پنج‌شنبه, آوریل 25, 2024
خانهنقد و یادداشتنقد فیلم آواز قو (Swan Song) | ماهرشالا علی در برابر خودش!

نقد فیلم آواز قو (Swan Song) | ماهرشالا علی در برابر خودش!

اخبار هنری :

Swan Song «آواز قو»، اولین فیلم بلند بنجامین کلیری با بازی ماهرشالا علی، با سوالی بنیادین سر و کله می‌زند. آنچه از منحصربه‌فرد بودن انسان در عصر فرا انسانی باقی خواهد ماند، چیست؟

کیستی و چیستی انسان و روحش، سال‌ها است که دست آویز فلسفه است. اما به جز فلسفه، ژآنر علمی تخیلی نیز بارها به این سؤالات تمایل و توجه نشان داده است و بیشتر این توجه را با ساخت هوش مصنوعی و خلق فرصتی برای تفکری عمیق درباره ماهیت وجودی انسان، نشان می‌کند. قرارداد علمی و تخیلیِ فیلم Swan Song «آواز قو» است که راهی برای طرح سؤال هوشمندانه و معضل اخلاقی عمیق فیلم باز می‌کند.

آواز قو اولین فیلم بلند بنجامین کلیری کارگردان و نویسنده اثر است. بنجامین کلیری یک جایزه اسکار برای یک فیلم کوتاه نیز دارد. فیلم کوتاه لکنت که در سال ۲۰۱۶ برنده جایزه اسکار شد درباره فردی مبتلا به اختلالات گفتاری است که عاشق یک فرد ناشنوا می‌شود.

داستان فیلم در آینده‌ای نزدیک رخ می‌دهد. تکنولوژی پیشرفت قابل‌توجهی کرده است. حالا جهان جایی است که ماشین‌ها همگی خودران شده‌اند و ربات‌های خدمتکار کوچولو بین راهروهای قطار مسافربری حرکت می‌کنند و جای خدمه عادی را پرکرده و حتی به‌سرعت خوراکی‌ها و نوشیدنی‌ها را با فناوری شبیه به پرینت سه‌بعدی، درون خود می‌سازند و به مسافران می‌دهند. این پیشرفت‌ها و پیشرفت‌های دیگری که در گذار فیلم آن‌ها را کشف خواهید کرد، همگی به‌عنوان چهارچوبی برای ساختاربخشی به ژانر علمی تخیلی فیلم و فناوری اصلی و بحث‌برانگیز آن، عمل می‌کنند. علم بسیار پیشرفت کرده و بعضی چیزهایی که امروزه ناممکن‌اند، حالا ممکن شده‌اند. کارگردان و نویسنده یک سؤال اخلاقی و جذاب را در خلال داستانی تکان‌دهنده از زبان مردی رو به مرگ بیان و بررسی می‌کنند.

کامرون (ماهرشالا علی)، دچار یک معضل وجودی شده است. چه می‌شود که اگر بزرگ‌ترین ابراز عشق او به همسرش پاپی (نائومی هریس)، به دروغی بسیار بزرگ بستگی داشته باشد؟ دروغی که باعث می‌شود او دیگر هرگز نتواند احساس کند که به‌طور منحصربه‌فرد وجود دارد و دیده می‌شود؟

کامرون ترنر، دچار بیماری خطرناکی شده که در آینده نزدیک او را می‌کشد. او به پاپی نگفته که بیماری لاعلاجی دارد و یک فناوری جدید به او حق انتخاب می‌دهد تا پاپی و پسرشان کودری (دکس ری) را از تجربه فقدانی ویرانگر نجات دهد. اما این راه‌حل فقط زمانی جواب می‌دهد که او به هیچ احدالناسی نه درباره بیماری‌اش و نه درباره راه‌حل نگوید. در جهان پیشرفته فیلم، آزمایشگاهی خصوصی و نیمه مخفی در دل جنگلی انبوه، یک کلون کاملاً جدید و سالم از کامرون با تمام خاطراتش ایجاد کرده که می‌تواند به زندگی کامرون بیمار قدم بگذارد و جای او را برای همسر و فرزندش پر کند، درحالی‌که کامرون قدیمی تنها و در آرامش در گوشه‌ای از این جهان جان می‌سپارد.

در فلاش‌بک‌های جذاب آواز قو، شاهد اولین ملاقات کامرون و پاپی هستیم. فلاش‌بک‌ها در طول این فیلم روایت خطی داستان را می‌شکند و جزئیات وضعیت آن‌ها و انتخاب‌های زندگی‌شان را آشکار می‌سازند. اما این انتخاب، آخرین انتخاب کامرون است. اگر او حقیقت بیماری‌اش را به پاپی بگوید دیگر حق انتخابی نخواهد داشت. دکتر اسکان( گلن کلوز) درمانی نادر به کامرون پیشنها می‌کند. این درمان به‌خصوص، راه‌حل بسیار خوبی است اما تنها در صورتی امکان‌پذیر می‌شود که کامرون قبل از آنکه پاپی از وجود بیماری اش مطلع شود، دست به کار شود.

