مدتی است که داستان سالگشت تولد هنرمندان و سینماگران در فضای مجازی باب شده است. چه هنرمندانی که در گذشتهاند و چه هنرمندانی که در قید حیاتاند. هفته گذشته نیز تقریبا همه جا سخن از تولد ناصر تقوایی بود، فیلمسازی از نسل موج نوییهای سینمای ایران، کیمیایی و مهرجویی و حاتمی و بیضایی و نادری و کیارستمی و دیگران که اکنون در آستانه هشتاد سالگی قرار گرفته است. موج نوییها یا در گذشتهاند یا به غربت رفتهاند یا جفا دیدهاند و به عزلت خزیدهاند و یا خستهاند و دیگر نمیتوانند فیلم خوبی بسازند. تقوایی نیز خسته و به عزلت خزیده است و پس از آخرین فیلمش کاغذ بی خط(۱۳۸۰) دیگر نتوانسته است فیلم بسازد. تقوایی بیش از نیم قرن است که فیلمساز است و بیش از نیمی از این مدت بیکار بوده است. از این زاویه تقوایی یکی از شهدای زنده سینمای ایران به حساب میآید. آیا خودخواسته است که شهید شود و یا این شهادت به او تحمیل شده است؟ پاسخ هر چه باشد، واقعیت این است که تقوایی بهترین سالهای خلاقیت خود را کار نکرده است و از روند تحولات سینمای ایران حذف شده است، اما این حذف، چه خودخواسته باشد و یا تحمیلی، یک فایده مهم نیز برای تقوایی داشته است. تقوایی در میان اندک فیلمهایی که ساخته است، «آرامش در حضور دیگران»، «صادق کرده»، «نفرین»، مجموعه «دایی جان ناپلئون»، «ناخدا خورشید»، «ای ایران» و «کاغذ بی خط»، هرگز فیلم نازل و بیمایه نساخته است یا آن قدر خود را خرج نکرده است که از رمق بیفتد و سر از فیلمهای بیمایه در آورد. «ناخدا خورشید» که براساس رمان «داشتن و نداشتن» نوشته ارنست همینگوی ساخته شده است، یک اثر کلاسیک است که میتواند به عنوان نمونهای درخشان از نظر روایت و شخصیتپردازی و بازیگری و میزانسن و دکوپاژ و فضاسازی و…. در دانشکدهها و آموزشگاههای سینمایی تدریس شود. بسیاری از فیلمهای قدیمی تقوایی، شامل مرور زمان نشدهاند و به کهنگی راه ندادهاند و همچنان اعتبار خود را حفظ کردهاند، اما پارهای از هم نسلهای تقوایی، از جمله کیمیایی و مهرجویی، آن قدر فیلم بد ساختهاند که پرنسیب تاریخی خود را نیز به عنوان بانیان موج نوی ایرانی به زیر سوال بردهاند. بنابراین عزلت خواسته و یا تحمیلی تقوایی، ناخواسته به نفع او تمام شده است. با این همه دریغ از سالهایی که بیهوده رفته است و در غبار گم شده است.
بهزاد عشقی