شنبه, آوریل 20, 2024
خانهنقد و یادداشتنقد فیلم Chernobyl Abyss | پاسخ روس‌ها به سریال چرنوبیل

نقد فیلم Chernobyl Abyss | پاسخ روس‌ها به سریال چرنوبیل

اخبار هنری:

سینمای روسیه با فیلم Chernobyl: Abyss «چرنوبیل: پرتگاه»، واقعه هسته‌ای چرنوبیل را از زاویه‌ی دیگری روایت کرده و پاسخی به سریال چرنوبیل داده است. در ادامه به مقایسه دو نگرش فیلم و سریال خواهیم پرداخت.

فیلم Chernobyl: Abyss «چرنوبیل: پرتگاه» محصول سال ۲۰۲۰ به کارگردانی دانیلا کوزلوفسکی جدیدترین اثر دنیای سینما در رابطه با حادثه چرنوبیل محسوب می‌شود که می‌توان آن را پاسخ سینمای روسیه در مقابل سریال مشهور هالیوود یعنی چرنوبیل دانست. مینی سریالی که دو سال قبل در پنج قسمت با هدف افشای حقایق مربوط‌به واقعه ساخته شد. حال سینمای روسیه در پاسخ به آن سریال محبوب و با هدف نمایش دیدگاه خود نسبت به این فاجعه اقدام به ساخت چنین فیلمی کرده است. به نظر می‌رسد کشور روسیه باید سال‌ها قبل چنین فیلمی را در پاسخ به مردم و جوامع عمومی می‌ساخت اما این طور که مشخص است تا قبل از ورود هالیوود برای ساختن چنین فیلمی، روس‌ها سکوت را ترجیح داده بودند. فیلم چرنوبیل به حادثه آوریل نیروگاه هسته‌ای چرنوبیل واقع در پریپیات می‌پردازد.

پریپیات شهر متروکه‌ای در نزدیکی نیروگاه هسته‌ای چرنوبیل، واقع در استان کی‌‌یف در شمال کشور اوکراین است. این شهر در سال ۱۹۷۰ به‌عنوان محل اسکان کارکنان نیروگاه هسته‌ای چرنوبیل بنیان گذاشته شد. در سال ۱۹۷۹ رسماً به یک شهر تبدیل شد اما در سال ۱۹۸۶ در پی وقوع فاجعه چرنوبیل تخلیه و به شهری متروکه بدل شد. پریپیات نهمین شهر هسته‌ای شوروی پیشین بود و پیش از انفجار نیروگاه هسته‌ای چرنوبیل، پنجاه هزار نفر سکنه داشت. این شهر هم‌اکنون به شهری تاریخی و توریستی تبدیل شده است. این حادثه ظرفیت نمایشی بالایی را برای یک فیلم داستانی فراهم می‌کند و همان‌طور که مشخص است فیلم جدید روسی زاویه دید متفاوتی را نسبت به سریال آمریکایی برگزیده است.

در ادامه جزئیاتی از داستان فیلم چرنوبیل فاش می‌شود

الکس در نمایی از فیلم چرنوبیل روسی

فیلم در همان آغاز  تاکید می‌کند که شخصیت‌ها و داستان زندگی آن‌ها ساختگی است. موضوعی که دقیقا در نقطه مقابل سریال قرار می‌گیرد و در آن‌جا شخصیت‌ها واقعی هستند. اگر مضمون فیلم چرنوبیل را شجاعت و ایثار بدانیم آن وقت می‌توان گفت مضمون سریال چرنوبیل حقیقت و پرده‌برداری از آن است. همان‌طور که صحنه آغازین سریال با این جمله آغاز می‌شود: «بهای دروغ چیست؟ مقصر چه کسی است؟» بنابراین نباید از کارگردان فیلم روسی انتظار داشت که به حقایق و چرایی این واقعه و التهاب پیش آمده به واسطه‌ی آن بپردازد. چرا که او فیلم‌نامه اثر خود را براساس دغدغه یک قهرمان آتش‌نشان بنا کرده است و لذا داستان را از دریچه او پیش می‌برد. پس به این ترتیب دیگر از آن دوربین جست و جوگری که در سریال چرنوبیل وجود داشت و با حرکت‌های آرام خود به سمت کاراکترها در صدد کشف راز بود خبری نیست. قهرمان فیلم چرنوبیل الکس نام دارد؛ یک آتش‌نشان که همواره در ایستگاه آتش‌نشانی مشغول کار است. الکس در طول داستان با فرد دیگری به نام والری که یک مهندس است و بوریس که یک غریق نجات نظامی است همراه می‌شود. فیلم از همان صحنه اول با حضورش در آرایشگاه و نمایش رابطه الکسی و نامزد سابق‌اش اولگا تکلیف را مشخص می‌کند. بدنه اصلی روایت به آن‌ها مربوط می‌شود و خود واقعه به تدریج به بخش اصلی داستان متصل می‌گردد.

