پنج‌شنبه, می 2, 2024
خانهنقد و یادداشتنقد فیلم خرچنگ سیاه (Black Crab) | ماموریتی برای آخرالزمان

نقد فیلم خرچنگ سیاه (Black Crab) | ماموریتی برای آخرالزمان

اخبار هنری :

فیلم خرچنگ سیاه (Black Crab)، قصه‌ای تلخ از دنیای آینده است. زمانیکه قرار است همه چیز سقوط کند.

فیلم‌های آخرالزمانی جزو آن دسته از زیرژانرهای مهیجی هستند که جذابیتی تضمین شده برای تماشاگر دارند. آثاری که آدرنالین مخاطب را میلی‌متر به میلی‌متر و کنترل‌شده تحت فرماندهی خود درمی‌آورند. آثار دیستوپیک به‌واسطه‌ی خلق جهانی نامانوس و تنش‌زا فارغ از هر کیفیتی که داشته باشند، وسوسه‌ای خوشایند برای تماشاگر خواهند بود. تاریخ‌های آلترناتیو، تغییرات آب‌وهوایی ریشه‌ای، سیستم‌های حکومتی فاشیست، جنگ‌های بدون پایان و … ترس‌های بشر امروز از فردایش هستند که شرکت‌های فیلمسازی با تکیه بر این مسائل فوبیک اقدام به تضمین گیشه در آثارشان می‌کنند.

فیلم خرچنگ سیاه، اکشنی است در دل یک آخرالزمان، دنیایی که طبق المان‌های ژانریک این‌گونه سینمایی، در آن جنگی فراگیر دنیا را دربر می‌گیرد و تعدادی هم برای نجاتش باید دست به اعمال قهرمانانه بزنند. این اثر در میان فیلم‌های تجاری این روزهای سینما که به‌واسطه‌ی مشکلات عمیق پرداختی در فیلمنامه‌ و ساختار به نمایش‌هایی خسته‌کننده تبدیل شده‌اند، اثری تمییزتر و سرگرم‌کننده‌تر است. هر چند که این فیلم نیز از شکستگی‌های ژانری و یکسری مشکلات پیرنگی هم رنج می‌برد. خرچنگ سیاه را نمی‌توان جز آثار خوب و مهم دیستوپیایی ارزیابی کرد و جهان‌بینی متفاوتی را از درونش بیرون کشید. بااین‌حال Black Crab، یک نمایش اکشن و سرگرم‌کننده از دنیایی سقوط کرده است که می‌تواند تماشاگر را برای مدتی سرگرم کند.

خرچنگ سیاه مثل بیشتر فیلم‌های علمی‌تخیلی و آخرالزمانی با پلانی خانوادگی و به‌دور از هرج‌ومرج شروع می‌شود. آرامشی که چندان به درازا نمی‌کشد و فیلم با حمله‌ی مهاجمانی ناشناس، کار خود را آغاز می‌کند و تماشاگر را به دنیای دیستوپیک خودش می‌برد. همه‌چیز در این جهانِ آینده بهم ریخته است، دولت‌ها درگیر جنگ‌های خونینی با یکدیگر هستند و از طرفی هم صدها آواره در اردوگاه‌های حفاظت شده و نامناسب گیر افتاده‌اند. تغییرات آب‌وهوایی شدیدی یخ‌زدگی یکپارچه‌ای را در مناطقی از زمین ایجاد کرده؛ و این شرایط نیز رو به وخامت می‌رود.

یخ، رنگ‌های سرد، خشونت‌‌، آوارگی، جنگ‌های مبهم و غیره فضاسازی‌هایی دراماتیک‌اند که در خدمت قصه پیش‌روی می‌کنند. در این شرایط تماشاگر می‌تواند آرام‌آرام خودش را با قصه‌‌ای آخرالزمانی همراه کند. خرچنگ سیاه (Black Crab) از لحاظ بصری و قراردادهای مرسوم این زیرژانر، تا جائیکه توانسته نسبتا خوب ظاهر شده و شرایط تقریبا مناسبی را برای تعریف قصه‌اش فراهم کرده است.

در چنین موقعیتی که دنیا رویه‌‌ای نابودکننده به خود گرفته، یکی از جبهه‌های نبرد برای تغییر سرنوشت جنگ چند سرباز را که حامل کپسول‌هایی سری هستند، به مأموریت خرچنگ سیاه می‌فرستد. اقدامی که آخرالزمانی دیگر را به بار خواهد آورد. و حال این سربازان هستند که باید تصمیم درستی برای دنیا بگیرند.

بیشتر لوکیشن‌های فیلم خرچنگ سیاه روی یخ‌ می‌گذرد. چراکه به‌خاطر تغییرات آب‌وهوایی، جزایر به‌طور کامل در سرما فرو رفته‌اند و سربازان هم مجبورند کیلومترها مسافت را با اسکی روی یخ طی کنند. این بخش از طرح فیلم، یکی از متفاوت‌ترین پیش‌روی‌های سربازان در میدان جنگ است که پیش از این نیز فیلم قهرمانان تلمارک (The Heroes of Telemark) با استفاده از داستانی واقعی، چنین عملیاتی را خلق کرده بود. ایده‌ی اسکی روی یخ، یک فکر دراماتیک فوق‌العاده است که فیلم توانسته با جهان‌سازی برگرفته از تغییرات آب‌وهوایی شدید و همچنین استفاده از شرایط بومی سوئد بدان دست پیدا کند. فیلمساز با این تمهید فضاسازی را کاملا در خدمت پیرنگ اثر درآورده و هوشمندی کاملا قابل‌اعتنایی را به‌ خرج داده است. عملی دراماتیک و پیرو روابط علت و معلولی که مجرای مناسبی برای ادامه‌ی نمایش است.

