اخبار هنری : بهنام بهزادی روزهای افولش را در سینما سپری میکند. «من میترسم» فیلمی قوی در کارنامهی وی به حساب نمیآید چون فیلم تقلیدی است از فیلمهای فراوان این سالهای سینمای ایران. ساخت فیلم تقلیدی برای فیلمسازی که خود مؤلف است، چندان جالب نیست و عقبگردی نسبت به سایر کارهایش محسوب میشود. فیلم «من میترسم» از آن دست فیلمهایی است که خوب شروع میشود ولی رفتهرفته از قدرتش خواسته میشود و در میانهی راه با الهام گرفتن از فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی، به سوی دیگری میرود. سینمای ما همچنان درگیر و متأثر از سینمای فرهادی است. شخصیت اصلی «من میترسم» با بازی پوریا رحیمی سام، کاراکتری ترسو، فرهنگی و مقید به اخلاق است اما در میانهی فیلم، به صورت کاملا بیمنطق متحول میشود و هیولای درونش را به رخ تماشاگر میکشد. این تحول شخصیت، بیحدی غیرمنطقی رخ میدهد که تماشاگر نمیتواند آن را بپذیرد. فیلمساز که فهمیده این چرخش شخصیتی شاید دردسرساز شود، با پررنگ کردن نقش شخصیت مهندس (با بازی امیر جعفری) در نیمهی دوم داستان خواسته این ضعف فیلمنامه را بپوشاند اما موفق عمل نکرده است. شخصیت اصلی فیلم در نیمهی داستان تبدیل به هیولایی میشود که غیرقابل کنترل است و حتی روی عشقش خط بطلان میکشد. شخصیتی که شاعر است به این مرحله از جنون قدرت میرسد، کمی عجیب است. نه اینکه این اتفاق در دنیای واقعی نمیافتد، نه. فیلمنامه روند تحول شخصیت را پایهگذاری نکرده است. در «فروشنده» اگر عماد در انتهای فیلم دیگر حجب و حیا و ترسش را کنار گذاشته است، به خاطر این است که اتفاقی را از سر گذرانده که او را به مرز جنون برده است. این تحول شخصیت و به مرز جنون رسیدنش از همان ابتدای فیلم بهطور مشخص برای مخاطب قابل درک فهم است ولی در «من میترسم» اینگونه نیست. حتی در «من میترسم» اصلا خبری از اتفاقی در حد فاجعه نیست. شخصی میخواهد قهرمان فیلم را بترساند و با موتور مثل سایه تعقیبش میکند. وقتی مشخص میشود موتورسوار از چه کسی خط گرفته است، قهرمان فیلم در پی انتقام برمیآید. شخصیت بهیکباره و با فهمیدن ماجرای پشتپردهی ترساندنش، دیگر نمیترسد و خود شروع به ترساندن دیگران و انتقام گرفتن برمیآید. منظورم از پرداخت نامناسب تحول شخصیت این است که انتقامی که شخصیت از مهندس میگیرد اصلا متناسب با انتقامی نیست که مهندس بر سر شخصیت میآورد. در این میان، شخصیت زن فیلم (با بازی الناز شاکردوست) بسیار منفعل عمل میکند. نه مهندس را از کارش میتواند منصرف کند و نه قهرمان فیلم را. پس الزام حضور شخصیت زن فیلم چیست؟ صرفا محرکی است برای وقوع فاجعه. بازیهای فیلم اصلا بازیهای یکدستی نیستند. امیر جعفری نقشش در «قاعدهی تصادف» با تیرگی بیشتری ایفا میکند. پوریا رحیمی سام به همان شخصیت مظلوم ابتدای فیلم بیشتر شباهت دارد تا شباهت انتقامگیر انتهای فیلم. مهران احمدی همان مهران احمدی فیلمهای گذشته است. نقش ستاره پسیانی شبیه به نقشی است که در سریال «کرگدن» کیارش اسدیزاده بازی میکند. انتظارها از الناز شاکردوست پس از کسب جایزه بهترین بازیگر زن جشنوارهی سال گذشته با فیلم «شبی که ماه کامل شد» بسیار بیشتر از نقشی است که در «من میترسم» بازی کرده است. احساس میکنم بازیگران فیلم بیشتر به احترام نام بهنام بهزادی این نقشها را قبول کردهاند وگرنه فیلم اصلا در حد و اندازهی بازیگرانش نیست. ضعف کارگردانی در بازی گرفتن از بازیگران زمانی مشهود میشود که کارهایی که شخصیت پوریا رحیمی سام در انتهای فیلم، انجام میدهد برای مخاطب باورپذیر نیست. نمونهی دیگری از حوصله سر بر بودن فیلم، نماهایی از میادین مختلف شهر است. به فاصلهی هر ده دقیقه، کارگردان برای تنفس به مخاطب تصاویر از میادین مختلف را برای مخاطب به نمایش میگذارد که هیچ برداشت مناسبی از آنها حاصل نمیشود. چند بار اول که این نماها آمد، گمان کردم کارگردان به عمد این تصاویر را نشان میدهد، شاید ماجرایی را میخواهد به ما بگوید. ولی هرچه که از فیلم گذشت و داستان دور و دورتر از میادین مورد نظر شد، فهمیدم این نماها ربطی به ماجرای درون فیلم نداشته است یا شاید داشته و من متوجه نشدم. اگر ربط نداشته که فیلمساز صرفا میخواسته به مخاطب تنفس بدهد. اما اگر ربط داشته و من متوجه نشدم یعنی کارگردان برای بیان مفهوم مورد نظرش نتوانسته موفق عمل کند و تصاویری را نشان میدهد که تماشاگر ربطش را با داستان نمیتواند تشخیص دهد. استفاده از رنگهای کدر و سرد در فیلم باعث تقویت حس سردی مورد نظر کارگردان شده است، با این حال تصویربرداری فیلم چیز جدیدی را به آن اضافه نکرده است.
«من میترسم» فیلمی خنثی در کارنامهی بهزادی است که به نظرم نه منتقدین را راضی میکند و نه تماشاگرپسند است. فیلمی که احتمالا جز چند جشنوارهی بیاهمیت برای جشنوارههای مهم جهان هم چندان مهم بهنظر نخواهد رسید. بهزادی فیلمساز قابلی است و امیدوارم در فیلمهای بعدیاش به مسیر سابق فیلمسازیاش بازگردد.
ماریا بارانی