اخبار هنری:
ــ فرید اسماعیل پور
ــ پاریس ــ 1981… ژان اُستاش 42 ساله در آپارتمانش در گوشه شمالغربی شهر گوشه گرفته؛ در منطقه هفدهم، در خیابان نوله. خیابان و خانه کودکیِ شاعر نفرینشده (پُل وِرلن) و بانوی سیاهپوش (باربارای ترانهسرا، خواننده و بازیگر). آپارتمان ژان میان دو خانه است، پُلی میان شعر و هنر. چند روزی است وقت، سخت صرف روایتی صوتی میشود که با صدای نرم و آرام آقای کارگردان جان میگیرد. مدتی پیشتر مدیر فستیوال اوینیون، رادیویی آزاد و مستقل بهنام رادیو فستیوال راهاندخته و مولفان و خالقان هنری را به همکاری و مشارکت فراخوانده. ژان به حضور و شرکت قانع نمیشود اما قول یک کاست را میدهد. نتیجه روایتی 10 دقیقه و 44 ثانیهای از او با عنوان «پرنده تعطیلات» است که اشاره به ترانه پایانی این روایت صوتی دارد. در داستانِ ژان عشق/سکس جانی را از خودکشی میرهاند. هرچند برای مدتی کوتاه، مدتی به کوتاهی باور به نجاتبخشی عشق و جاودانگی جوانی! این روایت در ژوئیه همان سال از رادیو فستیوال پخش میشود. چند ماه بعد در پنجم نوامبر، ژان اُستاش لوله هفتتیر را روی قلبش میگذارد و ماشه را میچکاند. گلوله سینه را میشکافد و از روزن نوپدید شانه به جان دیوار سپید خانه مینشیند. بر دستنوشته چسبیده بر در آپارتمان ژان آمده بود:
«محکم در بزنید. همانقدر محکم که برای بیدار کردن یک مرده [لازم است]».