داستان زندگی من (اینگرید برگمن و آلن برجس) ترجمه آنتونیا شرکا

هنوز عکسی دارم که در آن به شکلی باور نکردنی خوشبختی از سر و روی مان می‌بارد. در مکان کوچکی بودیم که مردم برای رقص به آنجا می‌رفتند. باید تنها باری باشد که با روبرتو (روسلینی) رقصیدم. بگذریم که به هیچ عنوان رقصنده خوبی نبود، با این حال آن شب با من رقصید. فکر می‌کنم حاضر بود هر کاری بکند تا مرا به دست بیاورد. عکاس‌ها همه جا دنبالمان می‌کردند و روبرتو به قدری بشاش بود که اصلا اهمیت نمی‌داد آنان را براند. تا این‌که آن عکس معروف در مجله لایف به چاپ رسید. عکسی که از ما، زمانی‌که دست در دست هم از پله‌های یکی از آن برج‌های گرد ساحل آمالفی بالا می‌رفتیم گرفته شده است. پس از چاپ آن عکس، همه‌ی دنیا دانست که دیگر زنی از دست‌رفته هستم.

آخرین خبرها

اخبار مرتبط