جمعه, آوریل 26, 2024
خانهنقد و یادداشتنقد فیلم آمبولانس (Ambulance) | اکشنی با بازی جیک جیلنهال

نقد فیلم آمبولانس (Ambulance) | اکشنی با بازی جیک جیلنهال

اخبار هنری :

فیلم آمبولانس با بازی جیک جینلهال، اثری پُر تعقیب‌وگریز است که تنها می‌توان به اکشن‌اش دل‌خوش بود.

اگر به سینمای اکشن علاقه‌مند باشید، حتما اسم مایکل بِی (Michael Benjamin Bay) سازنده‌ی پسران بد (Bad Boys)، صخره (The Rock)، ۶ زیرزمینی (6 Underground) و ترنسفورمرز (Transformers ) به گوش‌تان خورده است. کارگردانی آمریکایی که آثارش به‌واسطه‌ی بودجه‌‌های کلان، سبک خاصی از فیلم‌برداری‌های سرگیجه‌آور، تدوین‌های تنش‌زا، انواع انفجارهای عظیم و جلوه‌های ویژه معروف هستند. مایکل بی، یکی از فیلمسازان مشهور در عرصه‌ی تولید فیلم اکشن است که فیلم‌هایش در گیشه با استقبال خوبی مواجهه شده‌اند و به فروش بالایی دست یافته‌اند. این کارگردان که در زمره‌ی موفق‌ترین فیلمسازان تجاری قرار دارد، ساخته‌هایش گاها مورد غضب منتقدان قرار می‌گیرند و بی‌ارزش خطاب می‌شوند.

فیلم آمبولانس (Ambulance)، جدیدترین اثر مایکل بِی، یعنی تصویر جدایی از دیگر آثار کارنامه‌ی فیلمسازی این کارگردان نیست. Ambulance اکشنی‌ است با خصیصه‌هایی به‌شدت تجاری که همانند سایر آثار بِی (Michael Benjamin Bay)، با صحنه‌هایی مملو از زدوخورد و درگیری پُر شده و یک دقیقه هم آرام نمی‌گیرد. آفتی که سینمای اکشن همیشه با آن روبه‌رو است، پیشی گرفتن فرم از محتوای اثر است که مایکل بِی نیز تخصص خوبی از خود در این قضیه نشان می‌دهد و همین اتفاق باعث شده که مخاطب هنگام تماشای این فیلم‌ها چشمانش را روی قصه‌ ببندد و تنها از اکشن‌، قاب‌بندی‌ها و سروصدای آن‌ها لذت ببرد. درواقع این کارگردان مهارت خاصی در پیشبرد سبک بصری و جنبه‌های فرمیک و اکشن دارد اما در سبک روایی استعداد خاصی از خود نشان نمی‌دهد.

فیلم با معرفی ویل (Yahya Abdul-Mateen II) شارپ آغاز می‌شود. او کهنه سرباز جنگ افغانستان است که حالا با مشکلات بیماری همسرش دست‌وپنجه نرم می‌کند و نمی‌تواند راهی برای تأمین مخارج بیمارستان او بیابد. ویل با پیشنهاد برادرش دنی ( Jake Gyllenhaal) دست به سرقت یک بانک می‌زنند اما نقشه‌ی این دزدی به‌خوبی پیش نمی‌رود و آن‌ها هنگام بیرون آمدن از بانک دچار مشکل می‌شوند. حالا ویل و دنی دو بازمانده از این سرقت در یک آمبولانس به‌همراه پلیسی زخمی و یک امدادگر در خیابان‌های بدون ترافیک لس آنجلس با نیروهای پلیس در حال درگیری هستند.

از مقدمه گرفته تا صحنه‌های آشفته سرقت (که خیلی سریع هم اتفاق می‌افتد) ۴۰ دقیقه اول Ambulance برای یافتن هر نوع ریتمی تلاش می‌کند. هنگامی که تعقیب‌وگریز طولانی آمبولانس آغاز می‌شود، فیلم در جایگاه محکم‌تری قرار می‌گیرد و تماشاگر وارد دنیای اصلی فیلم می‌شود اما این اثر هرگز به چیز مهم و عمیقی نمی‌رسد و بعد از مدتی به شکلی طاقت‌فرسا پیش می‌رود. آمبولانس یک فیلم پس از سرقت است، سرقتی ناموفق در مرکز فیلم که تنها بهانه‌ای برای یک تعقیب‌وگریز طولانی مدت می‌شود.

