جمعه, مارس 29, 2024
خانهنقد و یادداشتهمه مقصر هستند یا دو پاپ در یک قاب!

همه مقصر هستند یا دو پاپ در یک قاب!

اخبار هنری :

نقد «فیلم دو پاپ» (The Two Popes) ساخته‌‌ی فرناندو میرلس

در سال‌‌های گذشته نام کارگردان «دو پاپ» کمتر شنیده می‌‌شد. گویا فرناندو میرلس پس از ساخت «شهر خدا» دیگر قرار نبود فیلمی بسازد. اما میرلس پس از هجده سال دوباره بازگشت. بازگشتی متفاوت با فرم هنری متفاوت که انگیزه‌‌های فکری او را بازتاب می‌‌دهد. میرلس این بار برای روایت فیلمش داستان یک تغییر عجیب و شگرف را در واتیکان به ثبت می‌‌رساند.

فیلم «دو پاپ» براساس روایتی واقعی ساخته شده است. در یازدهم فوریه‌‌ی 2013 سنت کلیسا ناگهان شکسته شد. پاپ بندیکتِ شانزدهم، خبری تکان‌دهنده‌ اعلام کرد. او پس از گذشتِ هشت سال تصمیم گرفت از مقامش استعفا دهد و برای همیشه تا پایان عمرش «پاپ بازنشسته» باشد. کمتر از چند هفته بعد کاردینال‌ها برای دومین بار در زمانی کمتر از یک دهه، جلسه‌‌‌ای برای انتخابِ پاپ تشکیل دادند. وقتی درها دوباره چند روز بعد باز شدند، خورخه برگولیوی آرژانتینی (فرانسیس) انتخاب شده بود. برای اولین‌بار از سال ۱۴۱۵ میلادی تاکنون، دو پاپ رهبران مذهبی جهان بودند.

یک پاپ باید در شغلش بمیرد. مُردن در حین انجام وظیفه بخشی حیاتی از مسئولیت‌های این شغل است. این موضوع نه تنها سنتی قدیمی، بلکه بخشی از اصولِ دین به حساب می‌‌‌آید. اغلب پاپ‌های مُدرن اعتقاد دارند استعفا دادن جز در مواردِ بیماری‌های لاعلاج یا ناتوان‌کننده غیرقابل‌قبول است؛ این یعنی پاپ نباید و نمی‌تواند از جایگاهش به‌عنوان یک پدر دست بکشد. اما استعفای پاپ بندیکت و وجود دو پاپِ زنده حکم رویدادهایی بی‌سابقه را نداشتند. در تاریخِ کلیسا در حالی سه پاپ استعفا داده‌اند که ۲۶۳ نفر هم تا لحظه‌ی مرگشان پای این شغل ایستادگی کرده‌اند. پاپ گرگوری دوازدهم در سال ۱۴۱۵ میلادی به‌دلیل درگیری‌های بین ایتالیا و فرانسه سر اینکه چه کسی واقعا کلیسای کاتولیک را کنترل می‌کند از سمتش کناره‌گیری کرد. اما ما برای یافتنِ پاپی که به‌دلیلِ دلتنگی‌اش برای آرامش و گوشه‌نشینی زندگی سابقش از این سمت استعفا داده باشد، باید به سال ۱۲۹۴ میلادی برای یافتنِ پاپ سلستین پنجم برگردیم؛ کسی که خود او تصویب‌کننده‌ی قانونِ حق کناره‌گیری پاپ بود. واکنشِ مردم در آن زمان به تصمیمِ دیوانه‌وارِ پاپ سلستین، خشم و مخالفت بود.

شروع روایت فیلم پس از مرگ پاپ ژان‌‌پل دوم است. شروع با رقابت بر سر جانشینی پاپ شروعی بسیار هوشمندانه برای فیلم «دو پاپ» است. دو کاردینالی که در همان برخورد اول تضاد شخصیتی هر دو را می‌‌توان به وضوح دریافت کرد. کاردینال جوزف راتزینگر با بازی آنتونی هاپکینز، مردی آلمانی‌‌ست. دوستدار سنت کلیسا و زبان لاتین است. دیدگاهی محافظه‌‌کار و سنتی دارد. در مقابل او کاردینال خورخه ماریو برگولیو با بازی جاناتان پرایس، اهل بوینوس آیرس است. عاشق فوتبال و مدافع اصلاحات است. او سعی دارد در ساختار کهنه و پوسیده‌‌ی کلیسا اصلاحاتی ایجاد کند. پس از دوبار رأی‌‌گیری دود سفید دودکش واتیکان انتخاب راتزینگر را اعلام و او به عنوان پاپ بندیکت شانزدهم به مردم معرفی می‌‌کند.

