اخبار هنری : وقتی به کلیت ساخت «قصیدهی گاو سفید» نگاه میکنیم، با اثری روبرو هستیم که پشتش فکر است، ایده است، دغدغه است، دفاع از حقوق زن است، چالش نقص قوانین حقوقی است و خیلی موضوعات دیگر که فیلم با شهامت به دنبال حرف زدن دربارهی آنها است. اگر «قسم» محسن تنابنده، به موضوع قسامه میپردازد، «قصیدهی گاو سفید» به خطای قضات در صدور حکم قصاص دست میگذارد. دربارهی مباحث حقوقی و جر و بحثهایی که در نشست خبری این فیلم رخ داد، بایستی صاحبنظران حوزهی حقوقی و قضایی، نظر بدهند. در حوزهی سینمایی اما موضوع، تازه و بکر است. موضوع تازهای که «قصیدهی گاو سفید» آن را بیان میکند سوژهی قابل اتکایی به نظر میرسد، اما فیلم هرچقدر به پیش میرود از انرژیاش کاسته میشود. فیلمنامه دچار یک ایراد اساسی است. فیلم، مخاطب را با شخصیت قاضی همراه میکند، مخاطب برای قاضی دل میسوزاند، درگیر عواطف و مسائل شخصی قاضی میشود اما فیلم در نهایت شخصیت قاضی را فرجام مناسبی ندارد. پایان فیلم، وصلهی ناجوری است که ای کاش در تدوین بیرون میآمد. سکانس انتهایی مناسب با حال و هوای فیلم نیست. با تدوین مجدد به خصوص در بخش پایانی، «قصیدهی گاو سفید» نتیجهی بهتری خواهد گرفت. فیلم نگاهی انسانی و عاطفی به خطای قضاوت و نقص قوانین حقوقی دارد، با این حال در انتها، همین نگاه انسانی، تبدیل به دنیایی عقوبتده میشود. منطقا این پایان، پایانی متناسب با آن نگاه انسانی نیست. همین پایان، باعث میشود مخاطب، ناراضی از سالن سینما بیرون بیاید. مخاطبی که نمیخواهد انتقام، عقوبت یا هر چیزی که در تضاد نگاه انسانی فیلم است را ببیند، با پایانی غیر قابل توضیح با کلیت فیلم روبرو میشود. این پایان، به کلیت فیلم ضربه زده است. مریم مقدم و بهتاش صناعیها که نویسندگان این فیلم هستند، به درستی اثر را به سمتِ سکوتهای بیشتر و دیالوگهای کمتر بردهاند. ایستایی تصاویر در فیلم به این سکوت و کمک به تفکر مخاطب پیرامون اثر شدت بخشیده است. شخصیتپردازی فیلم، بالانس نیست. قاضیای که اولین حکم قصاص خود در شعبهی کیفری را صادر کرده است، عذاب وجدان میگیرد. به نظر این عذاب وجدان و شخصیت لطیفِ قاضی، با جامعهی این روزهای ایران سنخیت ندارد. بازی بازیگران، بازیهای مناسبی هستند. هرچند علیرضا ثانیفر همچنان در بازیاش رگههایی از نقشی که در سریال «نهنگ آبی» فریدون جیرانی به عهده داشت، همراه خود دارد. بازی پوریا رحیمیسام در نقش برادر شوهر شخصیت زنِ فیلم، قابل قبول نیست. شاید به این دلیل که در طول فیلم، هیچ کسی از خانوادهی شوهرِ زن را نمیبینیم و فقط پوریا رحیمیسام از این خانواده جلوی دوربین میآید. با این حال، بازی مریم مقدم و دختربچهی فیلم برای مخاطب دلنشین است. سادگیها و تنهاییهای زنِ فیلم، آرامشی را به مخاطب میدهد که بتواند فیلم را تا پایان دنبال کند. مخاطب در فیلم احساس میکند که زن چقدر حماقت میکند که به یک مرد اجازهی ورود به زندگیاش میدهد، اما هرچه از فیلم بیشتر میگذرد و شرایط زن بیشتر عیان میشود، به مخاطب عنصر باورپذیری تزریق میشود. باورپذیری این ماجرا که تنهاییِ زن و نیاز به تکیه دادن به تکیهگاهی جدید، برای زن فیلم ضروری است. لوکیشنهای محدود برای جهانِ محدود کاراکترها، کارکرد درستی را در فیلم پیش میگیرد. صحنه خلوت است و این خلوتی صحنه، جهانِ کاراکترها را نشان میدهد. نورپردازی نیز نقش خود را به درستی ایفا میکند. کارگردان با زیرکی، از اصول ممیزی رد شده است و نورپردازی در این مورد به کمک وی آمده است. در پلانی که شب است و زن حجاب خود را برداشته، با نورپردازی کم و القای حس تاریکی، زن، بیحجاب جلوی دوربین ظاهر میشود. البته بهتاش صناعیها، در این قِسم موارد، سابقه دارد. وی سابقهی دور زدن ممیزی و خطوط قرمز را در «احتمال باران اسیدی» دارد. آن چیز که بیش از همه در «قصیدهی گاو سفید» به چشم میآید، ریتم ناهماهنگ فیلم است. در تدوین مجدد، زمان فیلم باید کوتاه شود تا اثرگذاری بهتری را بر تماشاگر بگذارد. فیلم، فیلم تماشاگرپسندی نیست. مخاطب خاص با فیلم ارتباط برقرار میکند که آن هم با این پایان، ناراضی از سالن سینما بیرون میآید. به دلیل فضای خاصپسندِ فیلم، احتمال میرود اکران فیلم در گروه هنر و تجربه صورت گیرد. اگر از تمام کاستیهای فیلم گذشت، در مجموع باید در نظر گرفت که این فیلم، گام رو به جلویی در فیلمسازی بهتاش صناعیها و همکاری مشترک وی با مریم مقدم در کارنامهی هنریش به حساب میآید.
ماریا بارانی