اخبار هنری – حمید توران پور : بازیهای بامزه هانکه درباره نوع خاصی از غریبههای خطرناک هستند. آن سایههای شومی که در زندگی واقعی جرات شناختنشان را نداریم. آدم بدهایی از آن نوعش که به تو حمله میکنند اما نباید انتظار داشت که حمله کردنشان به معنای حمله و فرار کردن محض باشد. آدم بدهایی که کنارت راه میروند. کنارت میایستند با دوستانت سلام میکنند. دوستت نیستند اما از دور به نظر مشترک تو و دوستانت هستند.
کنارت میایستند و تو نمیدانی چه میخواهند. بعد میفهمی آنها فاصله ی بین تو و خودشان را آرام آرام از بین میبرند. اما نه با جلو آمدنی وحشیانه. این فاصله میتواند همان غریبگی باشد. همان نگاه کلیشه ای به بد بودن. یا حتی میتواند هنوز گرم نشدن برای شروع یک بازی باشد.
در بازیهای بامزه دو مرد جوان خانواده های در حال مسافرت را قربانی میکنند. با پله قرار دادن همان خانواده خانواده ای دیگر را در حال سفر پیدا میکنند. جوری که انگار سفر رکن اصلی بازیشان هست. طبعا خانوادههایی که آشنایان بیشتری در نزدیکیشان هست سوژه مناسبتری هسند. گرگهایی که هر چه بیشتر باشید احتمال حمله کردنشان بیشتر است زیرا آنها سوژهای را انتخاب میکنند که بعد از آن سوژه، قربانی های بعدی خود به خود آماده باشد.
در سکانسهای این فیلم چوب های گلف به عنوان یکی از وسیلههای بازی متجاوزگران فیلم مورد استفاده قرار میگیرد. همچنین سکانس اول فیلم وسایل یک خانواده ی مسافر خودنمایی میکند. طوری که مخاطب احساس کند
این بازی هم میتواند مثل همهی بازیهای دیگری باشد که فقط در وقت مسافرت به آدمها میچسبد. مجبوری بلد شویشان و باخودت چوب های گلف، پاروها و قایق و … میآوری.
متجاوزگران وقتی خانوادهای را قربانی کردند آن خانواده را وادار میکنند در برابر خانوادهای دیگر آنها را را جزیی از دوستان خودشان جا بزنند. این متجاوزان کاری میکنند قربانی بعدیشان به هیچوجه زودتر از وقت معین بازیاش شروع نشود. آنها می گویند وقت معرفی ما به خانواده ی محترم دیگر لازم نیست از این بازی حرفی بزنی. آنها میگویند ساکت و آرام ما را دوست خانوادگی معرفی میکنی. با اینکه تا الان احتمالا یکی از زخمی ترین و کهنهکارترین بازیکنان این بازی شدی اما آشنا کردن آدم ها با این بازی هنوز در دستان ماست. برای همین یک بازیکن درین بازی هر چه قدر هم بازی کرده باشد. هیچوقت اجازه ندارد کسی را با این بازی آشنا کند چه برای نجات خودش و چه برای آگاهی دیگران از خطری که انتظارشان را میکشد.
در بیشتر فیلم های میشاییل هانکه اشیا و کودکان کارکردی متفاوت دارند. کودکان ساکتی که حتی اگر بیگناه باشند کودکان مرموز و گاهی دلهره آوری به نظر میرسند و مخاطب دوست دارد ببیند ادامه فیلم چگونه راز این کودکان را برملا میکند(اشاره به روبان سفید). در این فیلم نیز کودک خانواده بیشتر از این که قربانی بازی شود کودکیش وسیلهای برای بازی قرار میگیرد. کودکی کودکان در فیلمهای هانکه درواقع قوانین مربوط به ناخودآگاه بشر را بازنمایی میکنند.
از طرف دیگر اشیا همانطور هستند که در فیلم های پلیسی مورد استفاده قرار میگیرند. اینبار نه برای ردیابی یک گناه بلکه برای یک گناه و تکمیل یک جنایت اما همانطور معما گونه و به عنوان نشانه مورد استفاده قرار میگیرند. درواقع هانکه با حل نکردن راز اشیا و کودکان به جای پاسخ دادن به میل و خلق لذت خود جریان میل را مدام پیگیری میکند،بی توقع پاسخی از آن.
وقتی فیلم بازیهایبامزه در جشنوراه کن اجرا شد کارگردان نامی آلمانی ویم وندرس به نشانهی اعتراض به خشونت بیش از حد فیلم سالن را ترک کرد. نوع اعتراض نه تنها بر ضد فیلم قرار نگرفت بلکه شهرت فیلم را بیشتر کرد.
از اینگونه اعتراضات به هانتکه زیاد شده است اعتراضاتی که درواقع بیشتر از اعتراض احساس مخاطب را از تماشای فیلم نشان میدهند. برای مثال زمانی از استادی در یک دانشگاه خواستند نظرش را درمورد فیلم مستاجر رومن پولانسکی بگوید. استاد رفت یک سر تخته سیاه ایستاد. ناخن انگشت دست خود را بر نقطه ای از آن قرار داد و بعد در همان حالت با سرعت زیاد کل طول تخته سیاه را تا آن سرش دوید
حمید توران پور