دوشنبه, می 6, 2024
خانهپارادیزوآندری تارکفسکی : پیکرتراشی در زمان

آندری تارکفسکی : پیکرتراشی در زمان

اخبار هنری:  دُن کیشوتِ سروانتس نمادِ شرافت و ایثار و سخاوت و وفاداری و ازخودگذشتگی شد و سانچو پانزا نماد عقل و شعور سلیم. اما وفاداریِ خود سروانتس به قهرمان کتابش، به هر روی، از وفاداریِ دُن کیشوت به دُلسینِئا بیشتر بود. در زندان که بود، دستخوش خشم و غیرت ازینکه آدم رذلی به شکل غیر قانونی جلد دوم ماجراهای دُن کیشوت را روانۀ بازار کرده و مایۀ وهن محبت خاص و صادق نویسنده نسبت به فرزندش شده بود، خودش جلد دوم رمان را نوشت و در پایان رمان قهرمانش را از هستی ساقط کرد تا هیچ کس دیگر خاطرۀ پاک ومقدس آن شهسوار اندوهگین، آن شوالیۀ سودایی، را آلوده نگرداند.

فرانسیسکو گویا، تک و تنها، قدرتِ بی زنهار و رو به زوالِ پادشاه را در دست گرفت و علیه انکیزیسیون (دادگاه تفتیش عقاید) موضع گرفت. مجموعه کارهای چاپیِ بدشگون او با عنوان «لُس کاپریچُس» تجسم نیروهای ظلمت شدند، نیروهایی که او را از ورطۀ نفرت حاد و شدید به وحشت حیوانی کشاندند، از تحقیر تلخ و گزنده به نبردِ دُن کیشوت وار با جنون و تعقید.*

تقدیر تاریخی نابغه‌ها شگفت آور و راهگشا است. این رنجبران برگزیدۀ خدا، محکوم به اینکه به نامِ جنبش و بازسازی ویران کنند، خود را در وضعیتی خارق اجماع می‌یابند، در تعادلی ناپایدار میان اشتیاق سعادت و اعتقاد راسخ به اینکه سعادت، در مقام واقعیت یا حالتی ممکن و عملی، وجود خارجی ندارد. چرا که سعادت مفهومی انتزاعی و اخلاقی است. سعادت واقعی، سعادتِ سعادت بار، چنانکه می‌دانیم، عبارت است از آرزوی دستیابی به آن سعادتی که نمی‌تواند مطالق نباشد: آن مطلقی که تشنۀ آنیم. بگذارید یک دم در خیال خود مجسم سازیم آدم‌ها به سعادت دست یافته‌اند ــ حالت اختیار و آزادی ارادۀ کامل بشری به وسیع‌ترین معنای کلمه: در همان دم شخصیت انسان نابود می شود. آدمی تنها می‌شود چون بعل زبوب. (بنگرید به کتاب دوم پادشاهان در عهد عتیق. بعل زبوب بتِ اهالی عقرون است…) پیوند میان موجودات اجتماعی پاره می‌شود چون بند ناف طفلِ نوزاده. و در نتیجه، جامعه ویران می‌شود. نیروی ثقل و جاذبه که حذف شود، اشیاء در حالت بی وزنی در فضا به پرواز درمی آیند. (و البته که گروهی می‌گویند جامعه باید ویران شود تا بتوان چیزی کاملا نو و مبتنی بر عدل روی ویرانه‌ها بنا کرد! … من نمی‌دانم، من از زمرۀ ویرانگران نیستم…)

کمال مطلوبی را که آدم به دست آورده و در مشت گرفته نمی‌توان سعادت نامید. به قول پوشکین، «سعادت در عالم خاکی نمی‌آید به دست اما صلح و اراده، تا بخواهی، هست.» و کافی است کمی با دقت شاهکارها را وارسی کنید و به نیروی جان بخش ــ و اسرارآمیز ــ شان راه برید، تا جان کلام‌شان که در آن واحد ضد و نقیض و مقدس است برایتان روشن گردد. آنها در مسیر حرکت انسان به سان تابلوهای خطر قرار گرفته‌اند و به زبان رمز از بلا می‌گویند و هشدار می‌دهند: «خطر! ورود ممنوع!»

*لُس کاپریچُس (بوالهوسی‌ها که ضمنا اصطلاحی در موسیقی است: کاپریچیوها) مجموعۀ هشتاد کار چاپی است که گویا با تکنیک کلیشه سازی و گراوُرسازی و چاپِ آب-مرکب-نما در سال‌های پایانی قرن هجدهم خلق کرد و در قالب یک البوم در سال 1799 منتشر ساخت. این تصویرهای چاپ آزمونی هنری بودند: مدیومی بودند برای گویا تا حماقت و جهالت فراگیر جامعۀ اسپانیای معاصر خویش را محکوم کند. انتقادهای او به جامعه گزنده و نیشدار و دامن گستر بود؛ تصویرها از چیرگی خرافات و جهل و ناتوانی‌های اعضای گوناگون طبقۀ حاکم و کاستی‌های نظام تعلیم و تربیت و خطاهای نهاد زناشویی و زوال عقلانیت پرده برمی‌دارند. بعضی کارهای چاپی مضمون‌هایی ضد آخوندهای مسیحی دارند. گویا خود می‌گفت این سری کارها نقطه ضعف‌ها و حماقت‌های برون از شماری را به تصویر می‌کشند که در هر جامعۀ متمدنی یافت می‌شوند، تعصبات و فریبکاری‌ها و غلط اندازی‌هایی که عُرف حاکم و جهل یا سودجویی افراد بدل به رسم رایج و معمول کرده‌اند.

آندری تارکفسکی ــ پیکرتراشی در زمان ــ فصل دوم ــ ترجمه صالح نجفی

 

اخبار هنریhttps://artnewspress.com
با استعانت از خداوند متعال و جمعی از دوستان هنر سینما، اولین پایگاه خبری سینمایی چند زبانه ، در اسفند 97 به صورت آزمایشی و در تاریخ 4 اردیبهشت 98 مصادف با نیمه شعبان و میلاد مهدی (عج) افتتاح و تامین محتوا گردید. هدف از افتتاح این پایگاه خبری ایجاد تعامل بین فرهنگ کشورها و دوستداران و علاقه مندان اخبار سینما، اطلاع رسانی جشنواره ها و فستیوال‌های سینمایی در ایران و جهان می باشد ، ما و تیم خبری بر این باور هستیم هنر مرز نمی‌شناسد،
اخبار مرتبط

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

مطالب مرتبط