روایت فیلم اتفاقی تاریخی در دل واتیکان را به تصویر می‌‌کشد. فیلم درباره‌‌ی تغییرات عجیب سال 2013 در واتیکان است. حدود شش سال می‌‌گذرد و پاپ بندیکت شانزدهم در پی رسوایی‌‌های مالی و جنسی واتیکان تصمیم می‌‌گیرد کناره گیری کند و استعفا دهد. او برای اصلاحات، تغییرات و نجات واتیکان رقیبش خورخه، اسقف اعظم آرژانتین را به واتیکان فرامی‌‌خواند. از لحظه‌‌ی ورود خورخه تضاد بین دو پاپ، بین سنت و مدرنیته، بین ساختار کهن و بنیادگرای کلیسای کاتولیک و بینش اصلاح‌‌طلبانه‌‌ی خورخه برگولیو خودش را نشان می‌‌دهد.

میرلس موضوع فیلمش را اصلاحات در نظر گرفته است. مسأله‌‌ای که چندان با کلیسا و پاپ‌‌ هم‌‌خوانی ندارد. واتیکان محافظه‌‌کار ناگهان در سال 2013 تغییر می‌‌کند. انتخاب می‌‌کند که تغییر کند و اصلاحات را می‌‌پذیرد. کارگردان، تغییر را درونمایه‌‌ی «دو پاپ» می‌‌کند.

فراخواندن رقیب در ابتدای فیلم حضوری نزدیک به تماشاگر نمی‌‌دهد. این تضاد و تقابل میان دو پاپ یا دو تفکر از به چالش کشیدن تنها غذا خوردن پاپ و اقامتگاهش شروع می‌‌شود و در موارد مهم‌‌تری چون همجنس‌‌گرایی و تجرد کشیش‌‌ها تداوم می‌‌یابد. خورخه باید لباس رسمی بپوشد. باید در اقامتگاه تابستانی پاپ را ملاقات کند. باید هر وقت پاپ می‌‌خواهد بنشیند و هر وقت پاپ اراده کرد راه بروند. باید شام ساده و مورد نظر پاپ را میل کنند و نباید حرفی از بازنشستگی به میان بیاید. اما دوربین تلاش می‌‌کند رفته رفته دو پاپ را به هم نزدیک کند تا در نهایت حضور آن دو در یک قاب برای تماشای فینال 2014 برزیل باورپذیر باشد.

سینمای غرب با دو مسأله رو به روست. اولین مورد انسانی کردن هر چیزی‌‌ست. شکستن ساحت قدسی کشیش همین است. کشیش هم مثل سایر انسان‌‌ها می‌‌تواند خطا کند. گناه کردن آدم‌‌ها را ببیند و نادیده بگیرد. دومین مورد رواج نوعی سوسیالیسم است. این سوسیالیسم در قامت دو کشیش در حال دیدن فوتبال عود می‌‌کند.

فیلم «دو پاپ» به کارگردانی فرناندو میرلسِ برزیلی که براساسِ کتابی به قلمِ آنتونی مک‌کارتن که خودِ فیلمنامه‌نویسِ فیلم هم است ساخته شده، سعی می‌کند با خیال‌پردازی شخصی خودش، پاسخی برای این سؤالِ کنجکاوی‌برانگیز فراهم کند.

تقریبا تمام زمان فیلم حول و حوشِ سکانس‌های دونفره‌ی آنتونی هاپکینز و جاناتان پرایس به‌عنوانِ دو شخصیت اصلی می‌‌گذرد. هسته‌ی اصلی فیلم گفتگوی راتزینگر و برگولیو در ویلای تابستانی، تالارها و کلیساهای رُنسانسی واتیکان می‌‌گذرد؛ آن دو در موقعیتِ تصمیم‌گیری مهمی برای آینده‌شان هستند؛ برگولیو به وضوح در فکر بازنشستگی است و پاپ در ذهنش به استعفا و جایگزینی برگویلو در جایگاه پاپ فکر می‌کنند.

