اخبار هنری : داستان جیمز کومی با درخشش گلیسون در نقش ترامپ
آیا این امکان وجود دارد که چیزی خیلی کهنه و در عین حال تازه به نظر برسد؟ تماشای The Comey Rule «قانون کومی» مینیسریال دو اپیزودی جدید شوتایم، درباره دوران چهارساله ریاست افبیآی توسط جیمز کومی که بین دولت اوباما و ترامپ جریان داشت، از برخی جنبهها مانند قدم گذاشتن در یک دوره تاریخی قدیمی است. در دقایق آغازین، ما کومی را در صبح مصاحبه شغلیاش با اوباما در کاخ سفید ملاقات میکنیم. کومی (بازی جف دنیلز (Jeff Daniels)) به کمدش خیره میشود و به این فکر میکند که کدام کت و شلوارش را بپوشد. بالاخره همسرش یکی را برای او انتخاب میکند. پیشپا افتادگی این لحظه واقعا مسخره است.
چند سکانس بعد، ماجرا وارد دفتر بیضوی کاخ سفید میشود. خارج از دوربین، صدای آشنایی را میشنویم، یک صدای بم که مانند تیغ به درون ما نفوذ میکند. رئیسجمهور اوباما (کینگزلی بن ادیر (Kingsley Ben-Adir)) پشت تلفن است، و به یک فرماندار یا مقام دولتی در آمریکا اطمینان میدهد که کمک در راه است. سپس او به کومی خوشآمد گرمی میگوید – یک جمهوریخواه که قبلا در دولت جرج بوش هم خدمت کرده است. سال ۲۰۱۳ است. هشت سال پیش. اما زمانی آنقدر نزدیک که کاملا قابل لمس است، گویا این اتفاقات در حال رخ دادن پشت یک درب شیشهای هستند. با توجه به اینکه میدانیم چه هرج و مرج و بدبختیای پس از آن رخ میدهد، شاید بهتر باشد داستان را تماشا نکنید.
The Comey Rule یک سریال کامل نیست، اما جیمز کومی هم مرد کاملی نیست. او خودش هم این را میداند چون در رمان خاطراتش A Higher Loyalty: Truth, Lies, and Leadership که سال ۲۰۱۷ منتشر شد و این سریال براساس آن ساخته شده اعتراف کرد که لجوج، مغرور، از خود راضی و متکبر است.
به نظر میرسد که تهیهکنندگان هم این دمدمیمزاجی را با قهرمان خود به اشتراک گذاشتهاند. راوی داستان سریال، و اولین شخصیتی که با او آشنا میشویم، کومی نیست بلکه راد روزنتاین (اسکوت مکنیری (Scoot McNairy)) معاون دادستانکل است که پیشنویس کومی را تنظیم کرده بود، که اخراج این رئیس را در سال ۲۰۱۷ توجیه کرد. او کومی را یک پسر پیشاهنگ خطاب میکند.
در واقع، در آغاز، این مرد مثل یک دانشآموز ساده با کت و شلوارهای سفارشی به نظر میآید. فیلمنامه جزئیات کتاب را بازگو میکند: اینکه کومی یک رئیس عصر جدید بوده که در سخنرانی مقدماتی خودش به ۳۷۰۰۰ هزار نفر از کارمندان افبیآی دستور داده تا کسی را دوست داشته باشند، چون برای آنها خوب است. او دوست دارد مردم را با پرسیدن اینکه آبنبات هالووینی مورد علاقه آنها چیست خلعسلاح کند. او وقتی عصبانی میشود، میگوید که چیزی او را منجمد کرده است. او حتی وقتی حسننیت دارد هم میتواند مغرور باشد. دنیلز این نقش را با رگههایی از کاملا متفکرانه تا شدیدا نمایشی بازی میکند.
این داستان تمام نقاط عطف انتخابات سال ۲۰۱۶ و پیامدهای آن را دربر دارد: هک شدن کمیته ملی دموکرات توسط روسیه؛ رسوایی پیتزاگیت؛ ملاقات ناگهانی دادستان کل لورتا لینچ با بیل کلینتون در فونیکس؛ کشف ایمیلهای کلینتون روی لپتاپی متعلق به آنتونی وینر؛ پرونده استیل. کومی و تیمش مانند یک بوکسور مبهوت در رینگ هستند که دچار بحرانهای گوناگون میشوند. هر بار که آنها از یک بحران عبور میکنند، با یک مشت آپرکات پرقدرت روبرو میشوند.
در طول راه، ما با ردیفی از بازیگران روبرو میشویم که بهترین بازی خود را انجام میدهند: مایکل کلی (Michael Kelly) در نقش اندرو مککیب؛ هالی هانتر (Holly Hunter) در نقش دادستان کل سالی ییتس؛ ویلیام سدلر (William Sadler) در نقش ژنرال مایکل فلین، و جاناتان بنکس (Jonathan Banks) بازیگر Breaking Bad «برکینگ بد» در نقش جیمز چپر مدیر اطلاعات ملی. در این سریال شاهد شخصیتها و حوادث زیادی مربوط به امنیت ملی هستیم، اما همه آنها به خوبی در این درام سیاسی جای داده شدهاند.
اما وقتی دونالد ترامپ وارد ماجرا میشود تنش داستان بالا میرود. ترامپ با بازی خشن و غران برندون گلیسون (Brendan Gleeson)، مردی است که اعتقاد راسخ کومی به قوانین و هنجارها را خنثی میکند. دنیلز در لحظههایی که این دو در کنار یکدیگر هستند بهترین بازی خودش را ارائه میدهد و ناراحتی عمیق کومی را با رفتاری سرد و نگران به تصویر میکشد. در حالی که کومی به فلسفه روشنگری و عقل تمایل دارد، ترامپ یک حیوان درنده است. گلیسون این وحشی بودن را خیلی عالی نشان میدهد، مخصوصا در یک مصاحبه مطبوعاتی که دوربین نمای نزدیک صورتش را به تصویر میکشد. ابروهای درهم و چشمان نافذ، لبهای غرغرو، از خود راضی بودن و چرندیات – همگی در هنرنمایی گلیسون قابل مشاهده هستند.
نیازی نیست به شما بگوییم رابطه کومی و ترامپ به کجا ختم میشود، یا داستان چطور به پایان میرسد. این داستان به همان اندازه که در واقعیت دردناک بود در اینجا هم به همان شکل به تصویر کشیده شده است. نکته احتمالا دردناکتر این است که به یادمان میآورد یک مرد باهوش و شریف که فقط میخواست آدمهای بد را متوقف کند، با این باور که خودش قطب اخلاقی افبیآی و حتی دولت آمریکا است، راه را برای همان آدم بدها باز کرد – و خودش تنها کسی بود که میتوانست این اشتباه را جبران کند.