زمانی‌که الکس در صندلی آرایشگاه زیر دست اولگا می‌نشیند، بدون اینکه ما صحنه‌ای مربوط‌ به گذشته را ببینیم آن‌ها با یکدیگر از ده سال قبل حرف می‌زنند. این ملاقات مربوط‌به دو هفته قبل از انفجار است. الکس در صحبت کردن و قرار گذشتن با اولگا پافشاری می‌کند و تمام هدفش این است به رابطه‌ای که حالا ده سال میانش وقفه افتاده، مجددا ورود کند. فیلم می‌خواهد به این شکل ابتدا ما را با شخصیت‌های اصلی خود آشنا کند تا ضمن برقراری همدلی لازم بین مخاطب و کاراکترها در لحظات مهم حس مد نظر خود را ایجاد کند.

اتفاقی که در سریال چرنوبیل به شکل دیگری می‌افتد. در سریال کارگردان قصد دارد در ابتدا کنجکاوی ما را برانگیزد، آن هم ازطریق این پرسش که ماجرای این نوارها چیست و بعد ازطریق یک فلاش بک به دو سال قبل بازگشته و ماجرا را از داخل مقر هسته‌ای چرنوبیل بازگو می‌کند. از این جاست که تفاوت رویکرد و جهان‌بینی سازندگان دو اثر معلوم می‌شود چرا که سریال روایتی از درون خود ماجراست درحالی‌که فیلم روسی از بیرون به واقعه می‌نگرد. به خاطر همین مسئله هم است که در موقعیت اولیه فیلم، ما از نقطه دید پسربچه انفجار ناگهانی نیروگاه را می‌بینیم و در سریال به خاطر اینکه همراه‌با کاراکترها در مرکز نیروگاه شاهد اتفاقات بوده‌ایم جلوه‌ی بیرونی اتفاق را پس از گذشت مدت زمان مشخصی ازطریق دودهای سیاه می‌بینیم.

الگا و پسرش در نمایی از فیلم چرنوبیل پرتگاه

اگر قهرمان سریال چرنوبیل یک فیزیکدان هسته‌ای است که سعی می‌کند بیرون از ماجرا دیگران را هدایت کند در این‌جا قهرمان شخصا وارد کارزار نبرد می‌شود

نشانه‌های آسیب و مضرات فاجعه هم در فیلم و هم در سریال در ابتدا با سقوط پرندگان خود را به نمایش می‌گذارد. پرندگانی آسیب دیده از تشعشاتِ معلق در آسمان که قربانی پدیده‌ای انسانی می‌شوند از همان ابتدا مخاطب را درگیر روایت می‌کند. در این وهله شاید این مسئله دور از ذهن نباشد که سازندگان فیلم برای ساخت اثرشان نیم‌نگاهی به سریال آمریکایی داشته‌اند.

الکس با دیدن صحنه‌ای که در آن پرندگان در حال سقوط از آسمان هستند به همه چیز پی‌ می‌برد. یکی از همین پرندگان محکم به شیشه ماشین در حال حرکتش برخورد می‌کند و او را از مسیر جاده منحرف می‌کند. این برخورد سخت و جدی با شیشه جلوی ماشین برای الکس عزم راسخی می‌شود تا در صحنه بعد با جدیت تمام در ماشین آتش‌نشانی لباس‌هایش را با سرعت هرچه تمام‌تر عوض کند. این نقطه را می‌توان شروع مسیر الکس در تبدیل به قهرمان شدن دانست. اگر قهرمان سریال چرنوبیل یک فیزیکدان هسته‌ای است که سعی می‌کند بیرون از ماجرا دیگران را هدایت کند در این‌جا قهرمان شخصا وارد کارزار نبرد می‌شود. تفاوت دیگری که در ورود قهرمان‌ها به داستان وجود دارد نوع حرکت و مسیر جزئیات است. فیلم چرنوبیل از جز به کل حرکت می‌کند؛ ابتدا زندگی شخصی قهرمان را نشان می‌دهد و بعد قهرمان را در مسیر فاجعه قرار داده و او را به کل واقعه وصل می‌کند. درحالی‌که در سریال رویکرد از کل به جز است. ابتدا ما با حادثه و تبعات فاجعه‌آمیز آن روبه‌روییم و بعد لگاسف وارد مهلکه می‌شود.