فیلم از لحاظ فنی در میان فیلم‌هایی با موضوع یک زوجِ بااختلاف قرار می‌‌گیرد. زوجی عجیب و غریب که به تدریج به درکِ متقابل با یکدیگر می‌رسند. جذابیتِ نیمه‌ی اولِ فیلم به مبارزه‌های کلامی، طعنه‌ها و حاضرجوابی‌ها و جنگِ ایدئولوژی‌های متضادِ دو مرد اختصاص دارد. قدرت اغلب در دست پاپ است و کوتاه هم نمی‌‌آید. جذابیتِ نیمه‌ی دوم با افشای رازهایی از گذشته‌ی آن‌ها پیش می‌‌رود، فیلم در خلاصه‌ترین شکلِ ممکن درباره‌ی دشواری تغییر در یکی از محافظه‌کارترین سازمان‌های دنیا به حساب می‌‌آید. در این مکان حقیقتی متضاد وجود دارد. رهبرِ این سازمان محافظه‌‌کار قدرتِ فراوانی برای تغییرِ خیلی چیزها دارد. در یک جبهه پاپ بندیکت شانزدهم وجود دارد. او دربرابرِ تغییر مقاومت می‌کند. در طرف دیگر برگولیو وجود دارد. برگولیو تغییر را لازم و ضروری می‌داند. در یک طرف سنتی‌گرایی تعصبی پاپ باعثِ گوشه‌نشینی و انزوای او شده و در طرفی دیگر علاقه‌ی برگولیو به تعاملِ مستقیم با مردم از او چهره‌‌ای مردمی و ساده زیست ساخته است. او با باغبانِ ویلای پاپ گرم می‌گیرد، شیفته‌‌ی فوتبال است و در کافه فوتبال تماشا می‌کند، تانگو می‌رقصد و ملودی آهنگ‌های پاپ را زیر لب زمزمه می‌‌کند. می‌زند. اما فیلم بی‌طرف نیست، روایت فیلم به سوی برگولیو می‌‌چرخد، فیلم هوای برگولیو را بیشتر از پاپ بندیکت دارد، اما جدالِ متفاوتِ آن‌ها به جدالی یک‌طرفه‌ و حوصله‌سربر تبدیل نمی‌شود؛

نه‌تنها برگولیو داستانِ شخصی غم‌انگیزی در فراسوی اصرارِش روی تغییر دارد که او را از یک قهرمانِ تمام‌عیار به شخصیتی پیچیده‌تر و خاکستری‌تر تا پایانِ فیلم تبدیل می‌کند، بلکه پاپ بندیکت هم دربرابرِ برگولیو کم نمی‌آورد و با حرف‌هایی از پافشاری‌اش روی تغییرناپذیری اصولِ کلیسا دفاع می‌کند که اگر متقاعدکننده نباشند، قابل‌درک هستند. برگولیو معتقد است کلیسا نباید وسیله‌ای برای دیوار ساختن بینِ انسان‌ها باشد، اما پاپ در مقابل می‌گوید: “تو یه‌جوری درباره‌ی دیوارها صحبت می‌کنی که انگار چیز بدین. یه خونه از کنار هم چیدنِ دیوارها ساخته می‌شه”.

برگولیو اعتقاد دارد مسیح بخشنده است نه دیوارساز. او بخشندگی را دینامیتی می‌‌داند که دیوارها را خراب می‌کند. از یک طرف پاپ بندیکت اعتقاد دارد اگر کلیسا قرار باشد مدام در واکنش به دنیای پیرامونش که به‌طرز فزاینده‌ای در تغییر به سر می‌برد تغییر کند هویتِ اصلی‌اش را از دست می‌دهد، اما از طرف دیگر برگولیو باور دارد که عدم نشان دادنِ انعطاف‌پذیری در تضاد با اصلِ دین که نزدیک کردنِ انسان‌ها به یکدیگر است قرار می‌گیرد. بحث و گفتگوی این دو بی‌پاسخ باقی نمی‌ماند. بالاخره طبیعتِ زمان، حرکت است.

میرلس با «دو پاپ» به روزهای دغدغه‌‌مندِ «شهر خدا» بازگشته است. سینمای جهان باید این بازگشت را به فال نیک بگیرد و منتظر آثاری دغدغه‌‌مند از میرلس بماند.

پریسا کیومرثی

اخبار مرتبط

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

مطالب مرتبط