اخبار هنری :
بخش «کنترل جهان» از اپیزود چهارم «تاریخهای سینما»
ما از یاد بردهایم که چرا جون فونتن (در سوءظن) خود را به سمت لبهٔ پرتگاه میکشد، جو مک کرا (در خبرنگار خارجی) برای چه کاری عازم هلند میشود، مونتگمری کلیفت (در اعتراف میکنم) چرا سکوت میکند، جنت لی (در روانی) چرا در بیتس متل توقف میکند، ترزا رایت (در سایهٔ یک شک) چرا هنوز عاشق عمو چارلی است، هنری فوندا (در مرد عوضی) چرا کاملاً هم بیگناه نیست و دولت آمریکا به چه انگیزهای اینگرید برگمان را (در بدنام) استخدام میکند؟ اما ساک دستی، اتومبیل در دل بیابان، لیوان شیر، پرههای آسیاب بادی، برس مو، ردیف بطریها، عینک، پارتیشن موسیقی و دسته کلید را به خوبی به یاد میآوریم. چرا که آلفرد هیچکاک با اینها و به واسطهٔ اینها در آن جایی که اسکندر، ژولیوس سزار، هیتلر و ناپلئون شکست خوردهاند، به پیروزی رسیده است، یعنی در اختیار گرفتن کنترل و زمام جهان.
شاید هزاران نفر سیب سزان را از یاد نبرده باشند، اما میلیونها نفر فندک فرد ناشناس (در بیگانگان در ترن) را به خوبی به یاد دارند. اگر هیچکاک تنها شاعر نفرین شدهای است که با این موفقیت روبرو شده، به این دلیل است که او بزرگترین خالق فرمهای قرن بیستم بوده است و این فرمها هستند که با ما از آنچه در کنه چیزهاست سخن میگویند.
Histoire(s) du cinéma, Le Contrôle de l’univers (Jean-Luc Godard, 1998)
ایپزود هفتم