اخبار هنری :
لاکان، در سمینارش درباره اضطراب برای به دست دادن نمونهای از موقعیت صدا به مثابه ابژه به نقاشی «جیغ» مونک اشاره میکند و میگوید ویژگی بسیار مهم اثر مونک این واقعیت است که جیغ شنیده نمیشود. آنچه در اینجا مورد نظر ماست این واقعیت آشکار که ــ تابلوهای نقاشی سخن نمیگویند ــ نیست؛ نقاشیهایی هستند که به طور مشخص «طنیندار» هستند و «صداها را در خاطر آدم زنده میکنند» نقاشیهایی از صحنههای خیابان پر از جنب و جوش، از رقص، از طبیعت توفانی و غیره. درحالیکه در اینجا جیغی که میبینیم بیصداست! برمیگردد به خود ذات محتوای به تصویر کشیده شده، چون اضطراب شدیدتر از آن است که گریز گاهی در صدا بیابد. این بیصدایی ساختاری در درون خود نقاشی، از طریق غیاب گوشها در سر این آدمک مستاصل نمایان شده است؛ گویی این گوشها، که از واقعیت نمادین باز میگردند که شکلاش تداعی کننده یک گوش غول آساست! در زبان روزمره میتوان گفت که «جیغ در گلو گیر میکند» چیزی که نمیتواند به برون راه یابد، زنجیرهاش را پاره کند و از این طریق وارد ساحت سوبژکتیو شود. مثال صدا به مثابه ابژه، صدایی است که هموار ساکت است و صدایی است که هرگز نمیشنویماش…
▫️The Scream, 1893
▫️Artist: Edvard Munch