اخبار هنری :
آلبرت آینشتاین در چهاردهم مارس 1879 در آلمان به دنیا آمد. بله. همگان او را به نظریههای انقلابیش در تاریخ علم میشناسند، نظریههایی که جهان را تغییر دادهاند. اما آینشتاین سوسیالیست هم بود. در 1949 نقد کوتاه کوبندهای بر نظام سرمایهداری و و عیبهای ذاتی آن نوشت که در مجلۀ مانثلی ریویو منتشر شد.
وقتی به آنچه در ویسکانسین و دیگر جاهای آمریکا میگذرد نظر میاندازید خیال میکنید این جستار را کسی امروز نوشته است اما این نوشته را آلبرت آینشتاین حدود هفتاد سال پیش در ماه مۀ 1949 برای مانثلی ریویو فرستاد. گزیدهای از آن را بخوانید:
سرمایۀ خصوصی در بیشتر موارد در دستان انگشتشماری متمرکز میشود. چرا؟ بعضاً به علت رقابت میان سرمایهدارها و بعضاً به این علت که توسعۀ فناوری و تقسیم فزایندۀ کار موجب شکلگیریِ واحدهای بزرگترِ تولید به قیمتِ از بین رفتن واحدهای کوچکتر میشود. حاصل این پیشرفتها پدیدآمدن نوعی الیگارشی است، نوعی جَرگهسالاری مبتنی بر مالکیت خصوصی سرمایه که قدرتش چنان عظیم است که حتی جامعهای با سازماندهی سیاسی دموکراتیک قادر نیست به نحو مؤثر آن را مهار کند. این حرف صحیح است زیرا اعضای هیئتهای قانونگذاری را حزبهای سیاسی انتخاب میکنند، حزبهایی که از جهت تأمین بودجه یا دیگر جهات زیر نفوذ مالکان سرمایههای خصوصیاند که به اقتضای مصالح و اغراض عملی خویش میان رأیدهندگان و قانونگذاران جدایی میاندازند. حاصل کار؟ نمایندگان مردم چندانکه باید حامی منافع قشرهای محروم جامعه نیستند. وانگهی، در اوضاع و احوال کنونی، مالکان سرمایههای خصوصی همواره، مستقیم یا غیر مستقیم، افسار منابع اصلی اطلاعرسانی را (اعم از مطبوعات و رادیو و نظام آموزشی) به دست دارند. از همین رو برای فرد شهروند بیاندازه دشوار و در اغلب موارد محال است که بتواند به نتایج عینی برسد و از حقوق سیاسی خویش با هوشمندی بهره بردارد.
فرایند تولید ادامه دارد، نه به خاطر ما که برای سود. هیچ تضمینی نیست که تمام کسانی که قادرند و مشتاقند کار کنند همیشه بتوانند جایی مشغول کار شوند؛ «ارتش بیکاران» تقریباً همیشه حضور دارد. کارگر پیوسته در هول و ولا است که مبادا شغلش را از دست بدهد. و چون کارگرانِ بیکارشده و کمدرآمد بازار سودآوری فراهم نمیسازند، تولید اجناس مصرفی محدود میشود و حاصلش مشقت عظیم. پیشرفت فناوری بارها و براها به جای سبک کردن بارِ سنگین کار برای همگان به افزایش بیکاری منجر شده است. انگیزۀ کسب سود به اتفاق رفاقت میان مالکان سرمایه باعث بیثباتی در انباشت و بهکارگیریِ سرمایه میشود و این بیثباتی رکودهای شدید و شدیدتر به بار میاورد. رقابت بی حد و مرز به اتلاف فجیع نیروی کار میانجامد و افلیج شدنِ آگاهی اجتماعی افراد که پیشتر به آن اشاره کردم.
این افلیج شدن افراد به زعم من شرّ عظمای سرمایهداری است. کل نظام آموزشی ما دچار این آفت شده است. رقابتجوییِ غلوشده ملکۀ ذهن دانشآموز و دانشجو میشود و او یاد میگیرد موفقیت در مالاندوزی را مثل بت بپرستد و آن را شرط لازم برای آیندۀ روشن حرفهای انگارد.
من اعتقاد راسخ یافتهام که فقط یک راه برای ریشهکن کردن این آفات عظیم داریم: برقرار کردن اقتصادی سوسیالیستی و همراه با آن تأسیس نظامی آموزشی معطوف به اهداف اجتماعی.