اخبار هنری :
اسطورهٔ مسیح. فلسفهٔ مسیحیت اصولا بر این مبنا شکل گرفته است که مسیح میآید تا جور دیگران را بر دوش بکشد و «به صلیب کشیده شدن» او نمادی است از مصائبش در جهت پاک شدن گناه دیگران.
آقای حکمتی در «رگبار» نیز چنین حالتی دارد. او به تنهایی جور همه را به دوش میکشد و مسیحوار تن به هر کاری میدهد؛ راه انداختن یک سالن که در آن یکه و تنهاست و در قبال این کار زمینههایی مهیا میشود تا او هر چه زودتر آنجا ــ این دنیا ــ را ترک کند.
در صحنه آخر، او زخمی دارد، زخم مسیح، و در مسیری رو به بالا در حرکت است که کوه جلجتا را به یاد میآورد. گاری و وسایلش حکم صلیبی را پیدا میکند که او باید با خود به بالای جلجتا ببرد، ضمن اینکه در نمای پایانی، یک تیر چراغ برق هم صلیب افراشتهای را به خاطر میآورد. بچهها حواریون او میشوند، حواریونی که تنهایش میگذارند. ضمن اینکه رفتن او دقیقا بعد از سکانس همدردی او با قصاب در کافه رخ می دهد، او میرود و در رقابت با قصاب، مسیحوار خودش را فدا می کند...
ــ غریبه بزرگ ــ زندگی و آثار بهرام بیضایی ــ محمد عبدی ــ نشر ثالث