با وجود فضاسازی‌های مناسب، فیلم جنگی ساده‌انگارانه دارد و اطلاعات دراماتیک و مناسبی درباره‌ی آن داده نمی‌شود. علت حملات مشخص نیست، دشمن تعریف نمی‌شود، نمی‌دانیم که چه چیزی دنیا را به این روز انداخته و از طرفی هم دلیل مشخصی برای بردن دختر کارولین لید (Noomi Rupace) وجود ندارد. درواقع این ایده‌ی آخرالزمانی در حد فکر اولیه‌ی طرح باقی مانده و در ادامه هرچه که نمایش داده می‌شود، به اکشن روی یخ‌ها و تلاش سربازان برای زنده ماندن و رسیدن به پایان مأموریت مربوط است. از زمانی‌که لید و گروهش پا به مجمع‌الجزایر یخ‌‌زده‌ی سوئد می‌گذارند، خرچنگ سیاه دیگر دیستوپیک نیست و تغییر ماهیت می‌دهد، جائیکه فیلم شبیه تریلرهای اکشنی می‌شود که لیام نیسون ( Liam Neeson) برای نجات دخترش به‌جای آتش باید از یخ‌ها عبور کند.

اجراهای اکشن فیلم قدرتمندانه هستند و برای تماشاگری که می‌خواهد لحظات سرگرم کننده‌ای داشته باشد، بستر نسبتا خوبی فراهم شده است. اما تنها این زدوخوردهااند که اضطراب می‌آفرینند و به محض رسیدن به نقطه‌ی کات، درجه‌ی نمودار هیجانی فیلم نیز به‌شدت افت می‌کند و مخاطب در جریان هیجانات جعلی فیلم قرار می‌گیرد. درواقع فیلمساز به تعلیقی که پیرو قوانین علت‌ومعلولی باشد، اعتقادی ندارد و با ایده‌ای که برگرفته از فیلم‌های تجاری اکشن است پیش می‌رود. استفاده از مرگ افراد گروه تنها و راحت‌ترین شیوه‌ی این فیلم برای خلق اضطراب است و این عنصر مهم به شیوه‌ی دیگری متولد نمی‌شود.

در پرده‌ی سوم جائیکه فیلمساز به فکر نجات خرچنگ سیاه‌اش می‌افتد و ماهیت کپسول‌ها را مشخص می‌کند، باز هم نه تعلیقی ایجاد می‌شود و نه فیلم به مسیر آخرالزمانی‌اش بازمی‌گردد، چراکه این تمهید دیر اتفاق می‌افتد و رفتن پلان‌های فیلمنامه از نقطه‌ی A به B در دیگر پرده‌ها آنقدر ساده، روان و برهم منطبق شده است که در پرده‌ی سوم نیز اثرش را می‌گذارد. حتی اگر در این بخش هم گره‌هایی فوق‌العاده بسط‌پذیر بارگذاری شود، Black Crab دیگر نمی‌تواند اثری استخوان‌دار باشد. این تغییر ریتم ناگهانی که به‌واسطه‌ی تغییر عقاید لید و برملا شدن ماهیت محموله‌ها می‌انجامد، تنها اعتماد مخاطب به فیلم را بیش‌ازپیش کم می‌کند و تنها دلیلی که بیننده برای اینکار می‌بیند، بی‌تجربگی کارگردانی است که به هر طریقی شده، می‌خواهد بیننده‌اش را از دست ندهد.

این اکشن دیستوپیایی که بیشتر زمان‌اش را با چند سرباز روی یخ می‌گذراند، تنها یک شخصیت در دل قصه‌ی خود برای نمایش دارد. لید تنها قهرمان فیلم است که پس‌زمینه‌ای نسبتا روشن از خودش نشان می‌دهد و می‌توان او را در فیلم به یاد آورد. اما بااین‌حال، این شخصیت آنچنان که باید هویتی قابل قبول از خود نشان نمی‌دهد. لید به‌خاطر پیدا کردن دخترش، به‌دنبال آخرالزمان دیگری می‌رود. دختر لید که بخش اعظمی از شخصیت‌پردازی کارولین را تشکیل می‌دهد، تنها به‌عنوان خاطره و رویایی در خرچنگ سیاه حضور دارد و نمی‌توان به او به‌عنوان شخصیتی مجزا اشاره کرد. درواقع فرزند لید، بیشتر شبیه یک مک‌گافین است تا کارکتری قابل پیگری و شناخته شده.

خرچنگ سیاه، اثری متوسط برای تماشا است. فیلمی که پوسته‌ی یک اثر دیستوپیایی را خوب طراحی کرده اما هنگام پرداخت و بسط طرح‌اش، ایده‌‌ای برای پیشروی ندارد. Black Crab، تماشاگر را به‌سمت جهان‌بینی خاصی نمی‌کشاند، چراکه نه علت جنگ‌ها معلوم است و نه پرداخت صحیحی از شخصیت پُرفرازونشیب لید صورت گرفته. مخاطب نمی‌داند که اثر قصدش هشدار است یا ایجاد روزنه‌ای از امید، به منافع جمعی و مذمت منفعت فردی در جنگ فکر می‌کند یا قصد تربیت سربازان صلح را دارد.

سوگند مختاری

اخبار مرتبط

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

مطالب مرتبط