دهه، تبدیل به آثاری متوسط و حتی ضعیف شده است. سینمای دیگری در اواسط دهه‌‌ی 90، از همین سینمای رئالیستی، به وجود آمد که می‌‌توان آن را اصطلاحا سینمای جنوبِ شهری نامید، که در این نقد با آن، کاری نداریم.

فیلم «هزارتو» با نام قبلی لابرینت، دقیقا مشابه فیلم‌‌های رئالیستی مقلد سینمای فرهادی عمل می‌‌کند. تم‌‌های استفاده شده در این فیلم را نگاه کنید: دروغ، خیانت، نزاع و تم‌‌هایی از این دست در این فیلم به وفور یافت می‌‌شود. گم شدن پسربچه‌‌ای باعث می‌‌شود روابط لایه‌‌ای میان شخصیت‌‌ها عیان شود، اما این عیان شدن بسیار سطحی و بدون تفکر اتفاق می‌‌افتد. مخاطب سینما، دیگر حوصله‌‌ی داستان‌‌هایی از خیانت، دروغ و غیره را ندارد. عمر این سینما به سر آمده، به همین خاطر است که فیلم پس از اکران در هفته‌‌های ابتدایی که مخاطبش عطش دیدن فیلمی جدید را داشت، اُفتِ فروش پیدا کرد و کم‌‌کم از اکران پایین آمد.

بار اولی نیست که در فیلم‌‌های ایرانی، روابط n ضلعی دیده می‌‌شود اما واقعا باید برای آثار سطحی‌‌ای همچون «هزارتو» در این مورد، نقطه‌‌ی پایانی به وجود آید. «چهارشنبه سوری» فرهادی نمونه‌‌ای از روابط n ضلعی بود که با نقطه‌‌های بازگشت داستانی درست، مخاطب را همراه می‌‌کرد، اما آیا «هزارتو» هم این‌‌گونه است؟ به حدی این روابط n ضلعی سطحی به وجود آمده که در یک سوم ابتدایی، مخاطب نه تنها به راحتی می‌‌تواند از این روابط سر دربیاورد بلکه حتی در یک سوم میانی هم می‌‌تواند انتهای فیلم را حدس بزند. فیلمی که مخاطبش از آن جلوتر باشد، اشکال فیلم‌‌نامه‌‌ای دارد و نمی‌‌تواند موفق ظاهر شود.

شخصیت‌‌پردازی در «هزارتو» بی‌‌معنی است. بیتا (با بازی غزال نظر) برای مطلع کردن نگار (با بازی ساره بیات) از گم شدن پسربچه‌‌اش، وارد داستان می‌‌شود. بیتا که هم دوست نگار است، هم خیانت کرده به رابطه‌‌ی نگار و شوهرش، امیرعلی (با بازی شهاب حسینی)، است، پسربچه‌‌ را به کسی که اکنون دوستش دارد، سپرده است. در یک فیلم حدودا 80 دقیقه‌‌ای، نقش غزال نظر، با این‌‌که‌‌ پستی و بلندی‌‌های مختلف و پیچیدگی‌‌های شخصیتی فراوانی دارد، اما یکسان عمل می‌‌کند. این هم به بازی بازیگر مرتبط است و هم با شخصیت‌‌پردازی غلط فیلم‌‌نامه‌‌نویس که نتوانسته این پیچیدگی‌‌ها را در فیلم‌‌نامه وارد کند، در ارتباط است.

سینمای امیرحسین ترابی در اولین کار، به شدت متأثر از فضای سینمای فرهادی است. بهتر است جمله‌‌ی قبلی را این‌‌گونه اصلاح کنم که به شدت کپی‌‌کننده‌‌ی این سینما است. فرهادی برای لحظاتی که در فیلم‌‌هایش تنش‌‌زا هستند و برای القای تعلیق در این لحظات، از تکنیک دوربین روی دست استفاده می‌‌کند. سینماگران پس از فرهادی، به حدی از این تکنیک استفاده کرده‌‌اند که دیگر لوث شده است. ترابی هم به مانند سینماگران مقلد سبک فرهادی از ابتدای فیلم، با دوربین روی دست سراغ تنش‌‌زایی و تعلیق بیش‌‌تر می‌‌رود. در نمونه‌‌ی دیگر، سینماگران مقلد آثار فرهادی از بازیگرانی استفاده می‌‌کنند که در سبک فرهادی جواب پس داده‌‌اند. نمونه‌‌های فراوانی وجود دارد که سینماگران مقلد این سبک با بازیگران فرهادی کار کرده باشند. امیرحسین ترابی هم یکی دیگر از همین فیلم‌‌سازان است که بازیگرانش مانند شهاب حسینی و ساره بیات هر کدام سابقه‌‌ی همکاری با فرهادی را دارند. این‌‌گونه مسائل، به خودی خود ضعف نیستند اما به حدی در این دهه این شگردها و تکنیک‌‌ها استفاده شده است که دیگر برای مخاطب تازگی ندارد و فیلم‌‌ساز به نوعی کپی کردن متهم می‌‌شود.

