اخبار هنری: در مجموعه حکایاتی که از عهد باستان متأخر به جا مانده، حکایتی آمده به این مضمون:
«در بین آتنیها رسم بود هرکس را که میخواست بهعنوان فیلسوف شناخته شود کتک سیری بزنند؛ اگر طرف مشتولگد را با بردباری تاب میآورد، آنوقت میشد اسماش را گذاشت فیلسوف. روزی مردی بود که کتکاش را خورد، و چون در سکوت تاب آورد، بانگ برداشت که «پس من استحقاقاش را دارم که بهم بگویند فیلسوف!» ولی بهحق جواباش را دادند که «استحقاقاش را داشتی اگر دهانات را بسته بودی».
این حکایت به ما میآموزد که فلسفه قطعاً دخلی هم به تجربهٔ سکوت دارد، ولی از سر گذراندن این تجربه به هیچ وجه مقوم هویت فلسفه نیست. در سکوت، فلسفه فاش و عریان برپاست، یکسر بیهویت؛ بینام را تاب میآورد، بیآنکه در آن نام خود را بیابد. سکوتْ لغت سرّیِ [فلسفه] نیست ــ برعکس، کلامِ فلسفه سکوتِ خودش را مطلقاً ناگفته میگذارد.