نقد هنری : حاتمی کیا فیلم میسازد تا حرف بزند. به زور هم شده دیالوگ هایش را به شخصیت ها تحمیل میکند.حاج رحمت از جنس همان قهرمان های محبوب فیلمساز است،مرد عمل است و از جنگ برگشته.کم حرف میزند اما حرفهایش بزرگتر از دهنش است.لهجه تهرانی اش هم بدجور توی ذوق میزند.رابطه اش با سگش بهتر از رابطه پدر و پسری، ساخته میشود.
عروسش هم مثل خودش… انگار نه انگار اینجا روستایی است و اینها ساکن روستا. عروس هم مثل رحمت پر از شعار و حرف های غیر قابل باور است. تحمل کردنش اجباری و سکانس تشییع جنازه شوهرش هم به کل اضافه است و بی خاصیت در روند فیلم. اگر رحمت مثل بقیه پدر شهید معرفی میشد چه ایرادی داشت؟ حداقل وقتمان کمتر گرفته میشد. این آدم میشود فرمانده گردان تراکتور سواران،افراد گردانش قرار است هر کدام نماینده یک تیپ باشند.یکی خوش پوش است و آن دیگری شیمیایی. یکی لاکچری سوار است و آن یکی همان نسیم بیک سریال روزی روزگاری.عقیده و راه و رسمشان اگر باهم فرق دارد ایرادی نیست اما این همه تفاوت در لهجه و لباس از کجا می آید؟ ناسلامتی اینها همه ساکن یک محل و یک مکان هستند.
نه ملا به تیپ روحانیون مهربان و بی خاصیت نزدیک میشود نه آن ترک زبانی که مدام در فضای مجازی زندگی میکند و نه آن نماینده اهل مذاکره. کاش در این سفر کمی به اینها پرداخت میشد تا حداقل آنها را بعنوان نماینده یک تیپ بپذیریم. مهربانو بعنوان تنها زن این گروه تا حدودی ساخته میشود و جور بقیه را میکشد.پشت رهبر گروه است و حمایتش میکند. همان چیزی که فیلمساز میخواهد.
نماهای هلی شات و لانگ شات های زیبای فیلم، تسلط حاتمی کیا بر سینما را میرساند اما حیف که او به حرف و شعار بیشتر از فرم اعتقاد دارد و نمی شود فیلمهایش را خارج از اعتقاد و عقیده اش تحلیل کرد.این دیالوگ ها و خطابه ها و سخنرانی ها شاید به مذاق بعضی ها خوش بیاید اما تماشاچی کم حوصله زودتر از اینها از سینما خروج پیدا خواهد کرد.
محمد کلاته ملایی