وقتی الکس در جایگاه آتش‌نشان به فاجعه ورود می‌کند دوربین سعی می‌کند به سرعت از روی زجری که آتش‌نشانان می‌کشند عبور کند. بنابراین زیاد مکث نکرده و هر شخص را کمتر از یک ثانیه در قاب می‌گیرد، درحالی‌که رویکرد سریال دقیقا متضاد فیلم است و اسلوموشن‌ها حاکی از فانی بودن انسان‌هایی دارند که در یک قدمی فاجعه جان خود را به خطر انداخته‌اند. هم‌چنان که فیلم اسراری بر نمایش اگزجره صحنه‌های هراس انگیز مثل صورت‌هایی که سوخته‌اند ندارد، چیزی که در سریال به وفور دیده می‌شود.

بوریس در نمایی از فیلم چرنوبیل

فیلم چرنوبیل به چرایی و علت وقوع رویداد نمی‌پردازد. بنابراین به فکر معرفی مقصر یا مقصرها نیست

فیلم چرنوبیل به چرایی و علت وقوع رویداد نمی‌پردازد بنابراین به فکر معرفی مقصر یا مقصرها نیست. قهرمان در این جا تنها یک هدف دارد و آن هم انجام وظیفه و نجات مردم است. دیگر لازم نیست هم‌چون سریال، لگاسف از هومیوک بخواهد تا به اعتراف گرفتن از آسیب‌دیدگان واقعه اقدام کند. به خط کردن مقصرانی هم‌چون دیاتلوف که شاید بتوان او را گناهکار اصلی این فاجعه دانست نیز دیگر لزومی ندارد.

اگر در سریال، بعد از فاجعه، ما شاهد جلسات متعدد سران روس برای مدیریت بحران هستیم و نیروگاه هسته‌ای ولادیمیر آی لنین (نام اصلی نیروگاه چرنوبیل)‌ اهمیت می‌یابد و مرکز توجه سریال در بدو امر، پرده‌برداری از این قضیه است که مخزن کنترل سوخته یا هسته منهدم شده، در فیلم با هیچ‌یک از این قضایا کاری نداریم و بیشتر نوع مواجهه‌مان با داستان برخوردی حسی با خانواده‌ای آسیب دیده از این فاجعه است. زندگی یک آتش‌نشان و همسرش در سریال نیز مورد توجه بود، جایی که واسیلی آتش‌نشان جوان شهر، نیمه شب همسرش لوسیا را رها می‌کند تا برای مهار آتش به دیگر دوستانش بپیوندد. در سریال رابطه عاشقانه این مرد و زن، فرع بر ماجرا قرار می‌گیرد و تا پایان روایت تلخ‌تری نسبت به فیلم درباره این خانواده رقم می‌زند. اگر از خانواده سه نفره الکس یک نفر قربانی می‌شود در سریال از خانواده واسیلی دو نفر قربانی چنین حادثه‌ای می‌شوند.

در فیلم، الکس پس از ده سال با اولگا روبه‌رو شده و هنوز نمی‌داند که الکسِ پسر، فرزند خود اوست. با او رفاقت می‌کند و پسر نیز به او وابستگی عاطفی پیدا می‌کند. بعد از حادثه پسر به خاطر اینکه در معرض تشعشات قرار گرفته بیمار می‌شود و وضعیت وخیمی پیدا می‌کند. زین پس وظیفه پدر فداکاری است. درواقع چند خط مذکور را می‌توان خلاصه‌ای از داستانی دانست که فیلم‌ساز واقعه را در پس آن تعریف می‌کند و برخلاف سریال ماجرای این خانواده دیگر یک پیرنگ فرعی نیست.

