جمعه, آوریل 19, 2024
خانهپارادیزوآلبرشت دورِر

آلبرشت دورِر

اخبار هنری:

ـــ نوشتهٔ پایین نقاشی ــ ترجمۀ صالح نجفی

ـــ سال 1525، در شب میان چهارشنبه و پنجشنبه، پس از یکشنبۀ سپید (یعنی عید پنجاهه، هفتمین یکشنبه پس از عید پاک)، بود که این منظره را در خواب دیدم: توده‌های عظیم آب از آسمان بر زمین فرومی‌ریخت. اولین تودۀ آب در حدودِ چهارفرسخیِ من بر زمین خورد، با نیرویی بس مهیب و صدایی بس بلند و چنان دامن گستراند که کل نواحی روستاییِ منطقه را غرق کرد. چنان جا خوردم و تکان خوردم که پیش از رگبار از خواب پریدم. و رگباری که بعدش درگرفت بس شدید بود. بعضی از آن توده‌های آب دور از من بر زمین می‌خوردند و بعضی بسیار نزدیک. و از ارتفاعی چنان بلند فرود می‌آمدند که گفتی با سرعتی به همان اندازه کُند پایین می‌آمدند. ولی همان اولین تودۀ آب که بر زمین خورد چنان ناگهانی و با چنان سرعتی فرود آمده بود و با باد و غرشی چنان خوفناک همراه بود که چون از خواب پریدم سر تا پای وجودم می‌لرزید و مدتی دراز نمی‌توانستم خودم را جمع کنم و سرِ حال آیم. صبح که برخاستم، منظرۀ بالا را همانطورکه دیده بودم کشیدم. خدا عاقبت همه را به خیر کُند.

اخبار مرتبط

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

مطالب مرتبط