جمعه, آوریل 26, 2024
خانهپارادیزوچارلی چاپلین به روایت اینگمار برگمان

چارلی چاپلین به روایت اینگمار برگمان

اخبار هنری:

کتاب «فانوس خیال» ــ نوشته اینگمار برگمان ــ ترجمه مهوش ثابتی و مسعود فراستی

ــ در طول سال‌های 60، چارلی چاپلین برای انتشار اتوبیوگرافی آخرش برای دیداری در استکهلم بود. ناشر او لاسه برگستروم، از من خواست اگر مایلم مرد بزرگ را در گراند هتل ملاقات کنم و واقعا مایل بودم. یک صبح در ساعت 10 به در زدیم. و بلافاصله در توسط خود چاپلین باز شد، پوشیده در لباس خوش دوخت بی‌نقص، دگمه فلزی کوچک لژیون دونور در یقه برگردانش. با آن صدای چنددانگی خشن مودبانه به ما خوشامد گفت. همسرش اونا و دو دختر جوان به زیبایی غزال از یک اتاق درونی بیرون آمدند.

بلافاصله صحبت درباره کتاب او را آغاز کردیم. من از او پرسیدم اولین بار چه وقت کشف کرد که ایجاد خنده می‌کند، که مردم به نحو خاصی به او می‌خندند. سرش را با اشتیاق تکان داد و با رضایت پاسخ داد.

او از سوی کی‌استون در گروه هنرمندانی که زیر نام کی‌استون کاپس کار می‌کردند، استخدام شده بود. آنها در برابر یک دوربین ثایت کارهای خطرناک زیادی انجام می‌دادند. مانند یک نمایش واریته روی یک صحنه. یک روز به آنها گفته شد یک تبهکار ریشو عظیم الجثه را که سفید گریم شده بود تعقیب کنند. شاید بگویید این یک دستور معمولی بود. پس از دویدن‌ها و افتادنهای بسیار زیاد، نزدیک بعدازظهر موفق شدند تبهکار را بگیرند و او روی زمین نشسته در محاصره پلیس بود که با باتون ها بر سرش می‌زدند. به فکر چاپلین رسید آن طور که به او گفته شده بود با باتونش بطور مکرر ضربه نزند. بجای آن مطمئن شد که در محلی قابل دیدن در آن دایره است. در آنجا مدتی طولانی را به هدف گیری دقیق باتون گذراند. چندین بار شروع به زدن ضربه یکی مانده به آخر کرد. اما همیشه در آخرین لحظه متوقف می‌شد. وقتی بتدریج و پس از تدارک دقیق گذاشت که ضربه فرود آید، خطا رفت و او زمین خورد. فیلم در سالن نیکل اودئون نمایش داده شد. او رفت که نتیجه را ببیند. تماشاگران سینما در حالی که به هدف نخوردن ضربه را تماشا می‌کردند برای اولین بار به چارلی چاپلین خندیدند.

اخبار مرتبط

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

مطالب مرتبط