جمعه, آوریل 26, 2024
خانهنقد و یادداشتهمه‌‌چیز از دیازپام شروع می‌‌شود

همه‌‌چیز از دیازپام شروع می‌‌شود

اخبار هنری : نقد فیلم سینمایی «مرد نامرئی» (The Invisible Man) ساخته‌‌ی لی وَنِل

در ابتدا که نام «مرد نامرئی» به گوشمان می‌‌خورد، یاد رمان معروف «مرد نامرئی»ِ هربرت جورج ولز یا فیلم‌‌های تولید شده‌‌ی کلاسیک از این اثر می‌‌افتیم، اما نسخه‌‌ای که لی وَنِل از «مرد نامرئی» ساخته، کوچک‌‌ترین شباهت‌‌ها را به آن نسخه‌‌ها دارد. عملا با اثری مستقل روبرو هستیم. اثری که تمرکزش این بار نه روی شخصیت روانیِ مردِ نامرئی بلکه آزار و اذیت‌‌هایش نسبت به شخصیت زن است. این‌‌گونه است که در نظر شخصیت‌‌های دیگر فیلم، این زن است که انگار روانی و مجنون شده است.

«مرد نامرئی» در ژانر کار می‌‌کند. وَنِل، ژانر معمایی، وحشت و علمی-تخیلی را در تلفیق با هم قرار داده است و نتیجه‌‌ی آن فیلمی سراسر التهاب و تعلیق است. منظورم از تلفیق ژانری، این است که هر کدام از این ژانرها مانند یک دو امدادی در فیلم، حاضر می‌‌شوند، کار خود را انجام می‌‌دهند و باقی مسیر را به ژانر بعدی می‌‌سپارند. ابتدای فیلم، ژانر غالب، ژانر معمایی است. بعد تبدیل به ژانر وحشت می‌‌شود و در ادامه ژانر علمی-تخیلی ژانر غالب فیلم می‌‌شود و دوباره فیلم به ژانر معمایی بازمی‌‌گردد و این روند تا انتهای فیلم ادامه می‌‌یابد. به نظرم، «مرد نامرئی»، بازتولیدی موفق از اثری کلاسیک در قرن بیست و یکم، به شمار می‌‌آید. آداپته کردن اثر کلاسیکی مانند «مرد نامرئی» در دنیای سینما، نمونه‌‌های شکست‌‌خورده‌‌ی فراوانی دارد، اما این بار این‌‌طور نیست. داستان در تطبیق با تکنولوژی روز روایت می‌‌شود.

فیلم از ابتدا با روندی آغاز می‌‌شود که پرتعلیق است. «مرد نامرئی» از جمله فیلم‌‌هایی است که شروع فیلم با شروع داستان فیلم یکسان است. به پلان اول توجه کنید. دریایی مواج که آب با فشاری هر چه تمام‌‌تر به صخره‌‌ها برخورد می‌‌کند. از همین لحظه، فیلم به مخاطب می‌‌گوید که هیچ چیز سر جای خودش نیست و داستان با آرامش شروع نخواهد شد. این تنها آکسان‌‌گذاری فیلم‌‌ساز نیست. چند دقیقه پس از این پلان، جایی که سسیلیا می‌‌خواهد از خانه فرار کند، دوربین به یکباره به فضایی پَن می‌‌کند که هیچ‌‌کس در آن نیست و بعد از چند ثانیه دوباره به سمت دیگر جایی که سسیلیا حضور دارد، برمی‌‌گردد. دوربین خبر از موردی مشکوک می‌‌دهد، اما فعلا برای مخاطب این مورد را نمی‌‌شکافد. یا در پلان‌‌های بعدی، درست چند دقیقه بعد، زمانی که سسیلیا با خواهرش امیلی فرار می‌‌کند و جعبه‌‌ی قرص دیازپام را جا می‌‌گذارد، دوربین روی جعبه‌‌ی قرص می‌‌آید و به ما خبر می‌‌دهد که داستانی پشت این جعبه‌‌ی قرص است، اما فعلا قرار نیست درباره‌‌ی ماجرایش صحبت شود. همین آکسان‌‌گذاری‌‌ها، توانسته مخاطب را برای وقایع پیش رو آماده کند. در انتهای فیلم وقتی مشخص می‌‌شود تام بوده که به خانه حمله کرده، این آکسان‌‌گذاری به حدی درست انجام شده که مخاطب همانند سسیلیا نمی‌‌تواند به خود بقولاند که تام پشت این وقایع باشد. به همین دلیل با شخصیت همراه می‌‌شود تا آدرین را گرفتار کند. شاید اگر این آکسان‌‌گذاری‌‌ها از ابتدا مورد توجه فیلم‌‌ساز نبود، سکانس انتهایی فیلم، مخاطب را پس می‌‌زد ولی اکنون چنین نیست.

