ورنر هرتزوگ را خیالباف رمانتیک سینمای آلمان لقب دادهاند، مؤلفی شوریده و مجنون و روحی بیقرار و ناآرام که پرسشهایی اساسی و جدی در مورد زندگیها، مکانها و شخصیتهای غریبی که به نمایش میگذارد، مطرح میکند. سینماگری بیپروا، حادثهجو، آواره و خستگیناپذیر که بارها جانش را بر سر فیلمهایش به خطر انداخت و تا آستانه مرگ پیش رفت.
ورنر هرتزوگ را باید از سینماگران مؤلف سینمای نوین آلمان به شمار آورد، جنبشی که خیلی پیش از ورود هرتزوگ به سینما شکل گرفت و نطفههایش در اوایل دهه شصت در جشنواره فیلم ابرهاوزن و با انتشار بیانیه ۲۶ نفر از فیلمسازان و منتقدان سینمایی جوان آلمان بسته شد؛ و همانند موج نوی فرانسه، سینماگرانی با گرایشها و سبکهای متنوع را دربر میگرفت که ویژگی مشترک همه آنها، بازخوانی تاریخ آلمان، مخالفت با سینمای سنتی کهنه و پوسیده این کشور و رهایی از قیدوبندهای موجود بود. به گفته هرتزوگ، این جنبش، تأثیر زیادی در انتخاب و جهتگیری فکری او داشت اگرچه او برخلاف همکارانش مثل فاسبیندر و وندرس که بیشتر اوقات خود را در سالنهای سینما و فیلمخانهها و به تماشای فیلمها سرکرده بودند، بیشتر، فیلمسازی غریزی است و زندگی او در سفر و در میان مردمان جوامع مختلف گذشته است.
ورنر هرتزوگ، در سال ۱۹۴۲ در روستایی در منطقه کوهستانی اطراف باواریای آلمان به دنیا آمد و کودکیاش در این روستا و در دل طبیعت بکر گذشت، درجایی که نه سینما بود، نه تلفن و نه تلویزیون. قطعاً علاقه و توجه عمیق هرتزوگ به طبیعت و آدمهای بدوی و بیگانه با مظاهر زندگی مدرن، ریشه در شیوه زندگی دوران کودکی او دارد.
هرتزوگ در ۱۹ سالگی به سینما علاقهمند شد و برای تأمین هزینه ساختن اولین فیلم کوتاهش در ۱۹۶۲ (با عنوان هراکلس)، بهعنوان جوشکار در یک کارخانه فولادسازی مشغول به کار شد. مدتی هم در دانشگاه مونیخ درس خواند و بعد در دانشگاه پیتسبورگ آمریکا، به تحصیل در رشته تئاتر و ادبیات پرداخت. «نشانههای زندگی»، نخستین فیلم بلند هرتزوگ بود که در سال ۱۹۶۷ ساخته شد و برنده جایزه خرس نقرهای جشنوارهی برلین شد.
فیلمهای هرتزوگ در فضاها و لوکیشنهای غریب و ناشناخته رخ میدهند، از جنگلهای آمازون (آگوییرا خشم خداوند و فیتزکارالدو) گرفته تا صحراهای آفریقا و استرالیا (کبرا ورده و جایی که مورچههای سبز خواب میبینند) و سرزمینهای پربرف و یخزده قطب جنوب (برخورد در انتهای جهان). شخصیتهای فیلمهای هرتزوگ را مردان و زنانی عجیب و نیمه دیوانه تشکیل میدهند که او با آنها همذات پنداری کرده و بخشی از وجود خود را در آنها میبیند.
در فیلمهای او، آدمهای ناسازگاری را میبینیم که در سختترین شرایط ممکن برای بقا و حفظ موجودیت و ارزشهایشان میجنگند و تلاش آنها برای انطباق با جامعه پیرامونشان، اغلب با بینتیجه میماند. گرایش هرتزوگ به مکانهای اگزوتیک و آدمهای غریب در فیلمهایش، همواره با نقد او از تمدن صنعتی، استعمار و مدرنیته همراه بوده است.
