اخبار هنری : گرترود، زنی است خسته. خسته از سکون و از آرامشِ فاسد کننده. خصوصیات او به طور کلی ــ اگر با دیگر شخصیتهای نمایشنامههای اسکاندیناوی بخواهیم قیاس کنیم ــ میانه شخصیتهای حساس و با فرهنگ ایبسن و زنان عاصی و سرکش استریندبرگ است. رفتار او اگرچه به ظاهر با نوعی غلو و تکبر همراه است، ولی در باطن چنین نیست و افکارش به دور از قیود دست و پاگیر زندگی است. او سخت معتقد به آزادی عقیده است. او عاشق مطالعه است، به ادبیات و فلسفه علاقهمند است و بدون تعصب، آثار مختلف را مورد بررسی قرار میدهد. او در پی آزادی، مایل است هر کاری را که میخواهد انجام دهد. او از مردانی که به او ابراز عشق میکنند، میگریزد و میگوید: «نمی توانم به مردی که دوستش ندارم، احساسی نشان دهم. اگر زمانی عاشق شوم، خودم به سوی او خواهم رفت.» گرترود ازدواج کرده و شوهر دارد، ولی او نیز نمیتواند تمنیات گرترود را برآورده کند. زندگی او راحت و مرفه است، شوهرش مقامی بالا در اجتماع دارد، اهل سیاست است و احترام جامعه را متوجه خود کرده است، ولی گرترود کششی نسبت به او ندارد، همچنان که از شاعری عاشق میگریزد… تا زمانی به موسیقیدانی جوان دل میبازد، اما او نزد گرترود اعتراض میکند که زندگیاش در گرو کمکهای زنی است که اینک از او آبستن است. شاعر دوباره میکوشد به او نزدیک شود و شوهرش، سالهای زندگی مشترکشان را به او یادآور میشود، اما گرترود که قادر نیست عشق راستین خود را به تصرف درآورد، سرزمیناش را ترک میکند و به پاریس میرود.
آنچه در این فیلم به لحاظ فنی در نظر گرفتم، این بود که دوربین میبایست بازیگران را دائما تعقیب کند تا تماشاگر بیشتر بتواند با افکار و سلوک شخصیتها آشنا شود و حالات چهره و درونیات آنها را کشف کند. به این ترتیب، گرترود دنیای خود را آرام آرام میشناسد و تنهایی عمیق خود را در بیکران زندگی حس میکند. او به موسیقیدان جوان میگوید: «میدانم که همه ما در این جهان، سهمی جز تنهایی نداریم.» به نظر میرسد او با تمام وجود، عشق را میشناسد و میداند که فقط باید آن را به عاریت گرفت، زیرا عشق ماهیت تصاحب کردن در خویش را ندارد.
بالاخره گرترود همهچیز و همهکس را ترک میکند و به پاریس میرود، ولی خاطراتش هیچگاه او را راحت نمیگذارد. او برای دوست نزدیکش از گذشتههایش میگوید و یکی از شعرهایش را برای او میفرستد: «به من بنگر. آیا زیبایم؟ نه، ولی عشق را شناختهام. آیا جوانم؟ نه، ولی عشق را دریافتهام. آیا زندهام؟ نه، ولی عشق را حس میکنم…»
Gertrud, 1964
Dir. Carl Theodor Dreyer