«هزارتو» پُر از اطلاعاتی اضافه است که کاراکترها یکباره به هم می‌‌دهند: نگار، بعد از چند سالی که از ازدواجش گذشته، مادرش را مسئول گم شدن پسرش می‌‌داند زیرا که مادر نمی‌‌خواسته امیرعلی، تنها بیرون برود که مبادا کسی او را دوهوایی کند؛ ماجرای نریمان (با بازی پژمان جمشیدی) و باشگاه ورزشی‌‌اش؛ ماجرای عشق بیتا به امیرعلی و بُر زدن امیرعلی توسط نگار که پس از چند سال در یک شب برملا می‌‌شود؛ ماجرای مرگ شوهر سابق نگار که بعد از چند سال، امیرعلی پرده از واقعیت برمی‌‌دارد و غیره از این دست اطلاعاتی هستند که هیچ‌‌کدام راهگشا نیستند. «هزارتو» پر از موقعیت‌‌هایی که است که بی‌‌هدف آغاز می‌‌شوند و بی‌‌هدف پایان می‌‌یابند: موقعیت همسایه‌‌ی بیتا؛ موقعیت دختری که با نریمان است؛ موقعیت بارداری و سقط جنین بیتا و غیره از جمله موقعیت‌‌هایی هستند که هم بی‌‌هدف آغاز می‌‌شوند و هم بی‌‌هدف به پایان می‌‌رسند. از تمامی این موقعیت‌‌ها که بگذریم، باید یکی از فیلم‌‌ساز بپرسد که نقش پلیس (با بازی علیرضا ثانی‌‌فر) در این فیلم چیست؟ پلیس دقیقا کدام گره را از داستان باز می‌‌کند؟ سؤالاتی از این دست هستند که «هزارتو» را تبدیل به یک اثر خنثی و ضعیف کرده‌‌اند.

فیلم در ریتم، نامتعادل است. در یک سوم ابتدایی ضرباهنگی تند و سریع دارد، در یک سوم میانی به شدت کُند و خسته‌‌کننده پیش می‌‌رود. این کُندی ریتم در یک سوم انتهایی (به استثنای سکانس‌‌های پایانی) هم ادامه دارد.

بازی بازیگران «هزارتو» تعریفی ندارد. شهاب حسینی که همچنان اصرار به کار کردن با فیلم‌‌اولی‌‌ها را دارد، تا حدود زیادی در ایفای این نقش ناموفق است. دلیل این ناموفق بودن، تکرار این‌‌گونه نقش‌‌ها از سوی اوست. ساره بیات در «هزارتو» چه تفاوتی با ساره بیات در سریال «عاشقانه» منوچهر هادی دارد؟ تنها تفاوت بازی ساره بیات این است که در «عاشقانه» سگش گم شده بود و در این فیلم، پسرش! همان‌‌طور که اشاره شد، غزال نظر، نتوانسته از پس پیچیدگی‌‌های نقشی خاکستری مانند بیتا بربیاید. پژمان جمشیدی همچنان رگه‌‌هایی از بازی‌‌اش در «تگزاس» و «خوب، بد، جلف» را دارد. منظورم کمدی بودن شخصیت نریمان در «هزارتو» نیست، بلکه لحن و بیان بازیگر است که اصلا تغییر نکرده است. بازی بازیگران دیگر همچون علیرضا ثانی‌‌فر، شیرین یزدان‌‌بخش، فریبا جدیکار و مریم معصومی هم اصلا نکته‌‌ی قابل ذکری ندارند.

امیرحسین ترابی با فیلم اولش، به شدت ضعیف عمل کرده است. ترابی، نیازمند بازنگری در تکنیک‌‌های فیلم‌‌سازی‌‌اش است، چون «هزارتو»ی او تقلیدی است ضعیف از آثاری که مخاطبان سینمای ایران در یک دهه‌‌ی گذشته، به کرّات آن‌‌ها را در سینما دیده‌‌اند. اگر فیلم‌‌سازی این فیلم‌‌ساز جوان، به همین منوال پیش رود، نمی‌‌توان امیدی برای بیرون آمدنش از این هزارتو متصور شد.

محمدرضا رسولی

اخبار مرتبط

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

مطالب مرتبط