«کولونیا روما» نام شهری در مکزیک که بهتازگی «آلفونسو کوآرون» فیلمساز مکزیکی، نام آخرین ساختهاش «روما» را از آن وام گرفته، شهری که کارگردان در آن کودکیاش را سپری کرده است، زمان داستان فیلم نیز مربوط به همان دوران یعنی سالهای ۷۱-۱۹۷۰ همزمان با کشتارجمعی دانشجویان توسط سربازان آموزش دیده و متبحر آن دوره است، فیلم با اشاره به این واقعه سوار بر بستر تاریخی داستان، بهطور موازی و همزمان به سرنوشت محتوم خدمتکار مهربان و زحمتکش «کلئو» و «سوفیا» خانم خانه پرداخته است.
خط اصلی داستان روایتگر درد مشترک این دو زن از دوطبقه متفاوت در این برهه از زمان است روایتی که مضمون اصلی درام را تشکیل میدهد، گویی چندان تفاوتی نمیکرد از چه طبقه اجتماعی و در چه شرایطی باشی، زن بودن کافی بود تا تجربه این دو شخصیت اصلی روما را در آن سالهای مکزیک درک کنی. کوآرون بهروشنی این موضوع را در قالب دیالوگ اظهار میکند در سکانسی که سوفیا پس از ترک همسرش مست به خانه بازمیگردد و صورت کلئو که او هم بهتازگی در عشق ناکام مانده بین دو دست خود گرفته میگوید «ما تنهاییم، مهم نیست چی بهت میگن، بههرحال ما زنها همیشه تنهاییم» پس از پذیرش این واقعیت است که سوفیا و کلئو با شرایطی که ناخواسته گرفتار آن شدهاند خود را وفق داده و تلاش میکنند سکان زندگیشان را به دستگیرند، درست مانند زمانی که سوفیا ماشین خرید تا جایگزین ماشینی شود که کنترلش برای او دشوار بود.
پیوند هوشمندانه و زیبای خاطرات شخصی کارگردان با وقایع تاریخی آن دوره بهمنظور بیان شرایط اجتماعی سیاسی سالهای ۷۱-۱۹۷۰ مکزیک قطعاً نظر داوران و منتقدان جشنواره ونیز و دیگر جشنوارهها را جلب کرده و خواهد کرد.
استفاده از نشانههای بصری برای القای کمالگرایی از شرایط اجتماعی تحمیلشده با المانهایی مانند هواپیما در تیتراژ آغازین و پایانی و همچنین در سکانس آخر، بالا رفتن کلئو از پلهها به سمت بالاترین نقطه ساختمان علیرغم موضوع تلخ داستان، فضایی روشن و امیدوارانه به فیلم بخشیده و آن را به یک فیلم احساسی و لطیف تبدیل کرده است. تیتراژ بسیار زیبای فیلم که از همان آغاز توانایی هنری کارگردان را به رخ میکشد و ازلحاظ بصری بیشتر شباهت به یک اثر هنری دارد، توقع تماشاگر را برای دیدن یک فیلم منسجم و زیبا بهخوبی برآورده میکند.
«روما» ساخته کارگردان مکزیکی «آلفونسو کوآرون» که بهتازگی برنده جایزه شیر طلایی ونیز شده و تحسین منتقدان بسیاری را برانگیخته است.
«کولونیا روما» نام شهری در مکزیک که کوآرون سالهای کودکیاش را آنجا سپری کرده، درواقع داستان فیلم برشی از زندگی او در سالهای ۷۱-۱۹۷۰ است، به گفته خود شخصیترین فیلمش تاکنون بوده است.
خط اصلی داستان بهطور همزمان و موازی، روایتگر درد مشترک دو زن از دوطبقه متفاوت «کلئو» خدمتکار مهربان و زحمتکش و «سوفیا» خانم خانه با سوار بر بستر تاریخی آن دوره که مقارن است با کشتارجمعی دانشجویان توسط سربازان آموزش دیده، گویی چندان تفاوتی نمیکرد از چه طبقه اجتماعی و در چه شرایطی باشی، زن بودن کافی بود تا به سرنوشت محتوم دو شخصیت اصلی داستان گرفتار شوی.
حضور کمرنگ و سایهوار و عمدتاً منفی مردان، فضایی زنانه از فیلم ساخته که شاید از یکسو به تأثیر حضور زنان در زندگی شخصی کارگردان برمیگردد و از سویی پیوند هوشمندانه و زیبایی است تا وسیله و بهانهای باشد برای روایت شرایط نابرابری اجتماعی آن سالها.
تیتراژ بسیار زیبای فیلم که از همان آغاز توانایی هنری کارگردان را به رخ میکشد توقع تماشاگر را برای دیدن یک فیلم منسجم و زیبا، بهخوبی برآورده میکند.
آلفونسو کوآرون، کارگردان، نویسنده، تهیهکننده و تدوین گر سینماست که عمده فیلمهای او مانند «جاذبه»(۲۰۱۲)، «فرزندان انسان»(۲۰۰۶)، «هری پاترو زندانی آزکابان»(۲۰۰۴) و «پرنسس کوچک»(۱۹۹۵) موردتوجه قرارگرفته است.