کلیری و آنی بوچمپ (طراح تولید)، دنیایی کاملاً باورپذیر خلق کرده‌اند و فناوری را چنان با زندگی اشخاص ادغام کرده‌اند که به‌سادگی می‌توان فراموش کرد که این فناوری هنوز وجود ندارد. در مرکز درمانی دکتر اسکات که در دل یک جنگل بکر ساخته شده است، بیمار دیگری به نام کیت (Awkwafina) نیز زندگی می‌کند. کامرون در خلال بررسی گزینه‌هایش برای تصمیم‌گیری، هم با نسخه کلون سالم و هم با نسخه بیمار کیت به گفت‌وگو می‌نشیند. هم علی و هم آکوافینا شخصیت‌های اصلی‌شان را به‌قدری متمایز بازی می‌کنند که ما در حالیکه به‌راحتی می‌توانیم تفاوت نسخه اصلی و کلون را تشخیص دهیم، می‌توانیم بپذیریم که اطرافیان آن دو، نمی‌توانند متوجه تغییرات شوند. علی، بازیگر بسیار برجسته‌ای است و نقش شخصیت‌هایی را بازی می‌کند که هر دو ذاتاً درون‌گرا و ساکت‌اند و بااین‌حال او می‌تواند تمام احساسات پیچیده و متفاوتی که هر دو کامرون احساس می‌کنند و تلاششان برای ایجاد و ساخت رابطه عجیبشان را به شیوه متفاوتی منتقل کند.

آواز قو از ابتدا سؤالات کلیدی مطرح می‌کند. آیا کامرون مسئول است به خانواده و دوستانش بگوید که کسی که به‌جای او زندگی را ادامه می‌دهد همان مردی نیست که آن‌ها می‌شناختند؟ آیا او با پنهان کردن مرگش از ایشان حفاظت می‌کند؟ آیا پزشکان وظیفه دارند پس از رفتن او، واقعیت را به خانواده‌اش بگویند؟ آیا دلیلی وجود دارد که ما به دنیا می‌آییم و می‌میریم و این دلیل پشتوانه محکمی است که نشان دهد انسان نباید قادر به زندگی ابدی یا طولانی‌تر از آنچه علل طبیعی و محیطی برای او تعیین کرده‌اند، باشد؟ کامرون در تقلاست. زیرا قیمت شادی ای که می‌خواهد به خانواده‌اش ببخشد به این معنا است که باید شادی خودش را رها کند و روزها و لحظات آخر زندگی‌اش را به‌دور از افرادی که دوستشان دارد و می‌توانند به او قوت قلب و آرامش ببخشند بگذراند. اما او بیشتر از آنکه بخواهد با خانواده‌اش باشد، آن‌ها را دوست دارد.

خواستن چیزی یا کسی برای خودمان، تصاحب کردن آن به قصد یافتن چیزهاییست که انتظارات شخصی‌مان از محبت و همراهی را برآورده کند. خواستن این است که چیزی را مال خودمان کنیم، چیزی که به ما تعلق ندارد، و در آرزوی مالکیت آن برای تکمیل کردن خودمانیم زیرا در مقطعی از زندگی به این نتیجه می‌رسیم که درواقع کمبود داریم و به‌دنبال پرکردن آن کمبود هستیم.

دوست داشتن از طرفی، به‌معنی داشتن بهترین آرزوها برای دیگران است حتی زمانی‌که اهداف و انگیزه‌های ما در خلاف جهت یکدیگر قرار می‌گیرد. دوست داشتن به این معنا است که به دیگران اجازه دهیم شاد باشند حتی وقتی مسیرشان با ما متفاوت است. این احساس نوعی ازخودگذشتگی است زیرا وقتی کسی را دوست بداریم خودمان را از صمیم قلب فدای او می‌کنیم.

عشق واقعی موجب می‌شود احساس کنیم کاملاً دیده و پذیرفته شده‌ایم و این تنها زمانی است که می‌توانیم درباره آنچه که واقعاً هستیم صادق باشیم و خودمان را بروز دهیم. هدف کامرون نجات دادن خانواده از درد است اما این موضوع همچنین به این معنا است که باید به آن‌ها دروغ گفته شود. آیا دروغی بزرگ به قیمت نجات از دردی عمیق قابل‌توجیه است؟ آیا ما می‌توانیم به مردم دروغ بگوییم تا زمانی برای بهبود به آن‌ها ببخشیم؟