لی ونل، با ساخت این فیلم نشان داد که توانایی‌‌هایی بیش از نوشتن فیلم‌‌نامه‌‌ی «اره» دارد. این سومین فیلم کارنامه‌‌ی هنری ونل است که کارگردانی آن را به عهده داشته است. فیلم قبلی ونل یعنی «ارتقاء» توانست نظر مخاطبان را جلب کند؛ فیلمی که تلفیق ژانر اکشن، وحشت و علمی-‌‌تخیلی بود. به نظرم با ساخت «مرد نامرئی» توانایی‌‌های بیش‌‌تری از ونل در امر فیلم‌‌سازی دیده شده است. ونل هم در امر بازی‌‌گیری از الیزابت ماس، هم در دکوپاژ و قاب‌‌بندی، هم در میزانسن شخصیت‌‌ها و هم در پرداخت و روند فیلم‌‌نامه موفق عمل کرده است. فیلمی که از ابتدا نفس‌‌گیر آغاز می‌‌شود و می‌‌تواند ریتم خود را حفظ کند، نشان از درایت کارگردانش دارد. روند رو به رشد ونل، نویدبخش ظهور کارگردانی شاخص در امر ساخت فیلم‌‌های ژانر معمایی و وحشت است.

«مرد نامرئی» بر یک شخصیت اصلی تکیه دارد. اگر بازیگر در ایفای چنین نقشی لغزش کند، فیلم به سرعت تبدیل به اثری متوسط و حتی ضعیف خواهد شد. اما بازی الیزابت ماس در نقش سسیلیا جای هیچ حرف و حدیثی نمی‌‌گذارد. ماس پیش از این با بازی در فیلم‌‌ها و سریال‌‌های مهم و دریافت جوایزی مانند گلدن گلوب، توانایی‌‌هایش را در عرصه‌‌ی بازیگری نشان داده بود؛ اما او با ایفای نقش سسیلیا در این فیلم، یکی از درخشان‌‌ترین بازی‌‌های چند سال اخیر در فیلم‌‌های این چنینی را داشته است. به سکانس گفتگوی سسیلیا و تام (برادر آدرین) توجه کنید. میمیک صورت ماس در آنِ واحد، هم یک فرد روانی و مجنون را نشان می‌‌دهد و هم کسی که آزار و اذیت دیده است. این دوگانگی میمیک صورت به حدی جذاب است که در برخی از لحظات نیمه‌‌ی اول فیلم، تماشاگر را به اشتباه می‌‌اندازد که مبادا سسیلیا واقعا روانی شده است. به نظرم بازی الیزابت ماس در این فیلم، لیاقت دیده شدن در فصل جوایز را دارد.

دوربین، بی‌‌نهایت کارایی درستی در پیش گرفته است. همان‌‌طور که گفتم ابتدای فیلم این دوربین است که ما را علاوه بر این‌‌که با فضای خانه آشنا می‌‌کند، به ما می‌‌فهماند که چیزی مشکوک درون این خانه است که فیلم بعدا راجع به آن صحبت خواهد کرد. یا در مثالی دیگر به حدی پی او وی های مرد نامرئی در فیلم درست جا افتاده که مخاطب هم همراه سسیلیا است و هم همراه مرد نامرئی. تدوین فیلم هم درست پیش رفته است. جایی که نیاز است کات‌‌های سریع می‌‌بینیم و جایی که نیاز نیست، به آرامی با شخصیت در خانه یا مکان‌‌های دیگر همراه هستیم. طراحی صحنه و لباس فیلم تا حدود زیادی توانسته، جایگاه و موقعیت اجتماعی شخصیت‌‌ها را مشخص کند. در ابتدای فیلم، فضا و دکور خانه‌‌ی آدرین به حدی مجلل نشان داده می‌‌شود که مخاطب به راحتی می‌‌فهمد وی فرد معمولی جامعه نیست. با همین مختصات در ادامه مشخص می‌‌شود که وی مخترع تکنولوژی‌‌های بصری است و از همین راه توانسته درآمد کلانی به دست بیاورد. موسیقی از ابزارهای مهم فیلم‌‌های ژانر وحشت است. هرجایی که ژانر غالب فیلم وحشت است، موسیقی به داد سکانس‌‌ها رسیده است.

درست سه سال پیش همین موقع بود که فیلم «برو بیرون» جوردن پیل با تعلیق‌‌های ممتدش، مخاطب را سر ذوق آورد. «مرد نامرئی» هم برای تماشاگرش، همان تعلیق‌‌های فیلم جوردن پیل را به همراه ریشه‌‌هایی از داستانی کلاسیک همراه خود دارد. تجربه‌‌ی دیدن «مرد نامرئی» مخاطب جدی سینما را امیدوار به احیاء و بازتولید فیلم‌‌های کلاسیک می‌‌کند.

محمدرضا رسولی

اخبار مرتبط

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

مطالب مرتبط