آگوئیرا خشم خداوند (۱۹۷۲)، یکی از مهمترین فیلمهای داستانی ورنر هرتزوگ است که نام او را بهعنوان کارگردانی غیرمتعارف در آلمان و جهان بر سر زبانها انداخت. آگوییرا، در جنگلهای پرو و برزیل، فیلمبرداری شده و ماجرای گروهی از کاشفان اسپانیایی را روایت میکند که به فرماندهی افسری دیوانه و جاهطلب به نام آگوییرا، به جستجوی الدورادو (سرزمین طلا) در جنگلهای مهآلود جبال آند که قلمرو سرخپوستان بومی است، برمیآیند. کلاوس کینسکی با چشمان وق زده و حرکات عصبی و نامتعادل خود، جنون آگوییرا را بهخوبی به نمایش میگذارد. حرکات دوربین توماس ماخ و تصاویر او از طبیعت وحشی پرو، خیالانگیزند.
هرتزوگ در سال ۱۹۷۴ فیلم گاسپار هاوزر را بر مبنای چهرهای واقعی در تاریخ آلمان ساخت که شخصیت و داستان زندگیاش با افسانهها آمیختهشده است. مردی که ۱۶ سال دور از تمدن و فرهنگ، در محبسی نگهداری شد و ناگهان در سال ۱۹۸۲ با برگهای در دست در شهر نورمبرگ ظاهر شد و ادعا کرد که نامش، گاسپار هازور است. بازی برونو اس، نا بازیگری که هرتزوگ او را کشف کرد، در نقش گاسپار هاوزر، بسیار تأثیرگذار بود.
هرتزوگ در فیلم «نوسفراتوی خونآشام» (۱۹۷۹)، به بازسازی شاهکار صامت مورنائو پرداخت و روایت تازهای از داستان دراکولای برام استوکر ارائه کرد که مبتنی بر نگاه مستند و ذهن خیالپرداز و سورئال او بود. هرتزوگ، بلافاصله بعد از فیلم «نوسفراتو»، فیلم «وویتسک» (۱۹۷۹) را ساخت. او فضای نمایش اکسپرسیونیستی و روانکاوانه کارل گئورگ بوشنر، نمایشنامهنویس نابغه آلمانی را از قرن هیجدهم به دوران معاصر تغییر داد و کلوس کینسکی را بار دیگر در نقشی متفاوت و پیچیده به کار گرفت. وویتسک، نخستین قربانی میلیتاریسم است که ادبیات مدرن، خلق کرده و به اعتقاد هرتزوگ، اوج فرهنگ آلمان محسوب میشود.
فیلم «فیتزکارالدو»(۱۹۸۲)، شاید تصویری از خود هرتزوگ باشد، مردی ماجراجو و عاشق اپرا که میخواهد موسیقی اپرایی کاروسو را با خود به پایگاه تجاری پرتی در قلب آمازون ببرد. بازی اعجابانگیز کلوس کینسکی در نقش فیتزکارالدو و تصاویر سحرانگیز توماس ماخ بهویژه تصاویر هوایی او از جنگلهای وحشی آمازون، فراموشنشدنیاند.
فیلم «کبرا ورده» (۱۹۸۷)، آخرین همکاری هرتزوگ با کلوس کینسکی بود که بر اساس رمان بروس چت وین ساخته شد و در مورد مزرعهداری است که به یک یاغی تبدیلشده و علیه وضعیت موجود طغیان میکند. هنگام ساختن این فیلم، بین هرتزوگ و کینسکی، اختلاف پیش آمد و کینسکی، صحنه فیلمبرداری را ترک کرد و هرتزوگ نیز برای بازگرداندن او به صحنه، به روی او اسلحه کشید.
