اخبار هنری : شاید سال بعد همین موقع، «خورشید» بین پنج فیلم برتر بخش فیلمهای بینالمللی اسکار باشد و برای گرفتن اسکار در این بخش رقابت کند. بعد از ساخت چند فیلم ناموفق، بالاخره مجید مجیدی به روزهای خوب فیلمسازیاش بازگشته است. دغدغهی کودکان کار، دستمایه ساخت اثر جدید مجیدی قرار گرفته است. چهار نوجوان که هر یک دغدغهی خاصی دارند، به سبک «مظنونین همیشگی» به خط میشوند تا وارد ماجراجویی جدیدی شوند. همراه شدن با هر یک از این نوجوانان، به شدت ماجرای فیلم را باورپذیر کرده است. شاید خط داستانی به دست آوردن گنج، بعد از سالها کلیشهای و غیرقابل باور باشد، اما همین همراهی با دغدغههای نوجوانان است که مضمون فیلم را حتی به اندازه بیش از 130 دقیقه برای مخاطب باورپذیر میسازد. «خورشید»، خنده بر لب مخاطب مینشاند، اشک بر چشمانش میآورد، عصبیاش میکند و در مجموع، احساسات و عواطفش را قلقلک میدهد. «خورشید» با «بچههای آسمان» تطبیقپذیر است. در دههی 70 شمسی، دغدغهی علیِ «بچههای آسمان» گرفتن جایزه برای کمک به خواهرش بود و این دغدغه در دههی 90 بزرگتر شده است. حالا دغدغهی علیِ «خورشید»، این است که به مادرش کمک کند و هوای دوستانش را داشته باشد و حتی به فکر دختری که به او علاقهمند است نیز هست. هر دو آرزوهای کودکانه دارند، یکی آرزویش کوچک است و دیگری بزرگتر. علیِ «بچههای آسمان» آرزویش نفر اول شدن و تصاحب کفش است اما علیِ «خورشید» به این چیزها اکتفا نمیکند و دنبال گنج است. گنجی که در میانهی فیلم به دوستانش میگوید که به صاحبش نخواهد داد و مال خودشان خواهد کرد. این آرزوی بزرگ علی، ظرف دغدغههایش را نیز بزرگتر کرده است. این تفاوت آرزوها و دغدغهها به تفاوت نسلی دو علی نیز برمیگردد. علی «بچههای آسمان» از دههی 60 است که در دههی 70 به نوجوانی رسیده است. علی دههی 90، از بچههای دههی 80 است که حالا در دههی 90 نوجوانیاش را پشت سر میگذارد. علیِ دههی 90 عصیانگر است و مانند علیِ دههی 70 گوشهی رینگ نمیایستد تا مشتها به سمتش روانه شوند. اینبار علی است که حتی به معلمش طریقهی کله زدن را یاد میدهد و معلم از او تقلید میکند. اگر همهچیزِ علیِ «بچههای آسمان»، خواهرش زهرا بود، علیِ «خورشید» به زهرا که خواهر دوستش است، علاقه دارد اما همهچیزش نیست. این بار همهچیز علی، مادرش، سه دوستش، زهرا و حتی آقا سیدی است که پیش او کار میکند. علیِ دههی 90 به وقتش قولدور است و به وقتش معصوم. معصومیتش برای کمک به مادر بیمارش است و قولدوریاش برای کسی است که او را مسخره میکند. با قولدوری توانسته، سه نفر از دوستانش را هم با خود همراه کند اما از جایی به بعد آن سه دوست، هر یک بهخاطر شرایطی از کنارش میروند. هر چه از روند فیلم میگذرد، علی که آرزوهای بزرگی در سر دارد، با کنار رفتن دوستانش تنها و تنهاتر میشود. کارگردان با این تنها شدن علی، تماشاگر را آماده میکند که گره از ماجرای گنج بگشاید. فیلم، شکلی کاملا کلاسیک در فیلمنامه به خود گرفته است. علی در پایان فیلم، وقتی هیاهوی بسیار برای هیچ کرده است، تازه قداست مکان را میفهمد و زنگها را برای همهی ما به صدا درمیآورد.
