بهمن فرمان آرا از قول کیارستمی میگوید:«به من میگفت تو بهتر از هر بازیگری میتوانی دیالوگهایت را بازی کنی.» کیارستمی در جایی این گفته را مکتوب نکرده است و زنده هم نیست که بگوید آیا گفته است و یا نگفته است. از قول مردگان نیز به راحتی میتوانیم برای خود دسته گل بفرستیم و خود را به عرش برسانیم، اما آیا بهمن فرمان آرا واقعا بازیگر است؟ آیا قول کیارستمی میتواند ما را در این زمینه مجاب کند؟
فرمان آرا به زحمت راه میرود و دیالوگهایش را طوطیوار ادا میکند و نمیتواند احساساتش را در کلامش جاری کند، به خصوص وقتی که احساساتی میشود و میخواهد شورمندی عاطفی بیشتری از خود نشان دهد، کاریکاتوری از نقش میسازد و ناخواسته مایه خنده میشود. در مقاله هفتاد سالگان در آفتاب که در ماهنامه فیلم چاپ شد، این پرسش را طرح کردم که چرا فیلمسازان پا به سن گذاشته ما نمیتوانند فیلم خوبی بسازند؟ آیا به خاطر زوال جسم و ذهن است؟ پس چرا بسیاری از فیلمسازان جهان، شاهکارهای خود را در کهنسالی میسازند و فیلمسازان ایرانی نمیتوانند؟ نگارنده پاسخ را در ممیزی و موانع فیلمسازی در این سرزمین سراغ گرفتم. آیا این حکم قطعی است و در همه موارد مصداق پیدا میکند؟ چنین نیست و قطعیتی وجود ندارد و سن تقویمی مهم نیست و پارهای از هنرمندان در کهنسالی همچنان پیش میتازند و پارهای دیگر کم میآورند و از نفس میافتند. علی نصیریان در سالهای هشتاد سالگی همچنان در اوج است و میتواند با ظرافت و جذابیت نقش بیافریند، اما فرمان آرا که در اصل بازیگر هم نیست، هرگز نمیتواند. پس چرا میباید با بازی کردن حق بازیگران واقعی را ضایع کند و اعتبار خود و فیلمش را نیز زیر سوال ببرد؟ آیا فیلم «حکایت دریا» ساخته فرمان آرا، بدون بازی فیلمساز میتوانست به فیلم بهتری بدل شود؟ در پست دیگر خواهم گفت که «حکایت دریا» فی نفسه نیز فیلم خوبی نیست، اما با بازی سرد و بیجاذبه فرمان آرا به فیلم بدتری بدل شده است.فرمان آرا میباید به قول حافظ عمل کند و به موقع از میکده بیرون بیاید و بازی را به نیروهای جوانتر و یا به کسانی واگذارد که هنوز آداب بازی را از یاد نبردهاند. ما به سیاست بازان خرده میگیریم که پستها را به ناحق اشغال میکنند و گاهی نیز ابوالمشاغل میشوند، اما وقتی نوبت به خودمان میرسد بدتر از سیاستمداران عمل میکنیم. آقای فرمان آرای عزیز! طیفی از بازیگران نامور را کنارت مینشانی تا از خود بازیگر بسازی؟ آزمودهاند نشد، نمیشود، نخواهد شد، رها کن.
بهزاد عشقی