اخبار هنری : «بیصدا حلزون» اولین فیلم بلند سینمایی بهرنگ دزفولیزاده در مقام کارگردان و محمدرضا رهگذر به عنوان نویسنده است که در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر در بخش «نوعی نگاه» رقابت میکند؛ این فیلم یکی از فیلمهای جدی و مسئلهداری است که در روز دوم جشنواره فجر اکران شد. فیلمی که به اتفاقات زندگی یک خانواده ناشنوا میپردازد. ویژگی شاخص این فیلم انتخاب سوژهای بکر است که کمتر نویسنده یا کارگردانی در سینمای ایران به سراغ آن رفته است.
هانیه توسلی، مهران احمدی، پدرام شریفی، محسن کیایی، علیرضا جلالیتبار، بهنوش بختیاری، بیژن بافکار، شیرین ولیپور و مجتبی شکری بازیگران «بیصدا حلزون» هستند.
زنی در حال تلاش برای عمل شنوایی فرزندش است. او برای آزادی فرزندش از ناشنوایی میجنگد. احساس زنانه خود را زیر پا گذاشته و با منطق به تقابل این ماجرا میرود. در مقابل، همسرش در حال مبارزه با عمل زنش بخاطر ترس از تنها شدن و اینکه دیگر فرزندش بعد از به دست آوردن شنوایی، او را به عنوان پدر قبول نداشته باشد، حاضر است.
نکته قابل تامل در فیلمنامه، وجود لحظاتی است که نویسنده در سراسر فیلم به عنوان یک تلنگر به تماشاچی وارد میکند تا تماشاچی را به داستان برگرداند. فلاشبکی نامحسوس که در انتهای فیلم ما را به داستان و خودمان برمیگرداند. شخصیتپردازی نقشهای موجود در سناریو به خصوص زن اصلی قصه با بازی هانیه توسلی کار خود را انجام میدهد و مخاطب با این شخصیت تا انتها همراه است. برای شخصیتهای فرعی داستان هم با افرادی روبرو نمیشویم که ناگهان از ناکجا پیدایشان شده است. آنها هم به اندازهای که فیلمنامه میطلبد معرفی میشوند.
یکی از نقاط قوت در بازیگری این فیلم، بازی هانیه توسلی است که یکی از نادرترین بازیهای خوبش با زبان بدنی و تأثیرگزار در این فیلم را ارائه میدهد.
بازی بازیگر نقش پسربچه نیز بیشتر از بازی دیگر بازیگران بزرگسال به چشم میخورد.
هرچند که محسن کیایی هم در نقش ناشنوا در این فیلم بازی دارد و انرژی قابل توجهی در بازی او دیده می شود و همچنین دیگر بازیگران سعی داشتهاند تا به نقشهایشان نزدیک شوند اما نکته جدید و قابل تاملی در بازیگری آنها نسبت به فیلمهای قبلشان به چشم نمیخورد.
کارگردانی کار در بازیگردانی و بازیگری از بازیگران ستودنی است. تعدد لوکیشنها و استفاده از لوکیشنهای کمتر دیده شده در فیلمهایی در تهران ساخته میشود نیز برای مخاطب تازگی دارد اما در مقابل، انتخاب نماها معمولی است و فقط استفاده دراماتیک در چند بخش آن دیده میشود.
موسیقی کار در خدمت فیلم است. در لحظات مختلف فیلم، مخاطب هم با ترفندهای صداگذاری و موسیقی، کمشنوایی و ناشنوایی موجود در فضای فیلم را احساس میکند.
ریتم کار پایین است. شاید تدوین میتوانست بیشتر به کمک کارگردانی بیاید. در بعضی از نقاط فیلمنامه هیجانی وارد میشود تا ریتم سرعت بگیرد. همان جاهایی که قرار است اتفاق دیگری رقم بخورد. مخاطب با اتفاقاتی که در فیلمنامه رخ میدهد غافلگیر نمیشود اما برای او کسالتبار هم نیست و موضوع و پیشبرد قصه برایش جذابیت دارد.
در فیلم به بعضی از باورها و تعصبهای این گروه از جامعه پرداخته میشود و سؤالهایی را از طرف ناشنوایان حاضر در فیلم برای ذهن مخاطب مطرح میکند و احتمالاً اغلب تماشاگران فیلم از مطرح شدن این سؤالات متعجب میشوند. افرادی که بیصدا مانند حلزون به دور خود چرخیدهاند و نمیخواهند وارد دنیای شنواها بشوند. از دید آنها افرادی که شنوا هستند خود را جای ناشنواها و مشکلاتشان قرار نمیدهند. از جایگاه خودشان برای افرادی که مانند آنها نیستند تصمیمگیری میکنند.
با اینکه بهرنگ دزفولی زاده سابقه عکاسی حرفهای دارد، فیلم کوتاه ساخته و دستیاری کرده اما فیلمنامه در بسیاری از لحظات، ضعف کارگردانی در کادربندی سینمایی و معرفی فضاهای موجود در فیلم را پوشانده است. با این حال کارگردان بدون استفاده از فرمهایی نامتعارف که با محتوا همخوانی ندارد در فضایی شستهرفته و ساده حرفش را در قالب یک اثر سینمایی میزند. نکتهای که باید مورد توجه قرار بگیرد و سؤالی که باید از هیأت بخش انتخاب فیلمهای این دوره از جشنواره پرسیده شود این است که چرا چنین فیلمی در بخش سودای سیمرغ جشنواره فجر نباید قرار بگیرد؟ فیلمی دغدغهمند که مخاطب را تا پایان فیلم خود نگه میدارد میتوانست در کنار فیلمهای دیگر بخش سودای سیمرغ، رقابت کند.
مسعود ریاضی مقدم