این نمایش بنای قصه‌اش را روی فرارهای دیوانه‌وار در خیابان‌های شهر می‌گذارد و با اکشن‌های سریع پیش می‌رود. آمبولانسی قرمز رنگ که با خود ۳۲ میلیون‌ دلار پول نقد را حمل می‌کند و دو برادر سارقی که هر طور شده باید از دست پلیس‌هایی که از زمین و هوا به دنبالشان راه افتاده‌اند، فرار کنند. همه‌ی فیلم به این هیجانات کاذب و بدون اصالت خلاصه می‌شود و تماشاگر مجبور است که مدتی بیش از ۲ ساعت را به‌پای فیلمی بنشیند که الکی یک ماجرای دزد و پلیسی را طول داده و تنها مشغول انجام یکسری اکشن‌های برق‌آسا و بیگ پروداکشن است. درواقع این فیلم برای تخصص‌های مایکل بی زمان می‌خرد تا او بتواند با خیال راحت علاقه‌های خود را به‌نمایش درآورد.

همانند بیشتر آثار کارنامه‌ی این کارگردان، بخش اعظم و عمده‌ی فیلم تاکتیک است و اکشن سرتاپای آمبولانس را در بر می‌گیرد و از محتوا و پیرنگ جلو می‌زند. به‌طوریکه تماشاگر نمی‌تواند به‌دنبال قصه‌ای برای دیدن باشد و هرچه که است به نقشه‌های دنی و ویل برای فرار و تلاش‌های نیروهای پلیس برای به دام انداختن آن‌ها ختم می‌شود. تا جائیکه اگر بیننده پلان‌هایی از فیلم را نبیند، چیزی از داستان فیلم را از دست نداده و تنها از تماشای صحنه‌های اکشن آن محروم شده است! اکشن در فیلم آمبولانس هم یک برگ برنده است و هم میانبری برای سقوط. بِی، تمام استعدادش را روی زدوخوردها، انفجارها، تیراندازی‌ها و رانندگی‌های جنون‌آمیز به‌کار بسته و با دقت خوبی آن‌ها را دکوپاژ کرده است. اما همین تمرکز بیش از حد روی مسائل فنی و فرم، آمبولانس را از داشتن قصه‌ای گیرا و قابل دفاع دور می‌کند و اکشن مایکل بِی را تبدیل به خصیصه‌ای خوش آب‌ورنگ اما داستان‌سوز می‌کند. درواقع آخرین چیزی که کارگردان و فیلمنامه‌نویس به آن اهمیت می‌دهند، روایت داستانی با انسجام خطی و شخصیت‌های قدرتمند و قابل‌اعتنا است.

در کشاکش سایه‌ای که غلظتِ تاکتیک‌ها روی فیلم می‌اندازند، شخصیت‌ها رویه‌ای تک بُعدی به‌خود گرفته و به حاشیه‌ی قصه رانده می‌شوند. کارکترها کمرنگ‌ترین و مجهورترین المان‌ها و اتفاقات فیلم آمبولانس‌اند که زیر چرخ‌های این تعقیب‌وگریزهای خیابانی له شده‌ و از بین رفته‌اند. هر یک از این کارکترها تنها صاحب یک یا دو ویژگی نه‌چندان برجسته‌اند که به‌صورتی کمرنگ، تلاشی ناکارآمد را برای پروسه‌ی شخصیت‌پردازی انجام می‌دهند که دست آخر این ویژگی‌ها و اهتمام‌ها تنها جنبه‌ای تزئینی به خود گرفته و کارکترها را تبدیل به عروسک‌هایی کنترل‌شونده کرده است. درواقع آن‌ها وارد قصه می‌شوند و شما تا پایان نمی‌دانید که آن‌ها چه کسانی هستند.

