آندری تارکوفسکی در یکی از یادداشتهای روزانهاش لیستی پنجاه موردی آورده از پرسشها و اصلاحیههایی که دایره فرهنگی یا همان اداره سانسورِ دولت شوروی، برای اکران شدن فیلم «سولاریس» دستور اعمال آنها را صادر کرده بود. تعدادی از آن پنجاه مورد اینهاست:
١- کاراکتر کریس کلوین به کدام جبهه تعلق دارد؟ سوسیالیسم، کمونیسم یا کاپیتالیسم؟
۲- دکتر اسناوت نباید درباره بیمعنایی تفتیش کائنات حرفی بزند.
٣- درباره مفهموم خدا در فیلم بحثی نشود.
۴- درباره مفهوم مسیحیت در فیلم بحثی نشود.
۵- برای فصل نهایی این تغییرات باید ایجاد شود:
الف) کریس باید به خانه پدری بازگردد.
ب) فیلم نباید در انتها چنین تأثیری را به وجود بیاورد که کریس شخصیتی ناامید و شکست خورده دارد.
۶- انگیزه خودکشی کاباریان باید چنین به نظر برسد که او خود را در راه دوستان و همکارانش قربانی کرده.
٧- صحنهی بستر حذف شود.
٨- صحنههایی که در آنها کریس شلوار به پا ندارد حذف شود.
٩- صحنههای مشاوره علمی که شبیه به محکمه اجرا شده حذف شود.
١٠- چرا اسناوت و سارتوریوس از کریس هراس دارند؟
١١- زمینههای علمی فیلم باید این حس را ایجاد کنند که ما نمیتوانیم جهان را بشناسیم و درک نظام هستی ناممکن است.
١٢- اساسا سولاریس چیست و مهمانها که هستند؟
١٣- شخصیتها باید بر بحران چیره شوند.
١۴- (مورد نهایی و پنجاهم) فیلم ارزشی برای انسانیت قائل نیست.
تارکوفسکی در ادامه یادداشت روزانهاش مینویسد: به شرافتم سوگند که میخواهند نابودم کنند. این کارشان نوعی تحریک است. از جان من چه میخواهند؟ که این اصلاحیهها را نپذیرم و بعد به کل نابودم کنند؟ یا اینها را قبول کنم و به دست خودم فیلمم را نابود کنم؟… درک نمیکنم که با این فهرست میخواهند چه بگویند. نمیتوانم قبول کنم. فیلم منهدم خواهد شد. حق ندارم افسرده شوم؟ همهی این کارها یک تحریک است، نمیدانم تحریک به چی… خدای من، انسان باید چقدر بدوی و ابله باشد که دست به چنین شکاری بزند و به یک فیلم چنین ایرادهایی بگیرد…