1- از مادرها بپرسید که چرا نسلی مثل ما نمیآورند. این مادرها هستند که دیگر بچههایی مثل بیضایی، مهرجویی، کیمیایی، کیارستمی و… تربیت نمیکنند و تحویل جامعه نمیدهند. وسایل صوتی جدید خیلی کارها میکنند، ولی جای کتابخوانی را نمیگیرند و این اشکالی است که من امروز میان جوانان میبینم. ابزار دیجیتال باعث سهل انگاری در فیلمسازی شده است.
2- هنر چیزیست که تعریفپذیر نیست. باید به تجربه درآید. هر نوع حد و حدود قائل شدن برای خوب یا بد بودن آثار هنری، یعنی محدودیت ایجاد کردن برای هنر.
3- جامعه با فرهنگ یعنی یک جامعهی سلیقهدار. سلیقه، فقط مد و لباس نیست بلکه روابط اجتماعی و حتی رانندگی را هم در برمیگیرد. جامعهی عقبافتاده یعنی جامعهی بیسلیقه و ما اکنون به یک جامعهی ضد سلیقه تبدیل شدهایم که آن هم از تولید نشدن فکر در پی سانسور ایجاد شده است.
4- در فیلمسازی ایجاد بستر مناسب برای روایت قصه به مراتب از خود قصه اهمیت بیشتری دارد.
5- متاسفم این را میگویم که ایرانیها مفهوم کار را نمیدانند. ما تا وقتی این موضوع را ندانیم، پیشرفتی در کار نخواهیم داشت. کار چیزی است که پایان روز حاصل آن را ببینی، اما امروز میبینیم که رانندگی شغل مردم این مملکت شده و نصف مردم تهران، نصف دیگر را جابجا میکنند. این یک بحران در جامعه ماست که نشانهی بیکاری است.
6- نویسندگان خوب ما در حوزه فیلمنامه و سینما دچار سوءتفاهم هستند. به عنوان یک فیلمساز روزی موفق هستم که از روی یک اثر ادبی، اثر سینمایی فراتری بسازم. زمانی که اقتباس میکنیم باید چیزی فراتر از اصل اثر بسازیم و اگر قرار است، اثرمان ضعیف باشد اصلا برای چه فیلم میسازیم؟
7- من حیرت میکنم از نویسندهای که آخر داستانش را میداند و از فیلمسازی که آخر داستانش را نمیداند. نویسنده باید قلمش را بگذارد روی کاغذ و همراه آدمهایش برود. شروع کردن مهم است. پایان را خود پرسوناژها میسازند. ولی در سینما برعکس، اگر ندانی پایان فیلم چه خواهد شد، نمیتوانی شروع کنی.
8- من نمیفهمم چرا باید یک سکانس را تبدیل به یک پلان کرد؟ یا حتی یک فیلم را در یک پلان گرفت؟ ضرورتش چیست؟ چه عیبی دارد معقولانه دکوپاژ کنیم؟ فکر میکنم همه این بازیها برای فرار از محتواست. ارزش یک فیلم به محتوایش است. همه شاهکارهای تاریخ سینما، دکوپاژ معقول دارند. کجا «برگمان» از این اداها درآورده است؟ این چه تفاخری است که مثلا من یک پلانم ده دقیقه طول بکشد؟ خب که چی؟
9- اگر هر پلان فیلمی مانند یک تابلو باشد آن فیلم نگارخانه است نه یک اثر سینمایی. فیلم باید در مجموعه مثل یک تابلو باشد.
10- کدام فیلمساز را سراغ داری که نخواهد فیلم بسازد. این حرفهی ماست. این عشق ماست. اما من تحت هر شرایطی هم فیلم نمیسازم. آنقدر ساختهام که دینی به گردن فرهنگ و هنر این مملکت نداشته باشم. تا وقتی اوضاع اينطور است، فيلمسازی ما هم فايدهای ندارد. اصلا تکلیف سینما و فرهنگ و هنر توی این مملکت روشن نیست. دهها مدعی دارد. هر کس به خودش اجازه میدهد در امور فرهنگی و هنری دخالت کند. تکلیف فیلمساز روشن نیست با چه کسی طرف است.