اخبار هنری : نمیتوانم جلوی خنده ام را بگیرم؛ مثل باقی تماشاگران سالن. اگر بخواهم جلوی خودم را بگیرم و به فیلم رحم کنم می گویم: آن شب یک کپی بد از فیلم بد شاینینگ کوبریک است؛ اما از آنجا که آدم بی رحمی هستم می گویم: آن شب یک شوخی بزرگ است؛ یک فیلم کاملا مضحک، بی ارزش و «غیر قابل تحمل».
کارگردانش جنبه ی تکنیک را ندارد؛ هر چه بلد هست و نیست را استفاده می کند تا بالاخره یک «چیزی» در بیاورد. اما ناتوان است؛دوربینش منقطع و بی شخصیت است. گاهی روی دست و لرزان، لحظه ای دیگر اکستریم لانگ و با فاصله ی زیاد از شخصیت ها و نظاره گر آنها؛ و در باقی نماها اکستریم کلوز بازیگران بی استعداد و فاقد میمیک برای دوربین.
قابل پیش بینیست؛قبل ازاینکه حتی بخواهد بترساند – یا بازی دهد، تماشاگر حرکت بعدی اش را می خواند و به او نیشخند می زند.تعلیق ندارد؛لق دارد! از یک حربه – غیب شدن و ناگهان ظاهر شدن و صداهای بیرون محیط – بارها و بارها استفاده می کند و تبدیل به موتیف می کندش؛ موتیفی که حکم تحقیر کارگردانش را به دست تماشاگر امضا می کند.
کات ها و حرکات دوربین آماتورگونه می نمایاند. دوربین ملق می زند؛ سیصد و شصت درجه بین زمین و هوا میچرخد تا یک هلی شات ساده از حرکت ماشینی در جاده – که این را هم از کوبریک دارد – بگیرد.زیادی روی نماها مکث می کند و زوم این ها وحشت را به زور می خواهد به شخصیتش تحمیل کند. گاهی هم دوربین، سوبژکتیو نوزاد می شود؛ احمقانه نیست؟!
کات ها هم در ادامه ی این دوربین بی شعور می آید و دائما احساس ما را از صحنه و شخصیت ها به تصویری کاریکاتوری از راهرو یا آن پسر بچه یا حتی یک تابلوی ماگریتی – مثل اینکه آقای کارگردان انتلکت هم هست – پرت می کند؛ و نابلدی فیلمساز را به اوج می رساند. سودای سیمرغ؟ کارگردان باید فعلا درسودای فرار از سالنِ سینماهایی باشد که تماشاگرانش او را «هو» می کنند.
یاشار یوسفی