فیلمنامه، کار خود را از ابتدا تا انتها به درستی انجام میدهد. نیما جاویدی که خود فیلم متفاوت «سرخپوست» را سال پیش در جشنواره داشت حالا با مجید مجیدی همراه شده و این فیلمنامه را نوشته است. فیلم، جهانشمول است. برای امروزِ ایران هست و نیست، علی و ماجراهایش، نگاهی بالاتر از وقایع امروز ایران و جهان را در خود دارد. فیلم از دریچهی انسانی همطراز با «قصر شیرین» رضا میرکریمی و «بچههای آسمان» مجیدی است اما از نگاه سینمایی، به نظرم از آن دو فیلم جلوتر است. چون این بار هدف، فقط نگاه به عواطف انسانی نیست. نتیجهی دروغ و عقوبت آن، مهر متقابل مادر و فرزند، پاکی اولین عشق در دوران نوجوانی، دوستیهای جدانشدنی، صداقت و از این دست مفاهیم به وفور در «خورشید» دیده میشود. فیلم مضمونزده نیست و خود را در ورطهی مضمون نمیاندازد. صرفا روایتگر است و قاضی نمیشود. فیلمنامه نهایت تلاشش را برای قاضی نبودن و روایتگری کرده است. به جز پلانهای آخر، فیلم به شدت تماشاگر را روی صندلی سینما میخکوب میکند. پلانهای آخر فیلم هم اگر با تدوینی دوباره همراه شوند، ریتم فیلم را یکپارچه و منظم خواهند کرد. فراز و فرودهای فیلم در تدوین به درستی ریتم مناسبی به خود گرفتهاند، به همین دلیل است که پلانهای آخر، فیلم را از ریتم انداختهاند. به استثنای قسمت پایانی، ریتم فیلم حالت کِرِشِندو و دِکِرِشِندو دارد. حتما در تدوین دوباره مجید میتواند این ریتم را در انتهای فیلم هم به قوت خود باقی نگهدارد.
طبق سنت گذشته، مجیدی بهترین بازیها را از بچهها گرفته است. کَستینگ و هدایت بازیگر مجیدی در این فیلم، او را به دوران اوج خود یعنی «بچههای آسمان» بازگردانده است. علیِ «خورشید»، روحالله زمانی، کاملا نقش را برای تماشاگر ملموس کرده است. امیدوارم سرنوشت روحالله زمانی مانند فرخ هاشمیان نشود. سه دوستِ علی به همراه زهرا هم بازیهای درخشانی را از خود به نمایش گذاشتهاند. علی نصیریان، نقشی کاملا متفاوت از نقشهای گذشتهاش دارد. کمتر دیده بودیم که نصیریان، نقش خاکستری ایفا کند و در «خورشید» ریسک این نقش را پذیرفته است. جواد عزتی و طناز طباطبایی با اینکه درخشان نیستند ولی بازیشان از فیلم بیرون نمیزند.
دوربین هومن بهمنش، تعلیق را شدت میدهد. بسیاری از پلانهای فیلم بدون دیالوگ است. این دوربین بهمنش است که نقش پررنگی برای انتقال مفاهیم به مخاطب ایفا میکند. دوربین کار خود را به درستی انجام میدهد، چون تماشاگر متوجه کاتهای دوربین نیست. نورپردازیهای فیلم هم به خوبی به القای عواطف و احساسات به تماشاگر کمک کرده است.
پس از دیده شدن این فیلم، نقدها و تحلیلهای بسیاری مابین علی و زهرای «بچههای آسمان» و علی و زهرای «خورشید» خواهد شد. ما هم نگاه جزءنگر نسبت به شباهت و تفاوت آنها را به آن وقت میسپاریم. دست آخر باید گفت که در برهوت فیلمهای خوب در جشنوارهی سی و هشتم فیلم فجر، «خورشید» به شدت میدرخشد. پس از سالها، مجیدی، اثری قابل تأویل و تفسیر خلق کرده است که از همین الان میتوان پیشبینی کرد ستایشهای جهانی را به همراه خواهد داشت.
محمدرضا رسولی