اخبار هنری :
دو نوع قانونِ اخلاقی وجود دارد، دو نوع وجدان: یکی برای مردها، و یکی بهکلی برعکسِ آن، برای زنها. زن و مرد حرفِ همدیگر را نمیفهمند؛ اما در زندگانیِ روزمره، معیارِ قضاوت دربارهی زن، قوانینِ مردانه است، درست مثل اینکه زن، زن نیست، بلکه مرد است.
زنِ خانه در این بازی [منظور «عروسکخانه» است] کارش به جایی میکشد که دیگر اصلاً نمیداند چه کاری درست است، و چه کاری غلط. احساساتِ طبیعی، از یک طرف، و اعتقاد به قدرتِ مردانه از طرفِ دیگر، کارِ او را به جنون میکشاند.
در جامعهٔ امروزی، زن قادر نیست که خودش باشد. این جامعه، جامعهییست منحصراً مردانه، با قوانینی که مردها وضع کردهاند، با مدعیان و قاضیانی که رفتارهای زنانه را از دیدگاهِ مردانه مورد قضاوت قرار میدهند.
زن در اینجا جعلِ سند کرده و به آن افتخار میکند، چون از عشقِ به شوهر دست به این کار زده، و قصدِ نجاتِ جان او را داشته. اما این شوهر، با استناد به قانون، به شرافتِ قراردادیِ خود مینازد، و با دیدی مردانه به قضیه نگاه میکند.
تضادِ اخلاقی. زن، درحالیکه بر اثرِ اعتماد به قدرتِ حاکم، دچارِ فشار و فروپاشی شده، ایماناش را به صلاحیتِ اخلاقیِ خود، و صلاحیتِ تربیتِ فرزنداناش، از دست میدهد؛ تلخاندیشی. در جامعهٔ امروز، یک مادر، مثل بعضی حشرات، بعد از عمل به وظیفهٔ تولیدمثل، پس مینشیند و میمیرد؛ عشق به زندگی، به خانه، به شوهر و فرزندان و خانواده. گاهگاهی، چنان که رسمِ زنهاست، به افکارِ خودش وقعی نمیگذارد. نگرانی و ترس، ناگهان برمیگردد. همهچیز را باید یکتنه بر دوش کشید. فاجعه نزدیک میشود، در کمالِ بیرحمی، ناگزیر؛ یأس، کشمکش و شکست.
تصویر: نیکی کریمی در فیلم «سارا» ساختهٔ داریوش مهرجویی ــ اقتباسی از نمایشنامه «عروسکخانه» نوشتهٔ هنریک ایبسن