الکس پسر در نمایی از فیلم چرنوبیل پرتگاه

قهرمان فیلم خودش داوطلبانه وارد مهلکه می‌شود. او بعد از دیدن ماجرا با اینکه در ابتدا هم‌چنان به انتقالی و رفتن از شهر کوچک فکر می‌کند با فکر بیشتر درباره فاجعه درمی‌یابد که باید بماند. او مانند لگاسف قهرمان سریال از محل زندگی‌اش به کیف دعوت نمی‌شود و نیاز نیست مانند او زمانی‌که تمام مسئولان بلندپایه در صدد این هستند که همه چیز را عادی جلوه دهند در جلسه‌ای دست به افشاگری بزند.

اگر روند سریال طوری بود که تمام مراحل مهار آتش را از ابتدا نشان می‌داد مانند زمانی‌که مشخص شد دوزمتر‌ها عددی بیش از ۳۰۰۰ را نشان نمی‌دهند یا اقدام مربوط‌به بور و شن برای خاموش کردن آتش یا هلیکوپترهایی که به درون آتش سقوط می‌کردند، فیلم با کوچک کردن روایت و تقلیل آن به بخش تخلیه آب زیر راکتور تنها روی یک واقعه تمرکز می‌کند و در این مسیر رشادت‌های گروه سه نفره را نشان می‌دهد. در فیلم همانند سریال ما برای تخلیه آب مذکور به سه نفر نیاز داریم. در سریال دوربین به این سه نفر نزدیک نمی‌شود و تاکیدی هم بر آن‌ها نمی‌کند ولی آن‌ها را به‌عنوان قهرمان معرفی می‌کند.

اما در فیلم این سه نفر سه شخصیت اصلی درگیر با ماجرا یعنی الکس، والری و بوریس هستند که ما تا قبل از اقدام، آن‌ها را تا حدی شناخته‌ایم. آن‌ها در چند مرحله سعی می‌کنند آب زیر راکتور را خارج کنند اما به‌دلیل اتمام برق مصرفی تلاش‌شان در وهله اول بی‌نتیجه می‌ماند. بنابراین آن‌ها مجبورند به‌صورت دستی سراغ فلکه اصلی رفته و آن را باز کنند. در این مسیر شاهد شکوفایی و تحول والری و تبدیل‌شدن‌اش به یک قهرمان هستیم. بار اولی که آن‌ها خود را به زیر مخزن رسانده بودند روی صورت یکی از همراهانشان به نام نیکیتا رادیواکتیو پاشیده بود و چهره‌اش سوخته بود. حادثه‌ای که ترس فراوان والری را موجب شده بود. اما همان موقع اکس توانست والری را راضی کند که تا انتها کنارشان بماند. بلایی که سر نیکیتا آمد عواقبش به همین‌ جا ختم نشد و بوریس که خود را در این اتفاق مقصر می‌دانست عمدا خودش را به هسته اصلی نزدیک کرد تا این‌گونه بیشتر در معرض تشعشات قرار گیرد. گویی می‌خواهد همان‌طور که در زندگی یک افسر روس بوده همانند یک افسر قهرمان نیز بمیرد. با این تفاسیر کار او بیشتر از اینکه جنبه از خودگذشتگی داشته باشد شبیه خودکشی است.

الکس در کنار خانواده در فیلم چرنوبیل پرتگاه

در سریال، بعد از اینکه خبر در کل جهان پخش می‌شود و دیگر پنهان‌کاری سران روس راه به جایی نمی‌برد ما هم‌چنان شاهد این هستیم که مقامات از تخلیه شهر سرباز می‌زنند. چیزی درست برخلاف روند فیلم

در سریال، بعد از اینکه خبر در کل جهان پخش می‌شود و دیگر پنهان‌کاری سران روس راه به جایی نمی‌برد ما هم‌چنان شاهد این هستیم که مقامات از تخلیه شهر سرباز می‌زنند. چیزی درست برخلاف روند فیلم. در فیلم در همان ساعات اولیه می‌بینیم که اتوبوس‌هایی به خط شده‌اند تا افراد را از شهر پریپیات به سمت کی‌یف ببرند. درواقع جان مردم اولویت داشته و ارج نهاده می‌شود و ما دیگر شاهد صحنه‌های تلخی که در سریال وجود داشت مانند صحنه مربوط‌به پشت‌بام گرافیت در فیلم نیستیم.