کَم (Eiza Gonzalez) امدادگری که در آمبولانس سرقت‌شده مشغول مداوای افسر زخمی است، آنقدر غیردراماتیک و تخت ظاهر شده که مخاطب تصوراش بر این می‌رود که مایکل بِی، تنها صرفا به‌خاطر نمایشی که از زنان دوست دارد در فیلم‌هایش ارائه دهد، او را گروگانی برای این سرقت نافرجام در نظر گرفته است. در تمام طول این ۲ ساعت، کَم شخصیتی بیگانه است. بیننده به‌خوبی متوجه جهت فکری او نمی‌شود و در آخر فیلم نیز نمی‌توان درک کرد که چگونه شخصیتِ مثلا خشک و جدی او تغییر کرد و به‌دنبال کودکی که نجات‌اش داده بود رفت یا چگونه احساس بر او غلبه کرد و ویل را نجات داد. گفتن دیالوگ‌هایی مثل، “من دانشجوی انصرافی پزشکی بودم! سومصرف آمفتامین داشتم و گند به همه چی زدم!”، کمکی به حل ایده‌های شخصیتی کَم نمی‌کند و در خدمت شخصیت‌پردازی نیست، چراکه دیالوگ‌ها نه شخصیت او را به ما می‌فهمانند و نه می‌توانند گذشته‌ی او را برایمان تداعی کنند، درواقع، نمایشِ دراماتیک روند رشد و تغییر این شخصیت نیازمند دانستن گذشته‌ای غلیظ‌تر از اوست.

شخصیت دنی و ویل هم، قربانی آنهمه اکشن و تعقیب‌وگریز هستند، هیچ‌چیز نمی‌تواند توجیحی برای مهارت‌های ویل باشد، حتی اگر از او به‌عنوان یک کهنه سرباز یاد کنند. ویل با مهارتی خارق‌العاده همه را کنار می‌زند، باعث خرابی‌های زیادی می‌شود ولی برای خودش و آمبولانس‌اش هیچ اتفاقی نمی‌افتد، مخاطب در این شرایط تنها چیزیکه به ذهن‌اش خطور می‌کند، تزئینی بودن پهبادها، تک‌تیراندازها و ماشین‌های پلیس برای یک فیلم اکشن است، اکشنی که برای قوام بیشتر زرق‌وبرق‌اش، پیرنگ و شخصیت‌پردازی را فدا کرده است. دنی مغز متفکر ساعت‌هایِ پس از سرقت، اوضاع‌اش از ویل و کَم، بدتر است. او شبیه‌ به یک انسان اندرویدی عمل می‌کند، شخصیتی که تنها برای فرار از دست نیروهای پلیس برنامه‌ریزی شده است. دنی در ارائه‌ی وضعیت‌اش ناآشناتر از هر شخصیتی در فیلم است، تاجائیکه بعد از پایان آمبولانس، تماشاگر اولین چیزی که فراموش می‌کند، شخصیت دنی است.

اغراق جز جدانشدنی دنیای فیلم‌های مایکل بِی است. کارنامه‌ی او مملو از آثاری است که اکشن‌ها و اتفاقاتشان با غلظت بسیار بالایی به‌نمایش درآمده‌اند. در این فیلم، کَم به‌همراه ویل یک عمل جراحی بسیار سنگینی را داخل آمبولانس و در خلال رانندگی‌های جنون‌آمیز انجام می‌دهد و جلوی خون‌ریزی پلیس زخمی را با کلیپس موهایش می‌گیرد! این عمل جراحی حین تعقیب‌وگریزها ما را به یاد فیلم ۶ زیرزمینی‌اش می‌اندازد و سینمای این کارگردان را تکرار می‌کند. رانندگی‌های فوق‌العاده‌ی ویل، زخمی نشدن آن‌ها، پهبادهایی که نمی‌توانند آمبولانس را متوقف کنند، همه‌وهمه نشان از ادامه‌ی جهان‌بینی‌های این کارگردان دارد.

عقیده‌ای که می‌گوید، قوانین ما نیازی به داشتن عینیت در جامعه‌ی واقعی ندارد. آمبولانس یک فیلم دیگر از مایکل بِی است، اثری مهیج اما بدون اصالت که پُر از سروصدا و ایده‌های کهنه‌ی هالیوودی است که با جلوه‌های ویژه‌ی گران‌قیمت، فیلم‌برداری‌های زمینی و هوایی با زوایایی خاص، رنگ‌های قابل‌توجه، استفاده از جذابیت زنان و نبود روایتی گیرا، خود را نمایشی تجاری معرفی می‌کند.

سوگند مختاری

اخبار مرتبط

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

مطالب مرتبط