به گزارش سعید عدالتی نیک از اخبار هنری : در کتاب جمهورِ افلاطون نظریه ی عالم محسوسات و عالم معقولات مطرح شده.ما در عالم محسوسات زندگی میکنیم عالم صور خیال، هر آنچه که در محیط پیرامون خود میبینیم تصوری بیش نیست و از حقیقت پشت پرده ی این محسوسات بیخبریم.
?در داستان فیلم سینمایی جوکر یکی از نظریه های محوری مطرح شده این است که اصل و واقعیت زندگی ما درد و رنج و غم است و خنده نقابی است بر ماهیت اندوهگین ما. آدمیزاد خنده را ابداع و اختراع کرد مانند هزاران اختراع دیگر، اختراعی که در خدمت ادامه ی نسل بشر عمل میکند تا کمی از تلخی طعم حیات کم کند و ما را برای ادامه ی مشکوک نسل خود برانگیزد. (این نکته در گریم و نقاب جوکرها یا دلقک های ماجرا موج میزند!)
?شخصیت جوکر ابعاد و لایه های فلسفی و روانشناختی آشکار و پنهان متعددی دارد که پتانسیل نوشتن یک یا چند کتاب تحلیلی درباره ی آن به طور بالقوه وجود دارد. (امیدوارم این پتانسیل به همت قلم های توانا و مغزهای متفکر به رشته ی تحریر در آید.)
?تاد فیلیپس به خوبی از پس اجرای این فیلمنامه ی تاریک برآمده و با به خدمت گرفتن بازیگری توانا به نام یوآکین فونیکس جلوه ی این مورد را دوچندان کرده است.همان طور که گفته شد فیلمنامه فضای تاریکی از گاتهام سیتی را روایت میکند.
?شهری که گرفتار مشکلات متعدد زیست محیطی، اجتماعی و اقتصادی ست.انتخابات شهرداری نزدیک است و نامزدی و تبلیغات شخصی به نام تامِس وِین (پدر بروس وین یا بتمن آینده) از واقعیات وقت گاتهام سیتی است، مردی که به شدت توسط اقشار متوسط و ضعیف جامعه مورد نفرت است و در صحنه ای از فیلم در حالی که مردم با ماسک های دلقکی رو به روی کاخ محل اقامت او تظاهرات میکنند و فریاد مرگ بر وین سر میدهند او و عدهی زیادی از به ظاهر ثروتمندان اطراف او در سالن اجتماعات کاخ در حال تماشای فیلمی از چارلی چاپلین هستند و به طور متناوب به فیلم میخندند!از فیلم انتظار [جوخهی انتحار] (یا فیلم های دیگر تجاری دی سی) را نداشته باشید شما با یک فلسفه ی مصور رو به رو هستید، با یک چالش روانشناختی عظیم…
?دفعه ی اولی که فیلم را دیدم دچار خلسه ی عجیبی شدم مثل رقص های شخصیت اصلی فیلم که انگار تمام دنیا را با حرکات دستان خود دور میاندازد و دچار آرامش خاطری غریب میشود.
?به تمام دیالوگ ها توجه ویژه کنید، به یک بار تماشای فیلم بسنده نکنید! فیلم را عمیق ببینید تا دریابید که ما هم جوکر هستیم!به عنوان مثال به این دیالوگ توجه کنید که بین جوکر (آرثر فلِک) و مادرش (پِنی فلِک) رد و بدل میشود:در حالی که آرتور با یک هفت تیر که همکارش به او داده میرقصد و ناغافل تیری شلیک میشود، مادرش که در اتاق بغل است میپرسد: «آرتور صدای چی بود؟! اون صدا رو شنیدی؟!»آرتور که هول شده با صدای بلند خطاب به مادر میگوید: «دارم یه فیلم جنگی میبینم مامان!»مادر میگوید: «صداشو کم کن!»آرتور با صدای ملایم میگوید: «نمیتونم مامان!!!»…
?نکتهی شایان ذکر حضور افتخاری رابرت دنیرو در فیلم است.او نقش مجری تلویزیونی محبوبی را بازی میکند (مانند جیمی فالون) که آرثر تمام عمر برنامه اش را نگاه میکرده و او را خیلی دوست داشته اما…
?سخن از رابرت دنیرو به میان آمد، باید بگویم این جوکر به شدت مرا یاد یکی از شاهکارهای مارتین اسکورسیزی یعنی [راننده تاکسی] میاندازد.از بسیاری جهات شباهت میان شخصیت های اصلی این دو اثر وجود دارد.
?فیلم از لحاظ تکنیکی حرف های بسیاری برای گفتن دارد برای مثال قاب بندی های هنرمندانه، نورپردازی، ترکیب رنگ ها و یا موسیقی متن جالب توجه…
?مدت زیادی از اکران این فیلم نمیگذرد اگر میتوانستم از ۱۰ نمره حداکثر نمره را به فیلم میدادم، ما با فیلمی پنج ستاره مواجه هستیم یک اثر هنری در این روزگار فیلم های تجاری، فیلمی هنری که از دل همان سینمای عام پسند کمیک های مارول یا دی سی در آمده…
امیرحسینعلیاری