در این صحنه که به زعم بسیاری از سینمادوستان یکی از برترین صحنه‌های سریال است عده‌ای داوطلب مهیا شده‌اند تا گرافیت را از پشت‌بام نیروگاه با رعایت تمام نکات ایمنی به پایین پرتاب کنند. هر گروه که وارد پشت‌بام می‌شود تنها ۹۰ ثانیه فرصت دارد تا گرافیت‌ها را یکی یکی با بیل حمل کرده و به پایین پرتاب کند. سرکارگر هشدار می‌دهد حواستان را جمع کنید تا پایتان به جایی گیر نکند. جمله‌ای که خودش سبب بروز تعلیق شده و در تمام مدت زمانی‌که دوربین در نزدیکی یکی از گروه‌های مشغول در پشت‌بام قرار می‌گیرد ما منتظر هستیم هر لحظه اتفاقی برای یکی از آن‌ها بیفتد. همین طور هم می‌شود و یکی از کارگران بعد از اینکه زمین می‌خورد پایش به یکی از آن سنگ‌های گرافیتی برخورد می‌کند. وقتی آن شخص به داخل محفظه امن پشت‌بام برمی‌گردد سرکارگر به او می‌گوید:‌ «کارت تمومه» همین قدر تلخ و همین قدر واقعی. انگار برخلاف شعارهای مسئولان روسی جان مردم عادی آن چنان هم که باید اهمیتی ندارد.

فیلم و سریال بر آسیب و بحرانی که واقعه ایجاد کرده صحه می‌گذارند با این تفاوت که سریال این بحران را در تمام ابعاد بسط می‌دهد. آینده‌ای تلخ و وقوع سرطان‌های متعدد را هشدار می‌دهد و شمایل هراس مردم در پس واقعه را ترسیم می‌کند. مسئله‌ای که در فیلم سعی می‌شود آن را به یک ماجرای گذرای موقتی تقلیل دهد.

الکس در نمای بحرانی آتش سوزی نیروگاه در فیلم چرنوبیل پرتگاه

بحران اصلی که در فیلم، الکس به آن اشاره می‌کند وقوع چنین حادثه یا مصیبت مربوط‌به آن نیست بلکه تازه بودن و نظیرنداشتن چنین واقعه‌ای است. الکس برای اینکه بار اول والری را به ادامه مسیر متقاعد کند مثالی از یوری گاگارین و اینکه او تا قبل از اعزام تصوری از ماه نداشته می‌زند. مشابه این مثال دقیقا در سریال هم وجود دارد اما در فیلم در موقعیتی بسیار بحرانی مطرح می‌شود و هدفش تلویحا مبرا ساختن افراد بلندپایه و سیاستمداران روسی است.

قهرمانان فیلم بار دومی که برای بازکردن دستی فلکه جهت خارج کردن آب زیر راکتور اقدام می‌کنند دیگر هدف‌شان بسیار متعالی شده است. اگر بار اول آن‌ها صحبت درباره تقدیر پس از شجاعت و چنین مسائلی می‌کردند دفعه دوم با یادآوری چنین مسائلی یکدیگر را مسخره می‌کنند. آن‌ها صرفا به هدف و موفقیت فکر می‌کنند. در این جا می‌توان گفت پایان سریال چرنوبیل نسبت به پایان فیلم چرنوبیل برتری دارد چرا که قهرمان سریال همانند الگوهای روایی در معرض انتخاب قرار می‌گیرد و همین موضوع تعلیق را در پایان اثر گسترش می‌دهد. لگاسف باید تصمیم مهمی بگیرد و در دادگاه پایانی به این موضوع اعتراف کند که علت اصلی فاجعه جنس میله‌هایی است که در ساختن راکتور از آن استفاده شده است و مسئولان روسی به خاطر کاهش هزینه‌ها از خریدن میله‌هایی که مرغوب بوده امتناع کرده‌اند. انتخاب او شاید به اندازه انتخابی که والری در لحظه آخر می‌کند و تصمیم می‌گیرد طناب را ببرد باعث مرگ او نشود اما او نیز هزینه کمی نمی‌دهد و دست آخر پس از دو سال و در شرایطی که همه چیز برای او شکلی ممنوعه پیدا کرده دست به خودکشی می‌زند. مردن لگاسف آیندگان را مطلع می‌کند و به آن‌ها آگاهی‌ای از جنس بیداری می‌دهد درحالی‌که کشته‌شدن الکس و والری بر اثر تشعشع از آن‌ها قهرمانانی ملی می‌سازد.

نویسنده: محمدجواد فراهانی

چهار شنبه, ۲ تیر ۱۴۰۰

اخبار مرتبط

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

مطالب مرتبط