اخبار هنری : آنچه در«داستان ازدواج [زناشویی]» ساخته نوآ بامباک-کارگردان مستقل نیویورکی-میبینیم قصهای سرراست است با موقعیتهای تکراری. درک شخصیتها هم از زندگی، همان چیزی است که با رفتارشان نشان میدهند. بنابراین فیلم نه درباره زناشویی است-مشابه شاهکار کاساوتیس: «زنی تحتتاثیر»- و نه زندگی زناشویی مدخلی برای ورود به جهانی یکسر فلسفی-مشابه اغلب شاهکارهای برگمان
در سالهای میانی فیلمسازیاش… حتا تلاش آشکار کارگردان بر تعمیم اختلاف میان مرد و زن به موضوعات دیگر، در سایه موقعیتهای شعارزده و بازی بد بازیگران (خصوصا آدام درایور گوشتتلخ) نافرجام میماند. شخصیتهای فرعیتر آمدهاند که همین ایده جذاب را هم در نطفه بکشند.
«مرد/نیویورک/کارگردان تئاتر»، در اوایل فیلم، تا جایی که برابر «زن/لسآنجلس/بازیگر سریال» بود، از چالشی فکری میان دو هویت مستقل از هم خبر میداد، اما خیلی زود، فیلمی که آغازی چنان توفانی داشت، به ورطه ملودرامهای ساده میافتد و مفهوم بحران، از جنگ میان دو فرهنگ و دو جهانبینی، به کشمکش بر سر حق حضانت بچه تنزل مییابد. مرد کارگردان فارغ از حرفه و گروهش، مدام آواره دو شهر است و بازیچه گفتههای وکلا. زن بازیگر نیز فارغ از خواست خانوادهاش، هر بار در صدد از میدان بهدر کردن مرد در این بازی حقوقی. آدمهای فرعی (خانواده زن و همکاران مرد) سرگرم تزیین صحنههایند و هیچ نقش و تاثیری در این وضعیت-بهظاهر-بغرنج ندارند.
فیلم دائما ما را در برابر این پرسش قرار میدهد که چگونه میتوان همزمان عشق و نفرت ورزید و گاه دلایل این تناقض رفتاری را فراسوی معیارهای اخلاقی جستجو میکند. به همین دلیل است شاید که خاطره خیانت مرد و تصویر خیانت نصفونیمه زن، پرداخت پرتاکیدی ندارد.
فصل مربوط به ظاهرسازی پدر و فرزند جلوی زن میانسال و سپس زخم کوچکی که به جراحتی خونین بدل میشود جزو معدود موقعیتهای خوب فیلم است.
سعید قطبی زاده