«پسرم، پسرم تو چه کردی؟» را هرتزوگ در سال ۲۰۰۹ و به تشویق دیوید لینچ و تهیهکنندگی او ساخت. فیلمی با بازی مایکل شنون و ویلم دفو درباره رفتار خشن پلیس با مجرمان که با طنز ویژه هرتزوگ روایتشده است. هرتزوگ، علاوه بر ساختن فیلمهای داستانی، مستندساز برجستهای نیز هست و در فیلمهای مستند چالشبرانگیزش، مکانها و مردمان ناشناخته بافرهنگهای بومی متفاوتی را تصویر کرده است. تصاویر مستند هرتزوگ از مکانهای اسرارآمیز و ناشناخته، جادویی، زیبا و غیرمتعارف بود. لحن حماسی و شاعرانه هرتزوگ در ترکیب با مستند نگاری و واقعگرایی او، به نتیجه درخشانی منجر شده است. او در ادامه میل سیریناپذیرش برای ثبت زندگیها، آدمها و تجربههای عجیبوغریب، مستندهای بسیاری ساخت که از میان آنها میتوان به «خلسه بزرگ اشتاینر منبتکار»، «درسهای تاریکی»، «غزل سرباز کوچک»، «چرخ زمان»، «الماس سفید»، «گریزلی من»، «برخوردها در انتهای زمین»، «به درون مغاک» و «غار رؤیاهای فراموششده» اشاره کرد.
تعداد زیادی از مستندهای هرتزوگ درباره، افراد یا گروههای مذهبی و عارفمسلک و یا آیینهای مذهبی و عارفانه است. او در مستندهای «چرخ زمان» و «زیارت»، به نمایش آیینهای بودائی و ریاضت کشیهای مشقتبار آنها پرداخت. در فیلم «زیارت»، زائران را میبینیم که برای رسیدن به مکان مقدسشان، پیاده و چهار دستوپا، صدها کیلومتر را طی میکنند. هرتزوگ در این فیلمها نشان میدهد که ایمان مذهبی در میان برخی از انسانها تا چه حد نیرومند است.
هرتزوگ یکی از عجیبترین و غیرعادیترین فیلمسازان جهان است. فیلمسازی که برای ساختن اولین فیلمش در جوانی، دست به سرقت دوربین فیلمبرداری دانشگاه زد. او با ارول موریس مستندساز برجسته آمریکایی شرط بست که اگر موریس فیلم مستند «دروازههای بهشت» را بسازد، او قول میدهد پوتینش را بخورد و بعدازآنکه موریس این فیلم را ساخت، هرتزوگ، هم کفشهای خود را در یک قابلمه گذاشت و با سیر و ادویههای مختلف آن را پخت و در حضور عده زیادی آن را خورد. لس بلنک، مستندساز مشهور آمریکایی نیز از این ماجرا فیلم مستندی تهیه کرد به نام «ورنر هرتزوگ کفشهایش را میخورد».
همکاری او با کلاوس کینسکی، بازیگر برجسته سینمای آلمان و بازیگر ۵ فیلم هرتزوگ که او هم در دیوانگی دستکمی از هرتزوگ نداشت، بسیار جنجالی و خبرساز بود. آنها هنگام فیلمبرداری «آگوییرا خشم خداوند» و «کبرا ورده» با هم درگیر شدند و یکبار نیز هرتزوگ به روی او اسلحه کشیده است. هرتزوگ درباره کینسکی میگوید: «نمیدانم چگونه میتوانم این هیولا را توصیف کنم و نمیدانم چگونه در هنگام خشمش درحالیکه داشت صحنه را خراب میکرد از دستش نجات پیدا کردم. نمیدانم چگونه با جنون و بیمسئولیتیاش کنار میآمدم.»
هرتزوگ، بعد از مرگ کینسکی، در سال ۱۹۹۹، مستندی در مورد او ساخت با عنوان «بهترین دوست من». هرتزوگ، در سالهای اخیر، علاوه برساختن فیلم مستند، به بازیگری در فیلمهای سینماگران مستقل پرداخته و همچنین اپراهایی از واگنر، موتزارت، بتهوون و وردی را در گوشه و کنار دنیا به روی صحنه برده است.
منبع: bbc
Very efficiently written article. It will be valuable to anybody who usess it, as well as me.
Keep up the good work – can’r wait to read more posts.
بهترین سایتی هستین که دیدم