من با خودم فکر می کردم که چطور می توانم مسایل خیلی بزرگ را از راه ملموس تری توضیح بدهم. درک کردن بزرگترین آتش سوزی تاریخ در یک جنگل سخت به نظر می رسد. این مساله برای اینکه واقعا درک شود و احساس شود، زیادی انتزاعی است. ما تنها عکس ها را می بینیم اما با پوست و استخوان لمس شان نمی کنیم. اما همه این حس را می فهمند که چقدر ناراحت کننده است که یک نفر بیاید و یک سوراخ با آتش سیگارش روی فرش شما ایجاد کند. من در مادر! مسائلی جهانی را گرفتم و آن را بنابه معیار زندگی آدم ها کوچک کردم…این روزها شما هر روزنامه ای را که بخوانید از چیزهای وحشتناکی خبردار می شوید که در سراسر دنیا در حال وقوع هستند. اما ما نمی توانیم آن ها را به طور کامل درک کنیم. در سینما فیلم هایی هستند که مثل نوشیدن یک لیوان آب راحتند. اما من در آن محدوده کار نمی کنم. من دوست دارم با مرزهایی که احساسات واقعا در آنجا فشرده می شوند و با حقیقت بیشتری همراه هستند،بازی کنم. من…
? Mother! 2017
همانگونه که خود دارن آرنوفسکی گفته، فیلم مادر برداشتی به خصوص از نوشتههای انجیل است و سعی دارد از منظری متفاوت، چیزهایی را نگاه کند که از بنیان با آنها ارتباط داریم.
خاویر باردم که نقش حقیقیاش را میشود با دقت به چگونگی نوشته شدن اسمها در تیتراژ پایانی فیلم و توجه به بزرگی و کوچکی حروف استفادهشده برای نوشتن نام بازیگران فهمید، در حقیقت، خدا است. خدایی که خانه یعنی دنیای ما، مادر طبیعت یا در جلوهای خاصتر حضرت مریم (ع)، آدم، بعد از او حوا و بعد از آنها هابیل و قابیل را آفریده و به آنها حیاتی شگفتانگیز اهدا کرده است. خداوندی که از قضا بسیار بسیار مهربانتر از آنچه در Noah، ساختهی قبلی دارن آرنوفسکی دیدیم به تصویر کشیده شده و به معنی واقعی کلمه، به انسانها عشق میورزد. در آن فیلم، وقتی راسل کرو سرش را بالا میگرفت و فریاد میزد، ما چیزی جز سکوتی پایانناپذیر و رعد و برقهایی هولناک را نمیدیدیم اما اینجا، حتی وقتی آدم به سبب خواستههای هوسمحور حوا، سیب عدن را میچیند و آن تکهی شیشهای ارزشمند و شکننده که شاید بشود «اعتماد» صدایش کرد را نابود میکند، با خدایی مواجه است که میگوید او جایی جز اینجا ندارد. خدایی که با عشق، دربارهی حیات و چگونگی زندگی بهتر برای بندگانش مینویسد و وقتی انسانی نهچندان ایدهآل، به خاطر دوست داشتن آن نوشتهها، درب خانهاش را میزند، به طرز معناداری از او پذیرایی میکند. هرچند که مادر طبیعت نسبت به این قضیه خوشبین نیست و این موجود سیاه و سفید (انسان) را میشناسد.
آرونوفسکی تلاشش بر این بوده تا بتواند مفاهیمی عمیق و فلسفی از حیات و ممات زندگی انسان ها، پیدایش جهان و برخی اتفاقات رخ داده در آن را به تصویر بکشد، استعارات و نمادها را به وجود آورد و با استفاده از آن ها و چینش درست آن ها کنار یکدیگر، دنیایی که به وجود آورده را برای بیننده قابل قبول جلوه دهد.
اجرای جنیفر لارنس دیدنی است و دوربینی که به دقت در دستان متئو لیباتیک حرکت می کند هیجان فیلم را بیشتر خواهد کرد، حال آن که میزانسن فیلم در فضایی بسته و کارگردانی خوب آرونوفسکی نیز از دیگر فاکتورهای خوب فیلم هستند.
مادر دنیایی پر رمز و راز است، که در جاهایی بیننده را به یاد سینمای خودوروفسکی، بونوئل و یا حتی کوبریک خواهد انداخت، گرچه که می تواند استقلال خود را نیز حفظ کند.
از طرفی، تصاویر اولیهی فیلم مانند خونهایی که از روی زمین پاک نمیشوند، لامپی که با خون پوشیده شده و چیزهایی از این دست، باز هم ما را به یاد برخی از مفاهیم شناختهشدهی همان فیلم (درخشش کوبریک) میاندازند. مفاهیمی مانند بنا شدن تمدن ما بر خونهایی بسیار و چیزهایی از این دست که دیگر، در دنیای سینما تازگی ندارند.
داستان درباره زنیست که به گفته خودش میخواهد بهشتی (مدینه فاضله) بسازد و برای دیوار به دیوار آن زحمت کشیده و تنهایی را با همسرش به همه چیز ترجیح میدهد، اما همسر نویسندهاش از انزوا خسته شده و نیاز به دیدن افراد و تعامل دارد تا بتواند بنویسد. و بسیاری برداشت های دیگر…
✍️ #محمدحسین_جعفریان