جمعه, آوریل 19, 2024
خانهسردبیرتکه نان جوینی از جیب در آورد و گفت بسم‌ا...

تکه نان جوینی از جیب در آورد و گفت بسم‌ا…

سلام پهلوان… چگونه‌ای؟ در این بیغوله چه می‌کنی؟ مگر پهلوان عزیز نیستی؟ چرا این قدر تکیده شده‌ای؟ مویت چرا سفید شده؟
چرا سبیل تاب داده‌ات آویزان است؟ مگر این همان سبیل تاب داده‌ای نبود که لرزه بر تن پیر و جوان می‌انداخت؟
پهلوان عزیز‌، قامتت چرا خمیده؟ مگر این همان قامتی نبود که قیامت می‌کرد؟
باورم نمی‌شود این همان بازوان ستبری باشد که با یک تکان زنجیرهای به هم پیوسته و ضخیم را تکه و پاره می‌کرد!
دستانت چرا می‌لرزد؟ مگر این همان دستانی نیست که سینی‌‌های مسی را به دو نیم می‌کرد؟
یادش بخیر پهلوان عزیز، در معرکه چه غوغا که نمی‌کردی،‌گوش تا گوش میدان، جمعیت گردت حلقه زده و محو پهلوانی‌های تو می‌شد. صدای یاعلی‌ات هنوز در گوشم زنگ می‌زند. وقتی یاعلی می‌گفتی، زنجیری نبود که تکه تکه نشده و سینی‌ای نبود که پاره پاره نشود. چقدر دوست داشتم طنین صدای مردانه‌ات را وقتی که از ته دل یاعلی می‌گفتی! یا علی گفتن تو، دل من و دیگران را نیز محکم می‌کرد.
اشک از گوشه‌ چشم پیرمرد جاری شد، اما لب از لب وا نکرد.
پهلوان عزیز… تو پهلوان‌ترین پهلوانان بودی، یگانه دوران، قوی و مهربان. خشمت ترس‌آور بود و لبخندت آرام بخش.
ماه محرم، بزرگ‌ترین علامت روی دستت چون پر قو بود، برای اینکه عاشق بودی و صادق. در طول عزاداری و سینه زنی، لحظه‌ای علامت را روی زمین نمی‌نهادی. مدعیان تو، با همه یال و کوپالی که داشتند، چند قدم بیشتر توان نگه داشتن علامت را نداشتند.
هنوز پس از گذشت سالیان دراز، سوالم بی جواب مانده تو با آن نان جوین که با عرق جبین به دست می‌آوردی، چگونه می‌توانستی پهلوانی کنی؟
مدعیانی را دیده و می‌بینم که برای زورمند شدن، هر چیزی که به دست می‌آورند، می‌خورند و هر دارویی که به بازار می آید مصرف می‌کنند تا سینه ستبر کرده و بازو کلفت که به چشم این آن بیایند،ولی نمی‌آیند. تو باشگاه نرفته قهرمان و پهلوان دوران بودی.
کودکی بیش نبودم که با چشم خود دیدم، کیسه بر دوش به خانه فقیران سرکشی می‌کردی.
بلند شو پهلوان عزیز، می‌خواهم دوباره قیامت کنی…
پیرمرد، خواست از جایش برخیزد، اما توان آن را نداشت. با پشت دست اشک‌هایش را پاک کرد.
در سکوتش خواندم که می‌گفت: خداوند هر چیزی که به آدمی می‌دهد، روزی پس می‌گیرد، همیشه شاکرش بوده و خواهم بود، سپاسگزار داده و نداده‌اش هستم.
اشکم سرازیر شد. دستی به چشم کشیدم و گفتم: برخیز برویم آبگوشتی با هم بخوریم. تکه نان جوینی از جیب در آورد و آرام گفت: بسم‌ا… .

حمید توران پور

اخبار هنریhttps://artnewspress.com
با استعانت از خداوند متعال و جمعی از دوستان هنر سینما، اولین پایگاه خبری سینمایی چند زبانه ، در اسفند 97 به صورت آزمایشی و در تاریخ 4 اردیبهشت 98 مصادف با نیمه شعبان و میلاد مهدی (عج) افتتاح و تامین محتوا گردید. هدف از افتتاح این پایگاه خبری ایجاد تعامل بین فرهنگ کشورها و دوستداران و علاقه مندان اخبار سینما، اطلاع رسانی جشنواره ها و فستیوال‌های سینمایی در ایران و جهان می باشد ، ما و تیم خبری بر این باور هستیم هنر مرز نمی‌شناسد،
اخبار مرتبط

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

مطالب مرتبط