در ادبیات سینمایی ایران، معمولا از سینمای مستقل و سینمای غیر مستقل، سینمای روشنفکرانه و سینمای عامه پسند، سینمای سیاه و سینمای متعهد، سینمای ارزشی و سینمای غیر ارزشی و….سخن به میان میآورند، اما چون خوب بنگرید اینها همه از منبع واحدی نشات میگیرند: اژدهای هفت سر. اژدها در افسانهها هفت سر و هفت زبان دارد و در زندگی زمینی ما نیز واقعیت و افسانه به هم آمیخته است و اژدها با هفت زبان با ما در سخن است. از عشق میگوید و دندان به هم میساید، از رحمت دم میزند و حمام خون به راه میاندازد، برای نجات پابرهنگان میآید و درماندگان را به بند میکشد. در سینمای به ظاهر متنوع و چند لایه ایرانی نیز، این اژدهای هفت سر است که خط مینویسد و سرمشقهای را تعیین میکند. در دهه شصت میانگاشتیم که سینمای رسمی از جنگ و انقلاب و ایثار و تعهد سخن میگوید و سینمای هنری از جمله سینمای کیارستمی و فیلمهای کیارستمیوار، سینمای مستقلی به حساب میآیند که از امر قدرت سفارش نمیگیرند. آیا واقعا چنین بود؟ تندروها میگفتند: آری چنین است. این سینما تصویر زشت و سیاهی از جامعه ایران ترسیم میکند تا از مستکبران پاداش بگیرد و در جشنوارههای غربی جایزه دریافت دارد، اما در واقع چنین نبود و درست در همان زمان بنیاد فارابی برای فیلمهای کیارستمیوار بازاریابی میکرد و زمینه مساعدی پدید میآورد تا این فیلمها در جشنوارههای غربی به نمایش در آیند، چرا که این سینما در ورای تصویر متفاوتی که از ایران میآفرید، در نهایت میتوانست به نفع جهانبینی حاکم باشد، چرا که این سینما، مروج خون و خشونت و ترور و صدور انقلاب نبود، سینمای اخلاق و سلامت و از خودگذشتن و ایثار بود. سینمای ضد خشونت و ضد برهنگی و ضد هالیوود بود. این رویکرد مطلوب جریانهای هنری اروپا بود و در عین حال تعارضی با اهداف اخلاقی و آرمانی انقلاب نداشت. اکنون نیز اژدهای هفتسر با چند زبان با ما در سخن است. کمدیهای ارزان و سخیف، ملودرامهای دروغ و خیانت، سینمای چرک و ناتورالیستی، سینمای شبهتجربی و شبهروشنفکرانه و پیچیدهنما، سینمای ارزشی و پروپاگاندا. سینمای کمدی ما را غرقه در جهالت و شوخیهای پیش پاافتاده میکند، سینمای دروغ به ما میگوید که اقشار مدرن و متوسط جامعه دردی جز تمنیات تن ندارند، سینمای ناتورالیستی میگوید که لایههای فرودین جامعه غرقه در چرک و تباهیاند و آرمانی جز امیال حیوانی در سر نمیپرورانند، سینمای ارزشی نیز همان ارزشهای رسانهای و بارها گفته شده را مکرر میکند.
البته این فیلمها از نظر هنری در یک ردیف قرار نمیگیرند، اما از لحاظ محتوایی اغلب نیات همان اژدها را ترویج میکنند. بودجه این فیلمها نیز اغلب از طرف نهادهای حکومتی و یا از مجرای پولهای نامشروع و آلوده تامین میشود. در واقع ما در ایران ساتیا جیت رای نداریم که جواهرات همسرش را بفروشد و فیلم «پاترپانچالی» را بسازد و سینمای مستقل و هنری هندوستان را بنا کند. در ایران، جز در موارد محدود و انگشت شمار، ما سینمای مستقل نداریم. در این باره بارها در گذشته نوشتهام و باز هم خواهم نوشت.
بهزاد عشقی