بنجامین کلیری، نویسنده و کارگردان آواز قو، تصمیم اساسی کامرون را با ایجاد موقعیت‌های تنش‌زا، دشوارتر هم می‌کند. کامرون پیش‌ازاین شاهد سقوط و شکست احساسی عمیق پاپی در اثر ازدست‌دادن یک عزیز دیگر بوده، به‌علاوه آن دو اکنون منتظر فرزند دومشان نیز هستند. فکر اینکه مرگ بخواهد او را از محبوبش که با افسردگی نیز دست‌وپنجه نرم می‌کند، جدا کند کامرون را به مرز جنون می‌رساند. کامرون بین دوراهی دروغی عاشقانه و حقیقتی دردناک و تلخ گیر می‌کند. حال این سؤال مطرح می‌شود که کدام یک از انتخاب‌های کامرون نتیجه بدتری دارد، ترک پاپی با دروغی که از او و عشق و دو فرزندشان محافظت می‌کند یا تحمیل فقدانش در اثر مرگ قریب الوقوع؟ آیا تصمیم کامرون برخلاف صداقت و صمیمیتی است که عشق می‌طلبد؟

خوشبختانه آواز قو تنها بر سؤالات متعدد تکیه نمی‌کند و حوصله مخاطب را سر نمی‌برد. فیلم به‌طور کامل از زمان و فضایی که در اختیار دارد استفاده می‌برد و علاوه‌برآن با طرح داستانی مشکل مخاطب را به سفری احساسی می‌برد. چرا که کامرون مجبور می‌شود به معنای واقعی کلمه در چشمان خودش زل بزند و تصمیم مهمی بگیرد. مکالمه کامرون با جک (کلون خودش) جنبه‌های متضاد شخصیت او را روشن می‌کند. این میان، تنها کسی که می‌تواند واقعاً کامرون را درک کن، کیت است که خود این تجربه را از سر گذرانده است.

خداحافظی از کسانی که دوستشان داریم هرگز آسان نیست. حال اگر این خداحافظی نه سفری دور و دراز بلکه مرگ باشد، شرایط طاقت‌فرساتر نیز می‌شود. بسیاری از مردم نیز هرگز فرصت نمی‌کنند بفهمند که پایانشان چه زمانی فرامی‌رسد و کسانی که می‌دانند نیز از حرف‌زدن درباره آن اجتناب می‌کنند تا مبادا شرایط را برای بازماندگان سخت‌تر کنند. امروزه پیشرفت‌های پزشکی باعث طولانی‌تر شدن عمر کسانی که به بیماری‌های خاص مبتلا می‌شوند شده اما دانش پزشکی ما هنوز به آن حد نرسیده که بتواند غم ابدی مرگ را از ما جدا کند. پنج مرحله مواجهه با مرگ خود یا عزیزان عبارت‌اند از انکار، خشم، چانه‌زنی (و بعد از اینکه مشخص شد چانه‌زنی بی‌فایده است) افسردگی و درنهایت‌پذیرش. آواز قو نشان می‌دهد که چطور فناوری دست آویزی برای چانه‌زنی به کسی که در شرف مواجهه با مرگ است می‌دهد. کامرون در جریان تصمیم برای مردن یا زنده ماندن گذر از هر پنج مرحله را به نمایش می‌گذارد.

سخت است باور کنیم که ماهرشالا علی با وجود بازی تحسین‌برانگیزش در هالیوود، قبلاً هرگز نقش اول هیچ فیلمی نبوده است. آواز قو، مرثیه بنجامین کلیری اما می‌کوشد این فقدان را جبران کند. علی نه‌تنها می‌تواند نقش قهرمان این فیلم علمی تخیلی و دراماتیک را بازی کند بلکه حتی می‌تواند دوباره نقشش را بازی کند!

با دو حالت احساسی که جز در رگه‌های احساسی خاصی کاملاً شبیه یکدیگرند و درعین‌حال به علت همان تفاوت‌های احساسی و دیدگاهی، بسیار یکتا به نظر می‌رسند. اگر بتوانید چنین داستان غم‌انگیزی که حاوی تجربه مرگ است را بدون ترس و نگرانی تماشا کنید در خواهید یافت که آواز قو یک فیلم علمی تخیلی خوب و یک درام قوی است.

آواز قو با مسائل هویتی، صداقت و غم و اندوه دست‌وپنجه نرم می‌کند و به‌دلیل اجرای پیچیده و قدرتمند ستارگانش و کاوش عمیق در مورد مسائل اساسی‌اش، هرگز ساختار کلیشه‌ای و فرمالیته پیدا نمی‌کند. این فیلم از نظر بصری دلنشین و از نظر فکری بسیار چالش‌برانگیز است و به‌عنوان فیلمی هشیار کننده ما را وامی‌دارد که به هویت خود و معنای هستی فکر کنیم.

مریم افشارحاتم

اخبار مرتبط

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

مطالب مرتبط